خونه خاله هانیه
خانوم خوشگله سلام...
خیلی وقت بود که میخواستیم بریم خونه خاله هانیه و از اونجایی که خاله بیشتر روزهای هفته را دانشگاه هستش فرصت نمیشد بریم دیدنش تا اینکه بالاخره هرچی خاله سعی کرد بپیچونتمون ما با پررویی تمام خودمون را خونشون دعوت کردیم (شوخی کردم خاله ای خیلی مهمون دوست داره)
از عید دیگه خونشون نرفته بودیم
صبح ساعت 11 بیدار شدی و لباسهات را عوض کردم و وسایلت را جمع کردم و زنگ زدیم آژانس و رفتیم خونه خاله ای..
به به چه دخمل خوشتیپی دارم من
شما اول که خاله بغلت کرد زیاد تحویلش نگرفتی
اما یخت سریع آب شد و رفتی دنبال خرابکاری ،رفتی تو اتاق خاله و هرچی وسایل داشت می خواستی برداری خاله دو تا لاک بهت داد تا باهاش بازی کنی و من فکر نمی کردم تو پرتش کنی و بشکنه وگرنه مخالفت می کردم ولی شما تا از اتاق اومدی بیرون پرتش کردی تو آشپزخونه و افتاد روی سرامیک ها و شکست و یکم از لاک ریخت روی فرش آشپزخونه خاله ای
و ما را شرمنده خاله کردی
بعدشم مجبور شدیم در اتاق خواب را ببندیم تا شما فضولی نکنی...
سرلاک خوردی و یکم از آشی که خاله درست کرده بود بهت دادم که خوشت اومده بود...
بعدشم خوابیدی و من و خاله ناهار خوردیم و رفتیم پای کامپیوتر ....
عصر عمو مهدی اومد و شما بیدار شدی و سریع اومدی بغل مامان ...
و طولی نکشید که باز یخت آب شد و رفتی دنبال شیطونی کردن و عمو هم نگاهت می کرد ....
وقتی عمو خوابید می رفتی جلوش می شستی و سرت را می بردی نزدیک صورتش و انگاری هنوز ازش خجالت می کشیدی آخه خیلی نزدیک نرفتی و بیدارش نکردی....
عمو که از خواب بیدار شد باهات بازی کرد و ماهم رفتیم تو اتاق و با خاله ای مشغول بودیم
عصر بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه مامانی
خاله زهرا و نوه هاش و محمد رضا اومده بودن و شما برعکس کوچولویی هات که از محمد رضا می ترسیدی و تا می خواست بغلت کنه گریه می کردی همه اش می رفتی پیشش و میخواستی بغلت کنه و دایی صداش می کردی
اونم که عاشق دختر بچه هاست همه اش باهات بازی می کرد و تو ذوق کرده بودی هی می رفتی طرفش و می گفت بگیرمت و تو سریع فرار می کردی و همه اش می دویدی
از مهدی هم خوشت اومده بود می رفتی تو صورتش نگاه می کردی و بهش می گفتی نِ نِ.
خیلی خیلی مهربون و خوش قلبی و همه اش به اطرافیان محبت می کنی ....
اگه از کسی زیاد خوشت بیاد میری و بوس محکم می کنی ازش ....
لبت را غنچه می کنی و میذاری روی لب یا لپش و اوووم مَه و بوسش می کنی...
من که عاشق این مدل بوس کردنتم
همه اش تو خونه دستام را باز می کنم و به سمتت می گیرم و تو هرجا باشی می پری توی بغلم و کلی بوس محکم می کنیم و هی میگی اوم مَه و من پر میشم از انرژی و ذوق و خواستن و حسابی می چلونمت
به چند روش میشه تو رو خوابوند:
1.انقدر شیطونی می کنی که می بریمت بیرون و تو ماشین خوابت می کنیم و برمی گردیم
2. می می میخوری و مثل خانوووووووم می خوابی
3.روی شکمت می خوابی و من یا بابا کمرت را ماساژمیدیم تا خوابت ببره
4.میذارمت روی پام و تکونت میدم و برات لالایی می خونم تا خوابت می بره
5.میذارمت روی شونه ام و راه می برمت و آروم به پشتت میزنم تا لالا می کنی
6.روی شکمت می خوابی و من برات لالایی می خونم و آروم میزنم پشتت تا خوابت ببره
آخری را از همه اش بیشتر دوست دارم آخه هروقت برات لالایی می خونم تو صورتت را میاری سمت صورتم و من بوست می کنم گاهی هم خودت میگی اوووووومممممممممه و مامان را بوس می کنی و انقدر بامحبتی که همون موقع میخوام گازگازت کنم فقط جلوی خودم را می گیرم که خواب از سرت نپره و این کار را چندین بار انجام میدی و من کیف می کنم از بوسه های محکمت
عشق مامان دو تا کار بد یاد گرفتی که مامان قلبا ناراحت میشه از انجام دادنشون
1.پرت کردن هرچیزی که جلوی دستت باشه 2. کتک زدن
وقتی چیزی را که نباید برداری ازت می گیریم به شدت عصبانی میشی و بعدش هرچیزی که بهت بدیم تا حواست پرت بشه را پرت می کنی!!!!
گاهی هم که خیلی ناراحتی از اینکه ازت گرفتیمش دستت را بلند می کنی و تند تند من یا هرکسی که اون را ازت گرفته می زنی!!!!
وقتی ام که خونه خاله هانیه بودیم و من دعوات کردم رفتی زدی تو گوش خاله هانیه
کلا مدل شما اینطوریه که هرجایی بریم یا هر غریبه ای را که ببینی نباید همون موقع بغلت کنن یا بخوان باهات ارتباط برقرار کنن باید یکم صبر کنن تا یخت آب بشه و پاشی یکم تو خونه بچرخی و بازی کنی بعد یواش یواش میری پیششون و خودت را لوس می کنی ....
