سیزده به در
سلااااااام
یک عدد فسقله بچه ی شیطون باهاتون صحبت می کنه
عیدتون مبارک خاله جونیاااا و نی نی های خوشمل
این اولین عید من بود ...
عیدی های مامان و بابا را خیلی دوست داشتم....
بیشتر وقتم را به خوردن عروسکهایی که تو تخم مرغ شانسیم بود می گذرونم
تو عید با مامانی و دایی کوشولوم یه مسافرت یه روزه هم رفتیم...
مامان می گفت: همین که تو ماشین دختر خوبی بود و گریه نکرد باید خداراشکر کنیم
دایی کوشولوم از اصفهان برام یه مرغ خیلی خوشتل سوغاتی آورد..
دایی محمدم برام یه خروس خوشتل خرید که هردو شخصیتهای کارتون فرار مرغی بودن
مرسی دایی جوناااااااااااا
من عاشق مرغ و خروسم هستم و تا می بینمشون کلی ذوق می کنم و می بوسمشون..
البته بهتر بود می گفتم می خورمشون
تو پست قبل هرکی عکس من و مامان را دید گفت :کپی مامانشه..
و مامان بعد از خوندن هر پست این شکلی شد
ولی واقعیت اینه که من شبیه بابا هم هستم...
گوشهام،ابروهام و بینیم به بابایی رفته
شکلک اول را مامان گذاشت
13 به در امسال بابایی مریض بود ماهم تصمیم گرفتیم به خاطر بابایی از خیر یه 13به در طولانی بگذریم و بیشتر وقتمون را به استراحت اختصاص بدیم...
ظهر با مامان و بابا سه تایی رفتیم چیتگر ،اما انقدر شلوغ بود که نتونستیم ماشین را پارک کنیم و تو ترافیک گیر کردیم منم هی غر می زدم که چرا ماشین حرکت نمی کنه!! بریم دیگه خسته شدم..
ماشینهای کناری که دیدن من حوصله ام سررفته یکم باهام صحبت کردن و منم براشون ذوق می کردم و می خندیدم ...
باباهم مدام پارازیت می انداخت که خانوووووووم با پسرا صحبت نکن
من که نشنیده می گرفتم و سعی می کردم خوش بگذرونم
خلاصه هرجا رفتیم جا برای ما سه نفر نبود ماهم برگشتیم نزدیکای خونمون یه جا نشستیم مامان و بابا چایی و کاهو خوردن بعدش یکم هوا سرد شد و لباسهای منم مناسب نبود ترسیدن مریض بشم برای همین زودی رفتیم خونه و اینگونه اولین سیزده به در من به پایان رسید....
هرچی مامان می گفت دخترم دستاتو نخور بذار یه عکس بندازم گوش نکردم
مامانی غصه نخور دیدی حرفت را گوش کردم
دامنم را که می تونم بخورم هااااااان؟؟!!
وایـــــــــی یه چیزی اون پایین افتاده شاید خوشمزه باشه
مامان:ای وای درسا یه لحظه درست بشین چند تا عکس بگیرم کشتی منوو
خوبه مامان؟
مامان: الهی فدات بشم چرا اینطوری نگاه می کنی ناناز
مامانی اجازه هست یه چیزی بگم؟
کفشام را پااااام نکردی که
بالاخره مامان رضایت داد و از خونه رفتیم بیروون
مامان میخوام دامنم را بخورم
بسه دیگه مامان از طبیعت لذت ببر
مامان: دختر تو نمیتونی صاف بشینی؟!
عکس انداختن از یه دختر شیطون خیلیییییییی سخته
باتشکر از عمه جون که زحمت دوخت لباسم را کشیدن
تا فراموش نکردم این را هم بگم که...
اولین بار که غلتیدم 105 روزم بود خیلی مشکل بود کلی زحمت کشیدم تا موفق شدم تو این مدت هربار مامان من را تنها می گذاشت و می رفت تا به کارهاش برسه منم تلاش می کردم تا بتونم بچرخم تا اینکه وارد چهارماهگی شدم ...
و 123 روزگیم روز غلت نام گرفت...
اون روز انقدر با سرعت می چرخیدم که مامان نمی رسید عکس بگیره
حالا دیگه مامان نمیتونه تنهام بذاره تا سرش را برمی گردونه من غلتیدم