15هفتگیم مبارک...
وزن من حدود 155 گرم و قدم حدود 12.7سانتی متر
حالا دیگه می تونم مفصلهامو به خوبی تکون بدم ...
و اسکلتم که به صورت غضروف بوده آروم آروم تبدیل به استخوان میشه...
شکم مامانی بزرگ شده و هرروز با دیدنش تو آینه کلی قربون صدقم میره....
همش مراقبمه ....
حالت تهوش کمتر شده و دیگه کمتر قرص مصرف می کنه...
اشتهاش هم داره بیشتر میشه این روزا بیشتر بهم می رسه...
بابایی هم که همش داره غذاهاو خوراکیهای مقوی برام می خره...
و از مامان می خواد که فقط بخوره تا اون انرژی بگیره
باهمه سختی هایی که مامان تو این مدت کشیده...
انقدر بابایی لوسش می کنه که هوس کرده بعد از دنیا اومدن من باز بچه دار بشه
البته بابایی بهش گفته که دفعه دیگه ازین خبرا نیست
این روزا مشکل جدی که مامان پیدا کرده ...
مشکل کمردرد شدیدش هست...
که مخصوصا وقتی دراز می کشه و می خواد بلند بشه اذیت میشه...
بعد از بلند شدن تا چند دقیقه به حالت خمیده هست ....
و بعدش در حالی که گوله گوله اشک می ریزه
کم کم صاف میشه و به کارهاش می رسه...
مامانی گلم ایشالا وقتی اومدم با خنده هام شادت می کنم...
یه نی نی خوشگل و تپل و بانمک و باهوش
این روزا اقوام مامانی اصرار دارن که قیافه مامانی شبیه اونایی شده که پسرمیارن
و هراتفاقی که می افته....
از دیدن خواب گرفته تا مسائل قدیمی دیگه ...
همه میگن که نی نی پسره ...
اما مامانی و بابایی همچنان روی حرفشون که من یه دختر ناز و خوشگل و باهوشم هستن...
حالا تاببینیم 24ام این ماه که مامانی میره دکتر کدوماشون درست حدس زدن