آتلیه مامان شماره3
سلام ..
چند روزی میشه که از مامان جدا نمیشم...
اگه دست من بود که وقت خوابم تنهاش نمیذاشتم
ولی متاسفانه تا من خوابم می بره مامان میره تا به کارهاش برسه ...
هربارم بیدار میشم باز جیغ میکشم و گریه می کنم..
اما بازم مامان تهنام میذاره
همچنان همه فکر می کنن که همه این بهانه ها به خاطر دندونه!!!
مامانم هرروز لثه هام را نگاه می کنه اما هنوز اثری ازشون نیست
درباره کامنتی که تو پست قبل دیدین باید بگیم که ببخشید ناراحتتون کردیم...
امروز بهتریم مخصوصا بعد از خوندن جواب مامان پاتمه
یکی از بهترین دوستای مجازی مامان ایشون هستن و مامان به شدت عاشق خودشون و بچه های نانازشون هستش و شاید یکم از ناراحتی دیروزش به خاطر این بود که می ترسید خاله پاتمه هم از ما ناراحت شده باشه و یه وقت رابطه مون کمرنگ بشه
امروز که خیالمون راحت شد میگیم اون کامنت اصلا برامون مهم نیست
یکی از جملات قشنگ خاله پاتمه: تو رو خدا بیاین تو دنیایی که اطرافمون پر از دشمنی ها و بدی هاست حداقل دنیای مجازیمون رو پر از احترام ها و دوستی ها کنیم
چند وقت پیش که مامان میخواست قالبم را طراحی کنه مجبور شد چند تایی عکس بندازه چون عکسهای قدیمی هیچ کدوم به درد طراحی نمی خورد تا امروزم وقت نشد که بذاریمشون اینجا....
هر وقت پیرهن می پوشم دامنم را میخورم
دارم برنامه آشپزی نگاه می کنم
عاشق بازی بچه کجاست؟ دالی هستم اینجام دارم بامامان بازی می کنم
عاشقتم مموشم
هرچی صدات می کنم به دوربین نگاه نمی کنی
چرا انقدر برنامه آشپزی برات جذابه ؟! کدبانوی من
در حال چرخیدن
مامان چه غذاهای خوشمزه ای می پزه منم میخوام
فدای خندیدنت
و آخرین عکس که خانومی خسته شده و اخم کرده برامون
پی نوشت: سایت آپلودمون خیلی اذیت می کرد الان یه جای دیگه عکسها را آپلود می کنیم امیدواریم که دیگه مشکل باز نشدن عکس نداشته باشیم.