درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

آتلیه مامان شماره 9

روز بعد با آموزشهای بابایی چندتا عکس دیگه ازت گرفتم و نهمین آتلیه مامان در دوسال و دوماه و سه هفته و پنج روزگی شما دایر شد و عکسهای زیبایی هم ازت گرفتم و بعدشم رفتیم خونه مامانی و با دایی و مامانی رفتیم پارک و شهربازی و کلی خوش گذروندیم     عااااااشق این ژست قشنگت شدم ناناسی                      ممنون از همکاریت دخترم  ...
1 اسفند 1393

هشتمین آتلیه مامان با دوربین جدید

ناز گل مامان سلام فردای روزی که باباحمید دوربینم رو افتتاح کرد روحالت اتوماتیک گذاشتمش و کلی عکس ازت گرفتم و شب متوجه شدم بااینکه کیفیت بالاست اما نور عکسها اصلا خوب نشده و مناسب چاپ نیست ولی به هرحال عکسها قشنگ شده بودن و خیلی دوسشون داشتم هنوز تازه کارم دیگه بریم سراغ عکسهای آتلیه مامان 2سال و 2ماه و 3هفته و 4 روزگی                                           ...
30 بهمن 1393

آتلیه مامان شماره7

کوشمولوی مامان سلام به آخرین سری از عکسهای آتلیه مامان تو این ماه رسیدیم امروز صبح هم از آتلیه سها تماس گرفتن تاعکسها را برام بیارن و بعد از دوساعت به دستم رسید واااااای که چقدر قشنگ شده بودن عسلکم چندتا عکس کوچیک هم از هر کدوم عکسها هدیه داده بودن که یادشون رفته بود از سه تا عکسها بزنن و کلی ناناحن شدم بعدشم اومدم سی دی عکسهات را بریزم تو کامپیوتر که بذارم وبلاگت اما متاسفانه دیروز شما دی وی دی رام را باز کردی و دوتا dvd گذاشتی توش و بابایی به زور بازش کرد و فک کنم خراب شده چون هرکاری کردم dvd عکسهات را باز نکرد احتمال زیاد پست بعدی عکسهای آتلیه ات خواهد بود عزیزم روی جعبه dvd هم عکس شما را چاپ کرده بودن و اسمت را نوشته ...
17 تير 1393

آتلیه مامان شماره6

ناز گلکم سلام دوروز پیش باهم رفتیم تو حیاط تا چند تا عکس ازت بگیرم و دلیل اینکه اینبار آتلیه تو حیاط بودش هم این بود که دوربینمون تو نور زیاد عکسهای بهتری می گیره  این عکس که من خیلی دوستش دارم و بابایی میگه مثل حضرت موسی شدی ببین پاهات را چه خوب درست کردم انگار واقعا توی آب هستش اینجا داری شن بازی هم می کنی این عکس که به نظرم خیلی خوب شده و احتمالا چاپش می کنم و اینم یه عکس ترکیبی دیگه خوب بریم سراغ پشت صحنه آتلیه مامان نانازی که چشماش به آفتاب خیلی حساسه و اولش که میاد بیرون همش اینطوریه تا چشمای نازش به نور شدید آفتاب عادت کنه،وقتی بیرون میریم هم عینک مامانش و میزنه تا اذی...
14 تير 1393

آتلیه مامان شماره 5

از بعد از آتلیه دوباره جو عکس و آتلیه گرفته من و چند روز یک بار بساط آتلیه راه میندازم و ازت عکس می گیرم هرچند کیفیت عکسهای دوربین به خوبی قبل نیست و شماهم طبق معمول اصلا باهام همکاری نمی کنی اما بازم عکسهای قشنگ و نازی توشون هست که میشه حتی چاپشونم کرد البته باید یه مقداری روشون کار کنم برای چاپ  عکسهای آتلیه ات تا یک هفته دیگه به دستمون میرسه و ایشالا که خوب میشن تو دکورهای آتلیه سها یکی بود که چمدون قدیمی بودش و کلی لباس و کفش و گردنبندهای نی نی دور و برش ریخته شده بود که من وقتی تو آتلیه با سایز بزرگ دیدم خیلی خوشم اومد و متاسفانه لباس و کفش هات پیشمون نبود از اونجایی که مسیر آتلیه خیلی دور بود و احتمالا به این زودی...
10 تير 1393

آتلیه مامان شماره3

سلام .. چند روزی میشه که از مامان جدا نمیشم... اگه دست من بود که وقت خوابم تنهاش نمیذاشتم ولی متاسفانه تا من خوابم می بره مامان میره تا به کارهاش برسه ... هربارم بیدار میشم باز جیغ میکشم و گریه می کنم.. اما بازم مامان تهنام میذاره همچنان همه فکر می کنن که همه این بهانه ها به خاطر دندونه!!! مامانم هرروز لثه هام را نگاه می کنه اما هنوز اثری ازشون نیست درباره کامنتی که تو پست قبل دیدین باید بگیم که ببخشید ناراحتتون کردیم... امروز بهتریم مخصوصا بعد از خوندن جواب مامان پاتمه  یکی از بهترین دوستای مجازی مامان ایشون هستن و مامان به شدت عاشق خودشون و بچه های نانازشون هستش و شاید یکم از ناراحتی دیروزش به خاطر این بود که م...
7 خرداد 1392