درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

خاطره تولد دخترکم....

سلام.... خوبید دوستای خوبم مرسی که انقدر به فکرمون بودین... ببخشید که غیبتمون یکم طولانی شد..... چهارشنبه ساعت 6 بیدار شدم...... کلی استرس داشتم.. تو راه آروم آروم اشک ریختم.... رفتم بیمارستان و دکتر خودم زنگ زد که نمیتونه بیاد گفت دستش را عمل کرده یه دکتر دیگه عملم می کنه.... خلاصه استرسم بیشتر شد.... دربان بیمارستان هم اجازه نمیداد مامانم بیاد پیشم.... احساس بدی داشتم.... مامانم که اومد باهاش خداحافظی کردم و رفتم... سرمم را وصل کردن و با خانوم پرستار رفتم تو ریکاوری.. دکتر یه مریض اورژانسی داشت و کلی منتظر موندم... بعدشم بردنم تو اتاق و یکسری کارهای آماده سازی را انجام دادن.... منم داشتم واسه همه اونایی که...
14 آذر 1391