درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

600 روزگی درسای نازم

1393/4/23 14:06
نویسنده : مامان آرزو
2,125 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دردونه مامان636019_1237379fdqxrvb3f.gif

عشق کوچولوی من امروز شما  روزه شدی

 روز از بهترین روزهای عمرم در کنار شما گذشت و هرروز بیشتر از قبل عاشقت شدم و الان بدون تو نمیتونم زندگی کنم عشقمI Love You

دخترک  روزه من تولد روزگیت مبارک

اول از عکسهای آتلیه ات بگم عشق مامان 

 یکی از عسکهات که ایستاده بودی تو دکور سبد گل را برای همه عمه هات و مامان بابایی چاپ کردم و برای مامان بابایی و عمه عصمت که خیلی برات زحمت می کشه و لباسهای خوشگل خوشگل میدوزه را زدم روی شاسی اما برای بقیه بدون شاسی بودش

این و وقتی عکسات را تحویل گرفتم انداختم 

بعد عکسهای لیت کوچیکی را که آتلیه بهمون هدیه داده بود را پشتش مگنت چسبوندم و به مامانی و مامان بابایی و عمه هات هدیه دادم که خیلی خوششون اومده بود و میگفتن کار شیکی هستش29682_gholi_poshte_parde.gif

همه کلی از عکسهات تعریف کردن و گفتن ژستاش خیلی قشنگه و خیلی خیلی خوشگل شدن

دیشبم خونه عمه اشرف بودیم و عکسها را باخودمون بردیم و نشونشون دادیم ،عمو رضا بعد از دیدن عکسها ازم پرسید که کجا بردمت آتلیه و من گفتم شهرک غرب و بعد با تعجب گفت اینجا را چطوری پیدا کردی؟ و وقتی گفتم ساعت ها تو اینترنت سرچ کردم و کارهای آتلیه های خوب و معروف را باهمدیگه مقایسه کردم ،کارم را تایید کرد 

خانومی خیلی خوشحالم که این آتلیه را با وجود دوری راهش انتخاب کردم و همچین عکسهایی ازت گرفتم که برای همیشه تو آلبوم خاطراتت ماندگار میشه و همه بادیدنش کلی از عکسها تعریف کنن چون کارهای آتلیه های نزدیکمون همه پک سازی با فتوشاپ هست و مصنوعی برای همین عکسهای طبیعی خیلی به دل بقیه نشست 538419_flirtysmile3.gif

عکسهای کوچیک مگنتی هم خیلی قشنگ شده و از اینکه خونه هرکی میرم در یخچالش پراز عکسهای قشنگ دخملکمه کلی ذوق می کنمgirl_pinkglassesf.gif

فقط عکسی که بزرگ کردم و روی شاسی زدم را به هیچ کس ندادم آخه میخوام بقیه تو خونمون ببینن83172_(11).gif

رنگهای عکسها خیلی خیلی طبیعی و واقعی هستش و آدم از تماشا کردنشون سیر نمیشه

اینم چندتا عکس دیگه که زدم روی شاسی و تو قاب گذاشتم و خونه پراز عکسهای توئه عشقم

خوب از شیطونیهات بگم ناناسی

هروقت بابااحمد بیاد خونمون تند تند دنبال دمپایی یا کفشات می گردی و وقتی پیداشون کردی میگی بوشواَم یعنی بپوشم و وقتی پوشیدی دست بابا را میگیری و میگی بی ییم و انقدر دستش را می کشی تا ببریش سمت در و مجبورش می کنی ببرتت بیرون و برات به به بخره 

وقتی هم که خونشون هستیم تا از درمیاد و بغلت می کنه باز دنبال کفشات می گردی و می پوشی و هی میگی بابا ،بابا ،بابایی و بابااحمد چون میدونه چی میخوای به روی خودش نمیاره و تو دوباره می گی بابا ،بابا و اینبار میگه جانم و شما باذوق میدویی سمتش و میگی بی ییم دَ دَ و باز انقدر دستش را می کشی تا ببرتت بیرون و برات به به بخره527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

