اکتشافات ِ درسا خانوم
شلام
از وقتی موفق شدم چهار دست و پابرم دیگه راحت می تونم اطراف خونه پرسه بزنم و به کشفیاتم اضافه کنم
بله این روزا هیچ چیز و هیچ کسی نمی تونه جلوم را بگیره
دیروز بالاخره راه اتاقم را کشف کردم و رفتم اونجا،لبه تخت را گرفتم و خیلی سعی کردم تا خودم را بکشم بالا ولی هرکاری کردم نشد که نشد احتمالا نیاز به تلاش بیشتری هست
امروز بعد از تلاشهای بسیار زیاد بالاخره موفق شدم از لبه آشپزخونه عبور کنم و اگه مامان بغلم نکرده بود حتما می تونستم وسایل اونجا را به کشفیاتم اضافه کنم
اما افسوس که مامان تا دید دارم به سرعت به سمت جارو میرم اومد و بغلم کرد،اعتراضی نکردم اما بلافاصله بعد از خروجم از آشپزخونه گریه کردم ،آخه من برای رفتن به اونجا کلی زحمت کشیده بودم
من مطمئنم زیر میز ناهار خوری هم یه چیزایی هست چون هر وقت سعی می کنم از بین میله های صندلی عبور کنم مامان مانعم میشه و با گفتن عزیزم سرت میخوره به میز و دردت میاد سعی می کنه منصرفم کنه اما بالاخره یه روز که مامان حواسش نیست اونجا را هم کشف می کنم...
زیر میز کامپیوترم یه خبرایی هست ولی همیشه یه صندلی جلوش هست که من نمی تونم به راحتی ازش عبور کنم
مامان و بابا همه اش دارن با دستهاشون روی یه وسیله ای می کوبن که مامان بهش میگه کیبورد حالا کی بُرد؟را من نمیدونم چون اصلا اهل تماشای فوتبال نیستم
مامان میگه با کیبورد میشه با کامپیوتر کار کرد ،تایپ کرد و کارهای زیادی انجام داد من در طی مطالعات و کشفیاتی که انجام دادم به این نتیجه رسیدم که فقط میشه با دست روی کلیدهاش کوبید و از صداش لذت بردالبته گاهی وقتا هم میشه برای رفع خارش لثه ها ازش استفاده کردکه من از این کاربردش بیشتر خوشم اومد
پروفسور درسا درحال کشف کیبورد
وقتایی که بابایی میشینه پشت کامپیوترش سریع خودم را به صندلی می رسونم و دستم را به پای بابا می گیرم تا ازش برم بالا و ببینم اونجا چه خبره،باباهم بغلم می کنه و میگه خانوم اینجا چیکار می کنی؟منم غر میزنم که ای بابا اومدم با کامپیوتر کار کنم بابا هم میگه باشه عزیزم باشه الآن برات ناخدا میذارم(اون کلیپی که مال عصر یخبندان 4 هستش) البته بابایی صرفا اون را برای خودشون دانلود کردن چون خیلی از اون آهنگ خوششون میومدبه تازگی منم به جمع علاقمندان به این آهنگ پیوستم و در پی هر نارضایتی که داشته باشم برام پخشش می کنن تا مدتی آروم باشم توجه که کردین مدتی
پنجشنبه به اصراااااار مامان،بابایی ما را برد منیریه تا برای من استخر بخرن متاسفانه از اون استخرهای خوشتل خوشتلی که مامان تو نت دیده بود خبری نبود و اکثر استخرها بزرگ بودن و گرون و اصلا به درد من نمی خوردن ولی برای اینکه دست خالی برنگردیم یه استخر کوچیک که توپ و حلقه هم داشت برام گرفتن
مبارکت باشه دخترمبزرگتر که شدی بهترش را برات می گیرم
به محض برگشت به خونه بابایی توپ را باد کرد و پرت کرد برای مامان و باهمدیگه بازی کردن من از کارشون خیلی خوشم اومد کلی خندیدم مامان و بابا که دیدن من خوشحال شدم انگیزه پیدا کردن و به کارشون ادامه دادن منم هربار که توپ از بالای سرم رد میشد قه قهه میزدم و به قول مامان غش می کردم از خنده انگار که چه کار بامزه ای انجام میدن مامان و بابا
مامان انقدر محو خنده من شده بود که یادش رفت اول وسایل شکستنی را برداره بعد توپ بازی کنه و بازی با شکستن یکی از شمعدون ها که مامان خیلی دوسش داشت تموم شد
کلا دخمل خوفی شدم و خودم تهنایی باسی می کنم فقط وقتی خوابم می گیره یا گرسنه ام میشه کمی غر میزنم که مامان می فهمه که دیگه وقتشه بهم توجه کنه ،غلق خوابیدنم هم دستش اومده اینه که دیگه راحت تر می تونه بخوابونمتم
وقتی خوابم می گیره من را دمر میخوابونه روی پاش و تکونم میده اگه راحت خوابیدم که هیچی اگه یکم گریه کردم بلندم میکنه و بهم می می میده منم تو بغلش مثل یه دختر خوووووف می خوابم
فقط چیزی که مهمه اینه که از ساعت ده شب به بعد اصلا اصلا نباید بذارن من بخوابم وگرنه شب انقدر گریه و بی تابی می کنم و اصلا راضی به خوابیدن نمیشم
