37 ماهگی درساخانم
هرچند از بعد از تولد شما مامان به شدت سرش شلوغ شد اما سعی کردم که تا اونجایی که میشه خاطراتت رو با عکس ثبت کنم که فراموشم نشه
اینو بگم که بعد از تولدت بهانه گیری هات بیشتر شد،شیطون تر شدی و همه اش درحال گریه کردن بودی
همچنان هم همین طوری هستی و هرکاری میکنیم تو راضی نمیشی و مدام از یک چیز ناراحتی و با کوچکترین نارضایتی گریه می کنی و واقعا انگیزه مون رو برای بازی کردن باهات کم کردی
با استیکرهای سری سوم یا چهارمت یه جناب خان هدیه گرفتی و اینجا قهر کردی و خوابت برد
یه شب که با بابایی بردیمت شهربازی و شما کلی خوش گذروندی اما نذاشتی ازت عکس بگیرم و جیغ میکشیدی فقط همین یه عکس و گرفتم و گذاشتم که خاطره اش یادم نره و ثبتش کنم
یک ست چرم که برای تولد بابایی خریده بودم و صبح زود پست برام اوردش در خونه فک کنم 13 دی ماه بود شب بابایی اومد و دوروز زودتر از تولدش هدیه اش رو بهش دادیم وشما مشغول بازی با اونا شدی
الهی فدات بشم که همه چیز بازیچه دست شماست به جز اسباب بازیهات
یه روز که درسا خانم قیچی کوچولو رو گرفت که بازی کنه و بعد مامانش متوجه شد که موهاش رو قیچی کرده شب بابایی که اومد حسااابی عصبانی شد و کلی درسا رو دعوا کرد
جای شکرش باقیه که هرچی مامان ارزو حوصله این کارها رو نداره باباحمید هربلایی سرش بیارن خم به ابرو نمیاره هیچ با گوشیش هم بازی میکنه و خوشحاله که درسا بهش گیر نمیده که بیا بازی کنیم یا بیا اینو بهم بده یا اب بده و....و درسا هم حساااابی حال میکنه
هروقت میخام از کارهام عکس بگیرم شما هم میای و میخای باهاشون عکس بندزای خخخ
صبح جمعه که بیدار شدی ،شدی مامان من و اینم سفره صبحانه منه
مرسیییییییی مامان کوچولوی نازم
جمعه 30اُم بهمن ماه که رفتیم خیابون بهار تا یکسری لباسهای عید درسا خانم رو بخریم و بعد از برگشت چون اولین بار بود این لباست رو میپوشیدی خواستم عکس بگیرم که طبق معمول این روزها شروع کردی مخالفت و گریه و عکس نگیر
این هم از اتفاقات و تغییرات 37 ماهگی درسای نازم