یکی از رفتارهای خوب این روزهات بازی کردن به تنهایی هستش

بالاخره تونستیم بهت یادبدیم تنهایی بازی کنی و تو بعضی روزها یکی دو ساعت مشغول بازی کردن با نی نی هات میشی با لگو براشون خونه میسازی می بریشون خونه همدیگه مهمونی و مجبورشون می کنی همدیگه را بوس کنن و بعدش ازطرف اونا میگی شلام خوبی؟ و بعد دوباره می بریشون خونشون و انقدر ادامه میدی تا خسته بشی و اونوقت میای پیشم و دستات را باز می کنی و میگی عسی یَم (یعنی عزیزم)و بعدش بغلم می کنی و بوسم می کنی و با خنده میگی نونو و بعد از خوردن نونو هم دستم و میگیری و می بریم تا باهات بازی کنم و میگی بیشی ایجا 16069_give_heart.gif

به خاطر مقاومت در خوردن غذا و ادا و اطوارهای بیش از حدت از ترس اینکه مبادا هرچی بزرگتر بشی این روال ادامه داشته باشه یا حتی بدتر بشه بی خیال به زور غذا دادن بهت شدم و تو وقتی گرسنه بشی میگی نونو و وقتی با نونو سیر نشی دنبال شیشه ات می گردی و بهم میدی میگی بوشو (یعنی پاشو )و منظورت اینه که برم برات شیر درست کنم و من سریع به بهت را گرم می کنم و برات میارم و شما با اشتهای بیشتری میخوریش حتی دیشب که برای اولین بار بهت کوکو سبزی دادم خیلی خوشت اومد و تامن حواسم پرت میشد و دهنت خالی میشد میگفتی میخواااااام798119_happytongue.gif و وقتی هم خونه عمه بودیم و بهت میگو دادیم مقاومت نکردی و راحت خوردیش و وقتی خوشت اومد باز گفتی میخوام و تادهنت خالی میشد میگفتی میخوام و خوب غذا خوردی خدارا شکر راحت تر از قبل غذا میخوری هرچند نسبت به قبل کمتر میخوری اما به همینم راضیم538419_flirtysmile3.gif

وقتی برام smsمیاد،یایه صدایی از بیرون میاد که نمیدونی صدای چیه میگی شی بُد

یه کار بدی که این روزها انجام میدی و به شدت کلافه ام می کنه خوردن انگشتهای اشاره ات هستش هرچی دستات را میشورم بازم ازبس این طرف و اون طرف می مالیشون کثیف میشن و با همه این کثیفیها همه اش درحال انگشت خوردنی مخصوصا تو ماشین که کاری برای انجام دادن نداری انقدر انگشتت را میخوری که آب دهنت راه میفته و لباست را خیس می کنه و هرکاری هم می کنم حواست پرت نمیشه و اگه یکی از دستات را بگیرم اون یکی دستت را میخوری و واقعا دارم کلافه میشم از دست اینکارات

از وقتی سعی کردم کمتر سرت داد بزنم و بی خیال تمیزی خونه و فرش و خرابکاریهای وقت و بی وقتت شدم و هنگام عصبانیت نذاشتم عصبانیتم را ببینی و با ملایمت بهت تذکر دادم که کارت زشته رفتارت خیلی خیلی بهتر شده عزیزمو هربار کار بدی می کنی و بهت میگم دخترم کار بدیه نباید انجامش بدی شما گوش میدی و دیگه اون کار را انجام نمیدی و وقتی کار خیلی خطرناکی می کنی و دعوات می کنم دیگه میفهمی این خط قرمز مامانه و نباید اونکار را انجام بدی و حداقل یه راهی برای منصرف کردن تو از انجام کارهای بد هستش و مثل قبل در برابر داد و دعوام بی تفاوت نیستی ،هرچند هنوزم گاهی اوقات از کوره در میرم و به شدت دعوات می کنم اما بابایی میگه خیلی رفتارت با دخملمون بهتر شده و خودمم خیلی راضیم 19482_eva.gif