علاقه زیادی به سفره و مخلفات توش پیدا کردم و هیچ چیز حتی اسباب بازیهای مورد علاقه ام هم نمی تونه حواسم را پرت کنه و تمام مدتی که مامان و بابا غذا میخورن من تو بغل مامان نشستم و هر از گاهی غر میزنم تا مامان یکم از به به های تو سفره بهم بدهتاحالا هم قرمه سبز،برنج،قیمه،حلواشکری را امتحان کردم (البته فقط و فقط به اندازه مزه کردن که دخملی دلش نخواد)
هرجایی که مامان و بابا برن منم دنبالشون میرم
دیروز که بابایی رفت دستشویی پشت درمنتظرش بودم وقتی ام مامان میره آشپزخونه سریع بی خیال بازی با اسباب بازیهام میشم و میرم پیش مامان این دو روز بابایی بغلم می کرد و نمیذاشت برم پیشش ولی از امروز که تنها میشیم مامان چطور میخواد از دست من فرار کنه و به کارهاش برسه را من نمیدونم
وضعیت شیر خوردنم همچنان همون طوریه،البته وقتی تو بغل مامان باشم بهتر شیر میخورم و یه مدتیه برعکس کوشولویی هام همه اش دلم میخواد می می بخورم و اصلا از شیشه خوشم نمیاد،گرچه باعث خوشحالیه اما تو می می ها اندازه ای که من سیر بشم شیر نیست
خوابم به شدت سبک هستش و در مواقعی که خواب هستم تنها کاری که مامان مجاز به انجامش هست نشستن پای کامپیوتر و نوشتن خاطرات منهدرغیر این صورت اگه صدایی باعث بیدار شدنم بشه و نظم خوابم بهم بخوره تا دفعه دیگه که خوابم بگیره باید نق نق هام را تحمل کنه و باهام بازی کنه امروزم درست همین اتفاق افتاد وقتی خواب بودم با صدای عطسه مامان بیدار شدم و دیگه بداخلاق شده بودم انقدر گریه کردم و بهانه گرفتم تا اینکه بعد از سه ساعت بازم با گریه خوابم بردتازه خوابیده بودم که عمه زنگ زد و مارو دعوت کرد خونه مامانی و من با صدای زنگ بیدار شدم
مامان دیگه بی خیال خوابیدنم شد و باهم رفتیم بالا اولش گریه کردم و هرکی باهام حرف میزد بغض می کردم اما بعدش بهتر شدم یکم چهار دست و پا رفتم که عمه هام ذوق کرده بودن و هی می گفتن ماشالاعمه اشرف می گفت مهشیدم اندازه من بوده که چهاردست و پا رفته و احتمال میداد 10 ماهگی راه بیفتم
بالاخره خوابم گرفت و با مامان اومدیم خونمون می می خوردم و لالا چردم
آخه فسقلی این چه طرز لالا کردنه؟!!!!
از استخرم بگم که هرچی مامان برای باد کردنش ذوق داشت من اصلا برام مهم نبود وقتی ام بادش کردن نگاهشم نکردمو همچنان عاشق استخر دایی جون هستم و با اینکه استخر خودم کنار استخر دایی هست من بیشتر طرف اون میرم و باهاش بازی می کنممامان هم درحال دعا کردن هستش که خدا کنه امیرحسین از استخر درسا خوشش بیاد و تصمیم بگیره برای یه مدت استخرش را بامن عوض کنه تا شاید اینطوری هم دایی به آب بازیش برسه هم من با استخرش بازی کنم
بازی با استخر دایی و تلاش برای رفتن داخل استخر و بعدش بیرون اومدن از استخر یکی از تفریحاته این روزامه که می تونه ساعت ها سرگرمم کنه و بی خیال بالا رفتن از سرو کله مامان بشم
دارم سعی می کنم برم توی استخر
مامان فدای این مدل نشستنت بشه که انقدر نانازی تووووووووو
پشتکارم خوبه نه؟
دارم موفق میشم
چیه مامان چقدر صدام میزنی نمی بینی کار دارم
بله می بینید که موفق شدم
بازی با جغجغه استخر
بسه دیگه میخوام بیام بیرون
معلومه که خودم تنهایی می تونم بیام بیرونبگین ماشالا
دیدین تونستم
نشستن البته با کمک گرفتن از دستم یکی از توانایی هاییه که باید به جمع توانایی های این ماهم اضافه بشه بدون کمک دستم هم چند ثانیه ای می تونم بشینم و مامان احتمال میده تا آخر این ماه این راهم انجام بدم
دخترم تازه از خواب بیدار شده و چشمای قشنگش پف کرده
بابایی عاشق این مدل نشستنت شده بود و می گفت داش مشتی نشسته
مادرانه: دختر نازم با هر پیشرفتی که می کنی کلی ذوق می کنم و انگار تا به حال ندیدم بچه ای اینکار ها را انجام بده چند وقت پیش وقتی از غلتیدنت تو فضای خیلی کم ذوق زده شدم دختر خاله ام با گفتن مگه چیه همه بچه ها این کار را می کنن ذوق کردن نداره حالمو گرفت و من در جوابش گفتم هر وقت مادر شدی و بچه ات یه کار کوچیک انجام داد می فهمی که هرچقدرم عادی باشه وقتی بچه خود آدم انجامش میده انقدر قشنگ و جذاب میشه که کلی ذووووووووق می کنی براش