7 روز مانده تا در آغوش گرفتنت
سلام....
وایــــــــــــــــــــی که چقدر هیجان زده ام....
همراه با یک بی حوصلگی شدید
اصلا انگار آدم نمیدونه حالش چطوریه؟
آخه می دونی دخملم مامان کلا آدم عجولیه....
یعنی مدلش یه طوریه که واسه خودش استرس سازی می کنه....
آخه یکی نیست بگه مسائل مالی و گوسفند و بیمه و بیمارستان و.....
به تو چه ربطی داره آخه مامان کوچولو
البته اون یک نفر هستا کو گوش شنوا
بابا همش میگه بابا اینا به من مربوط میشه خودم حلشون میکنم....
اما من هر روز می پرسم رفتی دنبال کارهای بیمه؟؟؟؟
راستی گوسفند را چیکار می کنیم؟؟؟؟؟؟
ظرفها را نمی شوری؟؟؟؟؟؟
بخاری را وصل نمی کنی؟؟؟؟؟
لوستر اتاق نی نی هنوز خرابه؟؟؟؟؟
اون روز که میریم بیمارستان مرخصی می گیری؟؟؟؟
اینم قیافه بابایی بعد از شنیدن این سوالها
اینم منم بعد از اینکه بابا حسابی قاطی کرده
بیچاره بابا
واسه خرید سیسمونی هم همین شکلی بودم....
با این تفاوت که اون موقع بابا و مامان خودم جای بابایی این شکلی می شدن...
البته اونا یکم صبرشون بیشتر بود....
یا شایدم به رفتارم عادت کردن دیگه....
آخه سالهاست دخترشونم دیگه
خلاصه اینکه شاید وقتی توام مامان شدی حال و روز من را داشته باشی...
شایدم مثل بابا خونسرد و آروم کارها را انجام بدی....
وقتی میگم خونسرد یعنی اینکه احتمالش زیاده که...
شبی که فرداش نی نی را میارن خونه بابا تازه داره بخاری را وصل می کنه
شاید اگه به هر دوتامون بری بهتر باشه....
این طوری میشی حد وسط هم عجول نیستی هم انقدر بی خیال نمیشی!!!!!
به این میگن تفاهم تو زندگی مشترک..
این روزا وقتی تو ماشین میشینم تکونهای ماشین بدجوری اذیتم می کنه....
تو هم با هر تکون انگاری ناراحت شده باشی یه لگد محکم نثار شکمم می کنی....
حرکاتت از روی شکم تماشاییه و از دیدنش کلی لذت می برم...
با اینکه خیلی وقته منتظرتم و خوشحالم که از تو دلم میای بیرون...
اما بازم دلم واسه لگد زدنات تنگ میشه...
واسه لحظات زیبایی که با هم داشتیم...
فقط من و تو....
می ترسم از تقسیم تو با بقیه ....
می خوام تو فقط و فقط مال من باشی...
دخترم تا به ابد دوستت دارم...
بی صبرانه منتظر در آغوش گرفتنتم ناز نازی من