چند روز پیش رفتیم خونه مامان ملک،زن عمو و دختر عموی بابایی اونجا بودن تا رسیدیم عمه از من گرفتت و گذاشتت تو بغل زن عمو و شما دستت را به طرف عمه دراز کردی بعدش دادت بغل مامانی و من دیدم دخترم داره غصه میخوره و بغض کرده ،خیلی وقت بود دیگه اینطوری غریبی نکرده بودی دخملکم....
سریع از مامان ملک گرفتمت و بغلت کردم شما هم محکم چسبیدی به مامان و لبات را که جمع کرده بودی از اون حالت آوردی بیرون و آروم نشستی و اطراف را نگاه می کردی،بعدش دستت را گرفتم و دوتایی تو خونه قدم زدیم و کم کم ازم جدا شدی و رفتی دنبال بازیت و وقتی مهمونا میخواستن برن رفتی بغل دختر عموی بابا و میخواستی باهاش بری دَدَ!!!!!
یه وقتایی هم که کسی خونه مامان ملک نیست و میریم اونجا چون دلشون تنگ شده برات می گیرنت تا بوست کنن و تو اصلا از این کار خوشت نمیاد و جیغ می کشی و می زنیشون
چند روزیه که هروقت میخوای چیزی را پرت کنی من دستم را می گیرم جلوت و میگم آفرین دخترم ،بدش به مامان و شما با اینکه اون را بردی بالای سرت و آماده پرتابی خیلی خانومانه میذاریش تو دستم اما اگه کسی دستش را یه جوری بگیره که متوجه بشی می ترسه تو صورتش بخوره حتما پرتش می کنی
بعضی وقتا هم که عصبانی میشی و میخوای مامان را بزنی دستم را میارم بالا و میگم بزن قدش و تو محکم می کوبی به دستم و میخندی و اینقدر اینکار را انجام میدم تا فراموش کنی میخواستی مامان را کتک بزنی
دیگه تردد روی مبلها برات آزاد شده و آزادنه میری بالای مبل ،میای پایین ،روی مبلها راه میری و می پری بالا و پایین فقط وقتی کار خطرناکی می کنی میگم دخترم مراقب باش نیفتی و انگار متوجه منظورم میشی دیگه اونکار را انجام نمیدی آفرین دختر گلم
اما تا بابا میاد خونه میری روی مبلها و بدون اینکه پشتت را بکنی می پری پایین!!!!
نمیدونم از حس نگرانی بابایی و از اینکه سریع میاد سمتت خوشت میاد و یا میخوای اینطوری جلب توجه کنی
بابا همه اش با ترس میگه آرزو نیفته
و من میگم تو خیالت راحت باشه من حواسم بهش هست
تا یادم نرفته از مدل سینه زدنت بگم که هروقت عزاداری می بینی یا حسین حسین می گیم و سینه می زنیم تو هم دو تا دستای کوچولوت را می بری بالا و میزنی به شکمت
نانای کردنت کلی پیشرفت کرده هردوتا دستات را خیلی خیلی نااااااااز تکون میدی و قر میدی همه عاشق نانای کردنت شدن و همه اش درخواست می کنن ازت....
عاشق تبلیغ مولفیکس هستی و سریع میری سمت تلویزیون و نانای می کنی...
چند تا موزیک ویدیو هست که وقتی پخش میشه میری جلوی تلویزیون می ایستی و از تلویزیون چشم برنمیداری
بیشترشون را برات ضبط کردم و وقتایی که بهانه می گیری میذارمشون و خیلی کمک می کنن
دو تا آهنگ خارجی را هم دوست داری حالا از آهنگش خوشت میاد یا از ویدیوش نمی دونم
وقتی بابایی می خنده شماهم همون طوری می خندی ،خیلی جالبه
دیشب وقت شام گیرداده بودی بری بغل بابا و هرکاری می کردم بیای پیش من نیومدی منم با خیال راحت غذام را خوردم و بعدش شما را از بابا گرفتم و باهمدیگه بازی کردیم...
خیلی خوبه دخملکم همیشه بابایی باش
داری به کتابخونه خاله ای که پراز وسایل برای کنجکاوی کردنه نگاه می کنی
فدای موهات بشم که خرگوشی می بندی نااااازتر میشی
دندوناشو
خوشتل منی
شال مامان را از سرش کشیدی
زحمت درست کردن سوپت هم افتاد گردن خاله ای
آبجی جون ببخشید حسابی زحمت دادیم بهت
کلی وسایل هم جلوت گذاشتیم تا باهاشون بازی کنی شاید یکم سوپ بخوری
آخرشم چند تا قاشق بیشتر نخوردی و فرار کردی
فضول خانوم
اولش می ترسیدی بهش دست بزنی
بعدم همه اش پرتش می کردی و می رفتی میاوردیش
یکی دیگه از بره ناقلا ها را بهت دادیم و تو داری به دوتای دیگه که بالای کمد هستش نگاه می کنی
خاله داره نماز می خونه و شما داری اذیتش می کنی
فدای نگاه کردنت بشم نانازی
خاله به زور میخواست عمو مهدی رابیدار کنی و چون خجالت می کشیدی داری فرار می کنی
بله عمو مهدی بیدار شد و شما داری باهاش بازی می کنی
شیرین کاری های دخملی
دخملک درحال هویج خوردن..
وایستادی تا بهت آش بدم
در حال آواز خوندن
فدات بشم موش کوچولو
با تشکر از زحمات خاله هانیه عزیز که کلی تو زحمت انداختیمش ایشالاجبران کنیم