چند روز پیش وقتی داشتی کفشات را می پوشیدی و اشتباه پوشیده بودی بهت نشونش دادم و برات توضیح دادم که کدوم مال کدوم یکی پاهات هستش و از اون بعد هروقت کفشات را می پوشی درسته 527919_bujcdvf48m9w69wp.gifآفرین به دخملک باهوشم که انقدر زود یاد می گیره636019_1237379fdqxrvb3f.gif

خانومی هروقت آبلیمو میاریم سر سفره شما هوس می کنی تا بخوریش و بابایی بهت میگه ترشه و شما یاد گرفتی هر چیزی می خوری که ترشه میگی تُشه و الان یکی از طعم ها را می شناسی

هروقت میریم بیرون و بابایی یه جا وایمیسته اگه ماشینی کنارمون باشه سریع بهشون نگاه می کنی و  میگش شلااااااام و اونا هم ذوق می کنن و همه گی باهم میگن سلام خااااااانوم و تو بابای بای می کنی و بوس می اندازی براشون و اوناهم کلی قربون و صدقه ات میرن و ازم میخوان حتما برات اسپند دود کنم عشقم

اگه تو تلویزیون یا کتاب و عکس و... کسی یا حیوونی را ببینی که چشماشون بسته است سریع میگی خوابه ،خوابِ دِ kiss.gif

و بعضی وقتا هم پتو میاری و میندازی روی خودت و بعدش چشمات را روی هم فشار میدی و میگی خوابم و بعد میگی خا پیش خاپیش قه قهه

 

شیطونک مامان میخواد ادای خوابیدن را دربیاره

درسا خوابیده

بعضی وقتا نی نیت را برمیداری و تکونش میدی و تاب تاب میخونی براش،یه وقتایی هم خودت وسط دوتامبل وایمیستی و با کمک دسته های مبل خودت و تاب میدی و میگی تاب تاب خدا نناسی مامان 

و منظورت اینه که تاب تاب عباسی خدامن و نندازی اگه خواستی بندازی بغل  مامان بندازیبغل

تا گوشی بابا را میبینی میگی باسی و بابامیگه چشم و میخواد برات بیاره که میگی جوجو نانا یعنی جوجویی که نانای می کنه بیاره برات و وقتی یکم طول میکشه میگی اَلا میاد

هروقت آب میخوای میگی آب بخواَم و من میگم چشم و تو تکرار می کنی چَش و وقتی لیوان و از دستم میگیری میگی ممنونم 

دیروز امیرحسین ازت یاد گرفته بود و میگفت من نونم قه قهه

وااااااااای خدا چقدر به تلفظش خندیدم خندونک

یه وقتایی نونو میخوای و گریه می کنی و من کار دارم برای اینکه آروم بشی بهت میگم جات را بنداز الان میام و شما مشغول پهن کردن پتوت میشی و بالشتت را میذاری و ملافه ات را میندازی روت و میخوابی و وقتی میام پیشت با ذوق بهم میگی نونو و سرت را به سمت پایین تکون میدی و میگی آیه و منظورت اینه که میخوای بهم نونو بدی آره؟ و منم میگم آره عزیزم میخوام بهت نونو بدم فدات بشمI Love You

صبح که از خواب بیدار میشی و موهات بهم ریخته است بهت میگم درسا بیا موهات را ببندم خوشگل بشی و تو سریع میری از تو سبد شونه ها ،شونه بیاری و بهم میگی اَلا میام و بعدش میای یه جا میشینی و میگی بیشیجا یعنی بشین اینجا و منم موهای نازت را شونه می کنم و بعد میگی آینه و میری خودت و تماشا می کنی الهی فدای دخملک خوشگلم بشم که انقدر باهوش و خاااااانومهkiss.gif

تلفن را برمیداری و میگی الو ،شلام خُ بی ؟ آیه 

هروقت میگم درسا بای بای کن دستت را تکون میدی و میگی آ آ  و بعدم بوس میندازی636019_1237379fdqxrvb3f.gif

نونو که میخوری و اون یکی رامیخوای میشینی و درحالی که ملچ و ملوچ می کنی میگی آ آ و بوس میندازی براش یعنی این بره و اون یکی را بهت بدم تا بخوریش و وقتی اون یکی را میدم با ذوووووق می پری روی نونو و میگی آآآممم و مشغول خوردن میشی و بعدم که نونو خوردنت تموم میشه میگی به به 

