ما سه نفر و سومین بهار عشق.....
سلام به نی نی کوچولوها و خاله های مهربونم...
25 آذر سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا بود...
یعنی از زمانی که به همدیگه رسیدن سه سال میگذره.....
ما یه کیک کوشولوی خومشزه داشتیم با یه شمع سه و یه خانواده سه نفره ....
و چیزی که این روز را قشنگتر می کرد......
سومین سالگرد و داشتن یه خانواده سه نفره بود
غیر مستقیم چرا؟ مستقیم میگم ...
یعنی حضور ثمره عشق مامان و بابا یعنی من
وقتی مامان درباره جالب انگیز بودن این موضوع به بابا گفت.....
فکر می کنین بابا چی جواب داد؟
به من نگاه کرد و گفت: یعنی تو چهارمین سالگرد ازدواجمون چهار نفر میشیم
قیافه مامان.....
بعدشم گفت: درسا خانوم دلت آبجی می خواد؟
منم برای بابا اخم کردم.....
آخه من می خوام تنها پرنسس خونه باشم
اونم گفت : یه داداش کوچولو چی؟
اگه اینطوری پیش برن تو صدمین سالگرد ازدواجشون صدتا خواهر و برادر میشیم
باز جای شکرش باقیه که مامان انقدر از اتاق عمل ترسیده که حالا حالا ها قصد نداره یه نی نی دیگه به بیاره و من می تونم با خیال راحت سالها تو خونه حکومت کنم.....
قبل از تولدم بابا می گفت بچه تا هفت سال حاکم خونه است.....
و حالا بابا اعتقاد داره که من می تونم تا صد سال حکومت کنم.....
امیدوارم وقتی بزرگتر میشم بابا اعتقاداتش عوض نشه
بابایی کلی تلاش کرد تا یه شب خاص و قشنگ برامون بسازه....
بردمون گردش و من اولین دَ دَی ِ رسمیم را رفتم...
بعدشم یه کیک خوشتل خرید برامون....
مامان با دیدن کیک کلی ذوق زده شده بود....
واسه شام هم کباب ترکی خرید....
منم سر سفره نشسته بودم و شیرخشکم را می خوردم
ببینید چه دخمل خوبیم هرچی درباره اذیتهای من می شنوین شایعه است
اینم یه لبخند کوشولو برای تبریک سومین سالگرد به هم رسیدن مامان و بابا
اینم یه عکس تکی از مهمونشون....
من و کیک...
اِ مامان نگیرم می خوام برم اون گوشه بشینم......
بابا نمیای؟ می خوایم اولین عکسهای سه نفره مون را بندازیم..
بابا بیا دیگه ... دارم عصبانی میشم هاااا میزنم کیک را داغون می کنم دیگه!!!!
اینم اولین عکس سه نفره من و مامان و بابا....
مامان و بابای عزیزم سالروز یکی شدنتون را تبریک میگم.....
عشقتون پایدار و محبتتون ماندگار