اولین خانه اسباب بازی
نانازی خوشتلم سلام
بالاخره دلیل بهانه گیریهات را پیدا کردیم
دختر خوشگلم 8اُمین دندونت هم درومد و حسابی اذیتمون کرد...
مبارکت باشه خوشگله ایشالا همه دندونات زودتر دربیان که مامان دیگه حسابی خسته شده
هر وقت میخوای دندون جدید دربیاری کلی گازم می گیری،گریه می کنی،بهانه های الکی می گیری،غذا نمیخوری،شیرخشک نمی خوری،اسهال می گیری !!!!
اینارم همین طور بود می می مامان را زخم کردی
قبل از تولدت با مامان روژینا صحبت کرده بودم و قرار بود شما را ببریم کارگاه آموزشی مادر و کودک و بعدشم درگیر کارهای تولد گذاشتن عکس تو وبلاگ شدیم و یادمون رفت چند روز پیش مامان روژینا یادآوردی کرد و وقتی سرچ کردیم دیدیم تنها جایی که چنین آموزشگاهی داره قلهک هستش که کلی از مادوره و رفت و آمدش خیلی برامون سخت میشه مخصوصا با دوتاوروجک مثل شما
خلاصه کلی گشتم و بالاخره یه جایی را نزدیک خونه مون پیدا کردم که قبول کرد شما و روژینا را ببریم و خودمون هم پیشتون باشیم
صبح ساعت ده بیدار شدی و برات شیردرست کردم مثل خانووووم خوردی و لباسهات را عوض کردم و تو ماشینت نشستی و مشغول بازی شدی بعدشم از ترس اینکه تو خونه عرق کنی و بریم بیرون مریض بشی رفتیم تو راهرو بازی کردی تا روژِینا خانوم با بابا و مامانش اومدن دنبالمونو بابای روژینا لطف کرد رسوندمون خانه اسباب بازی که قرار بود بریم (دستشون درد نکنه حسابی زحمت دادیم بهشون)
بعدشم مامان روژینابا هدیه ای که برات گرفته بود حسابی شرمندمون کرد
اونجا که رفتیم مربی مهد خیلی خوشحال بود ازاینکه شما را بردیم تو کلاسش و هرچی اسباب بازی بود بهتون میداد و شما هم که همه اش شیطونی می کردی و این طرف و اون طرف می دویدی
متاسفانه کلاس آموزشی برای شما نداشتن و تنها بچه های یکساله اونجا شما و روژینا بودین و بقیه ازتون بزرگتر بودن که با این وجود من احساس می کنم هفته ای یکبار رفتن به اونجا برات کافی باشه آخه شما با دیدن بچه ها هیجان زده میشی وبه شدت شیطونی می کنی و من و بابا برای اینکه بیشتر از این شیطون نشی رفتن پیش بچه های بزرگتر از خودت را خیلی خیلی کم کردیم و این روزا دایی را هم کمتر می بینیم چون شما تو مرحله یادگیری هستی و دلمون میخواد خودمون تربیتت کنیم نه نی نی های دیگه
شایدم بهتر باشه هفته ای یکبار تو و روژِینا همدیگه را ببینین و بازیهایی که مناسب سنتون هست را از اینترنت یاد بگیریم و باهاتون کار کنیم اینطوری شاید بازده بیشتری داشته باشیم تا اینکه شما با بچه های بزرگتر باشیم
فردا که باز نیلوفر جون را دیدیم باهاش دراینباره صحبت می کنیم ببینیم نتیجه اش چی میشه
اول شما را گذاشتم روی این ماهی و کلی خوشت اومده بود و هی خودت را تکون میدادی
خوش می گذره خوشتله
بعدش مربی مهد برات حلقه آورد اما هیچکدوم نگاهشم نکردین
بعدشم برات یه چیزی شبیه به گردنبند که جغجغه هم بود آورد و تو ازش خوشت اومده بود
شما انگار تازه متوجه حضور روژینا شدی کلی ذوق کردی و میخواستی بغلش کنی
روژینا هم مثل شما عاشق توپه و توپ های اونجا را برداشته بود و بازی می کرد
بعدشم شما تشریف بردین کلاس بغلی و با دیدن کتاب ها کلی ذوق کردی
روژینا هم دنبال شما اومد و میخواست کتابها را برداره
اینجا هم دارین به همدیگه نگاه می کنین شایدم دارید نقشه می کشید
دخترم خیلی دوست داشتی روی صندلی بشینی و مدادها را برداری
داری به روژینا نگاه می کنی
اینم روژینا خانوم خوشتل
بعدش مربی مهد بهتون کاغذ داد تا نقاشی بکشید و شما هم برای اولین بار روی کاغذ خط خطی کردی
و از دیدن اینهمه مداد جلوی دستت خیلی خوشحال بودی
روژینا داره به شما نگاه می کنه
این هم اولین اثر هنری دختر نازم
بعدش گذاشتیمتون توی استخر توپ و شما متعجب فقط نگاه می کنی
فدات بشم که همه اش نگاهت به بچه هاست
به لیوان نی نی خیره شدی
فسقلی های خوشتل
بعدشم یکم سرسره سواری کردیم که حس می کردم می ترسی آخه خودت را سفت می کردی
روژینا خوشتله
روژینا داره شکایت می کنه که چرا مامانش بغلش نمی کنه
ای جانم خاله ای دلم کلی برات تنگ شده از بس که نازی شما
یه عکس دیگه تو استخر توپ
اینهمه مداد دخملکم رفته زیر میز دنبال مدادها
بازهم نقاشی می کشی که انگارخیلی ازین کارخوشت میاد
فدای خنده ات بشم
شما مشغول خط خطی کردنی و روژینا هم داره نگاهت می کنه
خیلی دلم میخواست باهمدیگه نقاشی بکشید و مدادهارا به همدیگه بدین و ازهم کمک بگیرین یعنی میشه به همین زودی باهمدیگه دوست بشین و من و نیلوفر از بازی شما دوتا لذت ببریم
بعدشم روی صندلی ایستادی
مامان روژینا زحمت کشیده بود برات لباس و ارگ هدیه گرفته بود و حسابی شرمندمون کرد
اولش که اصلا نگاه نکردی و به شدت گرسنه ات بود و خوابت میومد شیرکه درست کردم خوردی وبعدشم یکم می می خوردی و بدون اینکه لباس راحتی بپوشی خوابیدی و من مجبور شدم بخاری را زیاد کنم تا خونه گرم باشه و سرما نخوری
و به محض اینکه بیدار شدی مشغول بازی باهاش شدی
اینم لباسهای خوشگلی که خاله نیلوفر برات خریده بود که هرکی میدیدت بهت می گفت پلنگ صورتی
نیلوفر جون خیلی زحمت کشیدی عزیزم هدیه هات خیلی قشنگ بود
درسا جونم عاشقتم و امیدوارم بتونم مادر خوبی برات باشم