دیشب مریم ناخوناش را لاک زده بود دستت و زدی به ناخوناش و بردی سمت دهنت و گفتی آآآم خودَمقه قهه

جدیدا بهت میگم کانگورو چون همه اش درحال پریدنی و هی میپری بالا و پایین انگار که زیر پات فنر باشه خیلی باحاله ،عمرا من بتونم همچین کاری و تو کل روز انجام بدم81872_ghayem.gif

وقتی کفشات تو خونه باشه هزار بار میگی بوشواَم و میپوشی و بعد هزار بار میگی دَ دیار و یعنی که درش بیار بیجارم می کنی تو ماشینم همین طوری هی بوشواَم ،دَدیار بوشواَم دَدیارکچل

چند روزه تو خونه همش داد میزنی داداش داداش داداش و داداشت را صدا می کنی والا اگه از من بپرسی هیچ خبری از داداش نیست حالا تو کی رو صدا می کنی و منظورت چیه من نمیدونم19482_eva.gif

کمک مامانی سفره را جمع می کنی و هرچیزی که میاری جلوی در آشپزخونه می ایستی و میگی بی ایش یعنی که بگیرش و من میگم ممنونم و شما با ذوق میری بقیه وسایل را بیاری

دستم و میگیری و می بری توی اتاقت و همین طوری بدون اینکه به چیزی دست بزنیم یا چیزی بخوایم میشینیم اونجا و بعد گرمم میشه بهت میگم بریم بیرون و شما تکرار می کنیم بی یوون بغل

تامیخوری زمین ،یا به جایی میخوری که دردت میاد میگی اوف شده او شده و اونجا را نشون میدی و من باید بوس کنم تا خوب بشه و اگه بتونی لبای خودتم بهش برسونی خودتم بوسش می کنی 636019_1237379fdqxrvb3f.gifبعدشم میری و اونجایی که بهش خوردی را میزنی خنده

چند روز پیش از روی مبل افتادی و سرت محکم خورد به لوله های گاز و صدای خیلی خیلی بدی داد شما هم کلی گریه کردی و بعدا که جایی که دردت گرفته را نشونم دادی دیدم ورم کرده و توهم هی میگفتی اوف شده او شده دلشکسته

میری تو راهروی دستشویی میشینی و در و میبندی و مشغول پی پی کردن میشی و وقتی هم میام نگاه کنم اینهمه وقت چیکار می کنی بی صدا اونجا میگی بوشو زشته یعنی برو زشته خندونکازت می پرسم داری پی پی میکنی میگی آیه و میگم مامان پی پی داری بگو ببرمت دستشویی و پامیشی و میگی دَست شی

دیگه هروقت ازت می پرسم بابا حمید و دوست داری یا مامان و دوست داری میگی آیه 

اصلا پیش کسی نمی مونی چند روز پیش میخواستم فرشها را بخارشور بکشم و ترسیدم که شما بسوزی گذاشتمت پیش مامانی یک ربع بیشتر نگذشته بود که صدات را میشنیدم که دویده بودی توی راهرو و میگفتی مامانم و وقتی مامان بابایی بهت میگفت بیا تو بازی کنیم میگفتی نه مامانم 

دیشبم که رفتیم بالا سبزی هام را با دستگاه مامانی خورد کنم بعدش شما نیومدی پایین و منم تنها برگشتم و تا بابایی گفت چرا گذاشتیش بالا گفتم صبرکن یکم دیگه خودش میاد اونطوری گریه می کرد و هنوز پنج دقیقه نشده بود که صدات تو راهرو اومد که میگفتی مامانم و اومدم آوردمت پایین 

یه جورایی وقتی من و به همه ترجیح میدی و نمیتونی ازم دور بمونی و توهم مثل مامان دلت زودی تنگ میشه و میخوای پیش مامانت باشی بهم حس خیلی خوبی میده اما برای وقتی که کارمهمی دارم و باید بذارمت پیش کسی این وابستگی حتما هردومون را به شدت آزار میده

