درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

تولد چهارسالگی دایی

1394/10/18 19:29
نویسنده : مامان آرزو
1,241 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ما اومدیم خجالت

هرچند خیلی دیر ولی کارای من دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره خخخخنده

خب اولین پستمون برای دوهفته بعد از تولد درسا خانوم تو دی ماه هستش که تولد دایی جونش رو با تاخیر گرفتیممحبتتم تولد دایی کوچولوی درسا خانم دزد دریایی بودش که خودش از بین چند تا تم پسرونه انتخابش کردراضی

ظهر من و درسا خانم رفتیم خونه مامانی و مشغول درست کردن تزیینات شدیم و تا عصر کارها تقریبا تموم شد از چند روز قبل کیک تولد دایی رو سفارش داده بودم و اکثر کارهای تولدش رو خودم و دایی محمد انجام دادیم و تدارکات خوردنی هم با مامانی بودخندونک

قیف های تنقلات جشن تولد دایی فسقلیبوس

شکلات های تم و عکس دایی فسقلیبوس

ماسک های تم که تو جوجو سبزش رو دوست داشتی و دایی عااشق شخصیت اصلیش بود

وای که چقدر اون روز بهتون خوش گذشت مخصوصا امیرحسین که خیلی ذوق کرده بود و کلی ژست گرفت تا ازش عکس بگیرمبغل

تزیین میز به هنر مامی درسا خانمخندونک

تا یادم نرفته این و بگم که: هرکی از درسا بپرسه اسمش چیه میگه درسا خانومخجالت

حتی وقتی میخاد به موضوعی اشاره کنه هم میگه درسا خانوم،مثلا میگه باباحمید و درسا خانوم رفته بودن پمپ بنزین خندونک

باز هم عکسی از تزیینات که خیلی دوستشون دارممحبت

اینم کیک تولد امیرحسین جون چون مهموناکم بودن و کیک کوچیک بود خیلی خوب درش نیاورده بود اقای قنادخندونک

و این هم امیرحسین 4 ساله مابوس

تولدت مبارک داداش خوشگلمبغل

فدااای ژستهای زیباتمحبت

اینم درسا خانوم مابا ماسک جوجو و دزدهای دریایی کوچولومونمحبت

اخ فدای شما دوتا فسقلی بشم مننننننمحبتبوس

اینم درسا خانوم که به نشانه موفقیت شصتش رو اونجوری کرده ایده و اجرا از خودش بود نمیدونم چطور به مغز کوچولوش رسیدتعجب

بالاخره درسا راضی شد ماسک خانوم بزنه و جوجو نباشهعینک

و اما کاپیتان امیرحسین ما با ژست هاب بی نظیرشبوس

درسا شمشیر رو گذاشته بود زیر گلوش و مثلا خودش و کشته بود خخخخخطا

درسا خانوم مشغول خوردن کاپ کیک خنده

یک بار دیگه عکس از چیدمان میز خجالت

پسرخاله ام و درسا خانم و امیرحسین و برادر عزیزم محمدمحبت

شکار لحظه ها ،یه لحظه متوجه شدم درسا خانوم مشغول بوس کردن دایی کوچولوشه و کلی قربون صدقه اش میره نمیدونید دیدن این صحنه ها از نزدیک چه لطفی دارههه عاشقشونم جاتون خاااااالیزیبا

چیدمان تغییر کرد وقت شامه جشن

اینم از سفره شام اون شب ما 

جای همه دوستان خالی

یه تولد خانوادگی و خودمونی بود و خداروشکر به خوبی گذشت قبل از تولد به درساخانم قول دادیم که اگه دختر خوبی باشه ازمون یه هدیه بگیره براش یه ست چوبی و زیبای تخت و کمد و میز و آباژور و ... خریده بودیم ،بعد از برگشتن ازخونه مامانی برای اینکه درسا یه وقت از دیدن هدیه ها و توجه غصه نخوره و از طرفی هم همیشه عادت نکنه تو مراسم هدیه بگیره وقتی رسیدیم خونه هدیه اش رو دادیم که خیلی خیلی از دیدنش ذوق کرد و کلی باهاش بازی کردجشن

اینم عکسهای فردای تولد دایی جون و بازی درسا خانوم با هدیه اشمحبت

الان که این پست رو میگذارم کمد سالمه و دوتا از صندلی ها و میز و تخت خندونک

اینا همه بچه های درسا هستن و براشون غذا درست کردهزیبا

ایام به کام و روز خوشبوس

پسندها (1)

نظرات (2)

زهرا
9 فروردین 95 16:44
امیرحسین کوچولو تولدت مباااارک خیلی همه چی قشنگه کیکشم عالی شده
مامان آرزو
پاسخ
مرسیییییی
مامان آینده
15 فروردین 95 19:00
به به آرزو جون بعد ماهها پست زیبایی بود. سال نوتون مبارک. و ان شاالله ایام بکامتون باشه.
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عزیزم