آبان ماه
درسای نازم سلام
دوستای گلم سلام به همتون و ممنون که به یادمون بودید و تولد درسا رو تبریک گفتید
بله مامانی تنبل پست آبان ماهش رو اواخر آذر می گذاره و باید بگم که پستشم خیلی مختصر و مفیده و چیز زیادی قرار نیست نوشته بشه مگر اینکه شرایط جور بشه و مغزش درست کار کنه و همه وقایع آبان رو ثبت کنه
البته نمیشه اسمش رو تنبلی گذاشت چون دوماهی میشه که درگیر تم تولد درسا هستم و قراره که امسال تولدش مفصل تر از سالهای قبل برگزار بشه و مهمونهای بیشتری هم دعوت شدن به این مهمونی تا همون طوری که درسا خانوم دوست دارن نی نی ها زیاد باشن
یکم آبان ماه که 11اُمین ماهگرد شما بود باهمدیگه رفتیم پارک و شما کلی با بچه ها بازی کردی و چندتا دوست پیدا کردی و صداشون میکردی دوست و هی دنبالشون می رفتی و روابطت با بچه ها بهتر شده بود عشقم
عششششق مامان
درسا کنار یکی از دوستای موقتش
عشق دو سال و یازده ماهه من
دوم آبان ماه یک روز خاله نیلوفر با روژینا گلی اومدن خونمون و کلی بهمون خوش گذشت
فسقلی های خوشگل
قبل اومدن خاله نیلوفر براتون یکسری لباس و ادمک برش زدم تا وقتی روژینا اومد باهمدیگه بچسبونیمشون و اینجا داریم می چسبونیمشون
اولش نمیدونم چرا تو بدقلقی می کردی و چسب و به روژینا نمیدادی
فسقلی هادر حال چسبوندن لباسها
دلم برات تنگ شده روژینا جووونم
اینم کاردستی های دخملای گل ما
کاردستی درسای نازم از نزدیک
وقتی من داشتم درباره تم تولدت با خاله نیلوفر صحبت می کردم شما داشتین باهمدیگه بازی می کردین
شما خودت و مینداختی روی زمین و میگفتی کمک و روژینا میومد کمکت می کرد دوربینمونم شارژ نداشت بازی درمیاورد و عکسها رو تار انداخته
درسا خانوم اوایل محرم سفارش لباس مشکی داد و بهمون گفت که میخاد لباس سیاه بپوشه و سینه بزنه و ماهم براش خریدیم و ظهر عاشورا با همدیگه رفتیم بیرون و همچنان درسا خانوم به صدای طبل واکنش نشون میداد و ناراحتش می کرد و سریع میخواست بغلش کنیم و گوشهاش رو می گرفت و گریه می کرد
اینجا هم منتظر عمه و مهشید هستیم که بیان پیشمون و درسا هم اولین نذریش رو گرفته
درسای ناراحت
درسای گریان(طبل زن ها نزدیک شدن و صداشون واقعا بلند بود و درسا رو ناراحت کرد)
چهارم آبان ماه اولین عروسک نمدی رو بدون اینکه کلاس برم به تنهایی برات دوختم و تو خیلی خیلی دوستش داری و کلی باهاش بازی کردی
درسا خانوم دوسال و یازده ماه و چهار روزه من
فدای ژست قشنگت
یکی از روزهای آبان ماه خاله هانیه و خاله مهسا اومدن خونمون و کلی بهمون خوش گذشت و بعد از رفتنشون شما همه کارهایی که انیسا می کرد رو انجام میدادی و وقتی هم که اینجا بودن همه اش به انیسا حسودی می کردی و اگه من قربون صدقه اش می رفتم تو واکنش نشون میدادی و وسایلت و از انیسا می گرفتی
یه روز که میخاستیم بریم مهد کودک و تا من از اتاق اومدم بیرون دیدم رژ زدی و بهم گفتی که همه خانوما وقتی میان مهدکودک رژمیزنن منم میخام بزنم
یه روز سرد پاییزی که با اتوبوس رفتیم خونه مامانی تا سرراه تبلتت رو بدیم نمایندگیش درست کنه و چشممون به این الاغ صورتی خوشگل افتاد و گفتم میخای سوار بشی و شما استقبال گرم کردی و بلهههه
اینم عکس از نمایی دیگر
این عکس مال همون روزه که با مامانی و خاله فاطی رفتیم شوش تا یکسری ظرف بلور برای تزیین میز تولدت بخرم و امیرحسین گیرداد سوار این شیرهای جلوی پاساژ بشه و شما رو هم سوار کردیم که مامانی گفت شیره نخورتت و گریه کردی
فدات بشم دخترک حساس من
خلق یک اثر هنری از پیکاسوی کوچک ما
اینم کیک تولد منه مثلا
اختراع ،مخترع کوچک ما
دخترک خوشگل من که لباسهاش رو از ته کمد کشیده بیرون و تیپ زده
عکسهای هنری که بابایی در دو سال و یازده ماهگی و دوهفته و دو روزگی ازت گرفت
فدای صورت قشنگت بشم
اینم کدوی شب هالووین ماااا
درسای نازم شب هالووین
عشق من هالووین مبارک
مجسمه های گلی من و درسا خانم
پایان ترم دوم و عکسهای یادگاری با همکلاسی ها
محمدرضا،درسا،علی،طاها که درسا خیلی دوستش داشت
اینا رو بابایی از نمایشگاه مطبوعات برات گرفته بود که خیلی دوسشون داشتی
یه روز که بابایی گیر داد تو ابروهات رو با مداد پرکنم
خب این هم از پست آبان ماهمون با تاخیر بسیار زیاد