دیگه از سشوار نمی ترسی و فرار نمی کنی،مثل خانوما وایمیستی تا موهات را سشوار کنم 

اما هنوزم از وسایل شهربازی می ترسی و چند شب پیش که با بابایی بردیمت شهرخورشید تا سوار تاب شدی که خیلی آروم بالا و پایین میرفت نفست و حبس کردی و دستات را دراز کردی که بری بغل بابایی و وسایل دیگه را هم همین طور و آخر سر با بابایی سوار قطار شدین و خداروشکر ازاین دیگه نترسیدی83172_(11).gif

ازعمه شنیدم بابایی هم وقتی کوچیک بوده مثل شما ترسو بوده دایی محمد هم از بچگی تا همین الان به شدت ترسو هستش و هیچ وسیله ای را سوار نمیشه اما امیرحسین مثل مامان هستش و بره شهربازی همه وسایل را امتحان می کنه و نمیذاره حتی یه دونه اش از دستش در بره

دخملکم هنوز نمیدونه قراره تکون بخوره

به محض روشن شدنش دستات را به سمت بابایی گرفتی

اینم وقتی خاموش بود سوار شدی ترسوی مامان 

درسا و بابایی سوار قطار

بعدشم راه افتادی تو شهربازی و تا بیرون کلی شیطونی کردی

اون روز هایپرسان جشن بودش و آهنگ گذاشته بودن و آب ها هم با آهنگ بالا و پایین میرفت و چراغهای زیادی هم اونجا روشن بود شما هم تا می تونستی نانای کردی

جمعه هم داشتم کلیپ فیلم های ماه اول زندگیت را درست می کردم اون موقع برات ننو بسته بودم و شما تا دیدیش رفتی پتو آوردی و گیردادی که تاب تاب و کلی وقت مجبورمون کردی تابت بدیم البته خیلی آروم اگه یکم تند میشه باز خودت و سفت می کردی و نفست و حبس می کردی و سعی میکردی بیای از پتو بیرونخطا

وقتی میخوایم بریم خونه مامانی بهت میگم بیا لباسات را عوض کنم بریم پیش امیرحسین و شما تکرار می کنی اَم حسین تشویق

هنوزم خونه مامانی باامیرحسین کتک کاری می کنین و حسابی خستم می کنین

دیروزم یه دعوای شدید سر یه سی دی کردین که امیرحسین قلدر بازی دراورد و هلت داد و بعدم پرید روی شکمت نشست و سی دی را به زور ازت گرفتتعجبالهی مامان بمیره برای شکم کوچولوت که وزن دایی را تحمل کرد مامانی به خدا به خاطر شما هفته ای یکبار میریم اونجا کمتر از این امکانش نیست منم دلتنگ برادر کوچولوم و خانوادم میشم خوبخجالتالبته شماهم شیطونی می کنی ها مثلا تا من باهات مخالفت می کنم میزنی تو گوش دایی یا دایی نشسته بازی می کنه میری میزنی تو سرش و برمی گردیمتفکر

جدیدا کارتون هم تماشا می کنی و عاشق کارتون برنارد هستی و هروقت برات میذارمش به این زودیا بی خیالش نمیشی و وقتی میخوام بهت به به بدم میگی تاب تاب و منظورت اون قسمت از برنارد هست که تاب بازی می کنه و تو خیلی دوستش داری و بعد از تموم شدنش میگی مایی و من برات قسمتی که برنارد میره تو دریا را میذارم تا وقتی که به بهت تموم میشه و قسمت های دیگه پخش میشه بعد از چند قسمت از روی صندلی میای پایین و میری دنبال بازیت اما برنارد هنوز داره پخش میشه کافیه من یا بابایی روی صندلی بشینیم و فیلم را قطع کنیم جیغ می کشی و شروع می کنی گریه کردن اگه کارمون مهم نباشه پامیشیم و شما باز برناردت را می بینی و اگه کارمهمی داشته باشیم با دستگاه برات پخش می کنم و جلوی تلویزیون تماشا می کنی و یه قسمتش هست که تا پخش میشه میای پشت مبل و نگاه می کنی یکم تاریکه و تو موزه است حالا نمی دونم می ترسی یا خیلی اتفاقی هروقت اون قسمت پخش میشه میای پشت مبل

