6 روز مونده تا شنیدن صدات....
سلام دخمل گلم
وایـــــــــــــی که چقدر دلتنگتم عزیزم......
چقدر حس داشتنت خوبه.....
چقدر تکون تکونات جذابتر شده برام....
همش یه احساسی دارم....
دلم می خواد یه کاری انجام بدم حسش را ندارم
بابا هم که امروز همش درحال استراحته....
فقط بیدار شد ناهار خوردیم باز خوابید....
منم بهش گیر ندادم آخه 6روز دیگه تو میای....
اونوقت دیگه از استراحت کردن خبری نیست.....
مدام باید دور و بر تو بچرخیم تا چیزی کم نباشه
فقط 6 روز مونده تا صدای گریه هاتو بشنویم.....
البته امیدوارم خیلی کم گریه کنی ...
مامان طاقت شنیدن صدای گریه ات و دیدن اشکاتو نداره.....
چقدر این روزا تنبل شدم من....
کلی کار دارم اما انگار نه انگار
این روزا شدیدا دلم برای دایی کوچولوت تنگ میشه....
مثلا امروز صبح بوسیدمش و اومدم خونه هاااا.....
اما بازم دلتنگشم....
فقط وقتایی که کنارشم احساس آرامش می کنم....
هر بار که بغلش می کنم کلی قربون صدقه هردوتون میرم.....
5 روز بعد از به دنیا اومدنت دایی یازده ماهه میشه.....
یعنی سال دیگه اینموقع تو تقریبا همسن دایی هستی....
همین شیطونی ها را می کنی........
و همین مراحل را می گذرونی...
شاید همین هاست که بهم آرامش میده.....
مامان گفتناش....
رقصیدناش.....
شیطونیهاش..
راه رفتنش...
خندیدنش...
و خلاصه همه کارهای شیرینی که انجام میده....
منو می بره به آینده ای با تو....
به روزهای قشنگی که باهم خواهیم داشت....
وایـــــــــــــــی که چه بی تابم برای شنیدن کلمه مامان از لبهای کوچیک تو
خیلی دوست دارم کوچولوی دوست داشتنی