دخملکم درحال تماشای برنارد

تا صدای دوربین را شنیدی برگشتی سمت مامان

دخملی بازم داره کارتون تماشا می کنه 

اینجا هم داری قسمت ترسناک برنارد را می بینی خخخخ

یه شب با بابایی رفتیم پارک شما توراه لالا کردی و وقتی هم رسیدیم خواب بودی بستنی سفارش دادیم و وقتی رفتیم تا بخوریم شما را بیدار کردم و شما هم بادیدن پارک کلی ذوق کردی و هی میدویدی این طرف و اون طرف بعد از خوردن بستنی که شما اصلا امتحانش نکردی رفتیم تو پارک چرخیدیم و هروسیله ورزشی که اونجا بود را شما با کمک بابایی امتحان کردی و بعدشم رفتی پیش خانواده هایی که اونجا نشسته بودن و بهشون سلام کردی اونا هم دورت جمع شدن و کلی قربون و صدقه ات رفتن و ازم خواستن برات حتما حتما اسپند دود کنم و بای بای کردیم و بوس انداختی و برگشتیم تو ماشین و شما نونو خوردی و باز لالا کردی تا خونه

برای اولین بار موهات را اینطوری بستم و پشتت را باز گذاشتم خیلی بهت میومد

خوش می گذره ناناسی

بابایی داره کفشات را درست می کنه

خانواده سه نفره ما19159_phil_30.gif

کوچولوی خوشتلم

تا چشمت به سنگها افتاد هوس کردی روشون راه بری و از بغل بابایی اومدی پایین

بعدش باز رفتی بغل بابایی

اینجا هم میخواستی گل ها را تماشا کنی و هی میگفتی گله گله 

فدای پاهای قشنگت بشم که اینطوری روی پنجه هاش می ایستی

خیلی وقت پیش برات گل رس خریده بودم اما تصمیم نداشتم حالا حالا ها بیارم تا باهاش بازی کنی تا اینکه روز جمعه بابایی گفت بیار یکم باهاش بازی کنیم و منم قبول کردم زیاد ازش استقبال نکردی و بهش دست نمیزدی و بیشتر من و بابایی بازی کردیم و چیزای مختلف درست کردیم و شما میومدی نگاه می کردی ،خرابشون می کردی و میرفتی دنبال شیطونی کردن538419_flirtysmile3.gif

نی نی که مامان درست کرد خخخخخ

بابایی برات گل درست کرد

منم برات حلقه درست کردم و کردی دستت خخخخ

فقط میای نگاهشون می کنی خراب میکنی و میری

بابا را بغل کردی و میگی عسی یَم 

بابابرات چهار پایه درست کرد و شما نشستی روش 

یکم با وردنه کوبیدی روی گل ها

یه روزم با همدیگه رفتیم دَدَ و اول یکسری عکسهای بچگیت و چند تا عکس لیت دیگه از عکسهای آتلیه ات برای دریخچال خودمون که بدون آرم آتلیه باشه را دادم چاپ کنن وتا حاضر بشه رفتیم یه دوری زدیم و بردمت پارک سرسره سوار شدی از چرخ فلک قدیمیا خوشت اومد سوارت کردم و یه دور که زد ترسیدی و خواستی پیاده بشی و بعدش رفتیم و یه دست بلیز و شورت بنفش خوشتل برات خریدم که می پوشیش مثل مااااه میشی و تو راه برگشت به خونه جوجو ها را تماشا کردی و بعدم عکسهامون را تحویل گرفتیم و برگشتیم خونه

اینم درسا وجوجو

مبارک باشه خانومی

دیشب عمه اشرف می گفت اولش شبیه من بودی و بعد شبیه حمید شدی و الان دوباره شبیه من شدی و من کلی ذوقیدم و کیف کردم و هربار به عکسهات نگاه می کنم میگم یعنی منم انقدر خوشگل بودم73182_(59).gif

تتوی شیمر یکی از چیزایی هست که به شدت بهش علاقه داری و کافیه تبلیغش پخش بشه که بیچارم کنی تا روی دستت بکشم و بعدش هی تو آینه نگاه کنی و هرکسی را که دیدی با ذوق نشونش بدی

هر مردی که ببینی عمو صداش می کنی 527919_bujcdvf48m9w69wp.gifدیشبم تا عمو رضا رفت بخوابه رفتی دستش و گرفتی و آوردیش بیرون و بهش گفتی فوتبال تماشا کنه و وقتی یواشکی رفت و لالا کرد شما هی تو خونه دنبالش می گشتی و عمو عمو می گفتیخنده

حموم رفتن و آب بازی را خیلی دوست داری و یه وقتایی لباسات را درمیاری و انقدر بوسم می کنی ومیگی اَموم تا مجبور میشم ببرت حموم

تازگیها بابایی برات گندمک خریده تا خوراکی های مضر کمتر بخوری و شما همه اش را میریزی روی زمین و بعد میخوابی با دهنت میخوریشونو جارو کردن خونه هم این روزها اصلا و ابدا کار ساده ای نیست چون از صبح که بیدار میشم تا شب باید جارو بکشم که خونه تاصبح فردا تمیز باشه 

عاشق مستقل شدنی و تا جوراب می بینی سعی می کنی خودت بپوشیش و موفق هم هستی میتونی جورابهای خودت و جورابهای من و بابایی را بپوشی،لباسهای بابایی را از کشو درمیاری و می پوشیشونخندونک

گاهی یکساعت درحال دراوردن و پوشیدن شلوارکت هستی و هی میپوشی و هی درمیاری و چون پوشکت بزرگه نمی تونی پشتت را صاف کنی و گاهی پوشکت می مونه بیرون و  خنده دار میشی قه قهه

درحال پوشیدن شلوارکت

نشد از پشتت عکس بگیرم

جالب اینکه شورتم پات باشه باز پیرهنت را میخوای پات کنی 

اینم نمایی از پشت

تا صدات نیاد میفهمم داری خراب کاری می کنی ،گاهی سرکیفم هستی و گاهی کشویی که چسب زدم را باز کردی و سرت گرمه و گاهی هم پتو و لحاف هایی که قایم کردم را پیدا می کنی و مشغول بازی باهاشون هستی 

اکثر اوقات کیفم و ازت می گیرم اما برای اولین بار گذاشتم یکم شیطونی کنی

اینم پتوت که از توی کمد پیدا کردی

بابایی که از سر کار میاد سریع میری کیفش را میگیری و میگی اَبسه اَبسه و تو این چند روز متوجه منظورت نمیشدیم و سعی می کردیم حواست را پرت کنیم تا اینکه امروز که توجه کردم دیدم میگی اسب و منظورت کتاب انیمیشنی هست که بابایی برات خریده بود و توش اسب داشت 636019_1237379fdqxrvb3f.gif

امروز حمام بودیم بابا حمید که اومد خونه هنوز حوله تنت بود رفتی جلوی درو گفتی حمید و بابایی گفت سلام عزیزم حموم بودی و شما گفتی اَموم بودم،مامان و منظورت این بود که مامان بردتت حمام 

واااااایی فدای اخماش 

عافیت باشه ناناسی

از محبتهات بگم که همه اش دستات را ازهم باز می کنی و میای بغلم می کنی و هی میگی عَسی یَم و با این محبتهات دیووووووونه ام می کنی و کلی بوست می کنم عشقم 

 چندتا از حیوونا هستن که تا ببینی میشناسی و اسمشون را میگی:میمون،موش،به گاو میگی مومو ،اَب

(اسب) آپو (هاپو) بیل (فیل) آاو (آهو) و به مگس و مورچه و پشه و.... هم میگی جوجو

تو تلویزیون فیلم نشون میداد میگفت وای این دیگه چیه موشه؟ و تو رفتی جلوی تلویزیون و میگی موش بود؟

 یه شب عمه هات بالا بودن ماهم دوتایی رفتیم بالا و شما کلی با مهشید و محمد سام بازی کردی و هی میرفتین روی مبل و می پریدین پایین آخرم با گریه آوردیمت پایین میخواستی با محمد بازی کنی

به به دخملک خوشتیپم

بعد این عکسم رفتیم بالا و شیطونیهات شروع شد

دخملی درحال گردگیری مبلها،دستت درد نکنه عشقم

نگاه کن کجا نشسته فندق شیطون من

دستات و باز کردی و میگی عسی یَم 

شبها که بابایی فیلم می بینه و بالشت را عمودی میذاره پشتش توهم همون کار را می کنی و لم میدی

اینبار بابایی برای درسا خانوم خونه درست کرده

هرشب که بابا خسته از سرکار برمی گرده بیچاره حس نداره روی پاهاش وایسته اما شما دخملی شیطون بیچارش می کنی تا باهات بازی کنه ،گاهی به کتک هم متوصل میشی و دماغش و چنگ میزنی و بعدش میگی اوف شد اوف شد وقتی ام بابایی هوس خوابیدن میکنه یا میری روش یک دوسه بازی می کنی ویا ازش به عنوان تخت استفاده می کنی و...

بیچاره بابایی

وقتی هوس می کنی تو خونه ات بخوابی

بازی با هاپو

فدای شیطونی هات بشم من

هاپو را کشتی تو

ملافه ات را سرت کردی

میخوای بیای پیشم که عکست را ببینی

نمیدونم چرا تو از کفشای دایی خوشت میاد و دایی از کفشای تو هروقت میریم خونه مامانی باهمدیگه دعوا می کنین تا اخر اینطوری به تفاهم می رسیدبه پاهاشون دقت کنین

عشقولانه دایی و خواهرزاده ای

خانومی درحال بازی

فدای موهای شلخته ات بشم ناناسی من

این اولین باری بود که بابا برات پفک حلقه ای می خرید و تو بلافاصله کردیش تو انگشتت و بعد خوردیش برام خیلی جالب بود که بدون اینکه ببینی کسی اینکار را می کنه توهم انجامش بدی!!!!

خرابکاری بامداد

اینم یکی دیگه که پاکش کردم خداراشکر و روی دیوار اتاقت هم خط کشیده بودی

اینم بوس برای دوستامون

نانازی وزنت کردم و وزنت عالی بودش خداروشکر

از پیشرفتهای این ماه هم اینه که دیگه جمله های کوتاه میگی عزیز دلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

زهرا
23 تیر 93 15:20
دخترک شیطووون عسی یم
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
23 تیر 93 17:07
سلام.ماشاالله به درسای ناز. اول 600 روزگیت مبارک نفسی. عکسا خیلی ناز شدن. مامانی چه جمله های شیرینیییییییییی به به شهربازی... مامانی چه آدمک قشنگی درست کردی با گل رس واااااااای عکس جوراب پوشیدنش دیگه محشره شلوارک پوشیدنشم که دیگه هیچ مامانی یعنی آقاییه منم تو اوج خستگیش میتونه با نی نیه آینده بازی کنه؟؟؟؟ ماشاالله دایی و خواهرزاده چه ماهن. خدا حفضت کنه درسایی. ان شاالله 600000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000 روزگیت زیبا یارم،تقدیم به تو
مامان آرزو
پاسخ
مرسی از همه الطافت عزیزم اگه آقایی بچه ها رو دوست داره احتمالا با نی نییه آینده باهمه خستگی هاش بازی می کنه البته یه جوری که نی نی نفهمه هی قر هم میزنه
صبا
24 تیر 93 4:33
قربون خودت و شیطونیات درسا دردونه عروسک نازدونه اون قسمت کفشا مردم از خنده از دست این دوتا آتیش پاره خیـــــلی باحال بود آرزو جونم خستـــــــــــه نباشی برای این پست به این زیبایی و عالیی
مامان آرزو
پاسخ
سلامت باشی عزیزم واقعا یک روز کامل طول کشید تا من اینهمه نوشتم و آپ کردم بازم بعد ازتموم شدن پست چند تا چیز را فراموش کرده بودم
الهه
3 مرداد 93 13:15
سلام واقعا پستاتون خعیییییییلی باحاله یهو دلم نی نی خواست!!!! عکسهای اتلیه که محشره خوش بحال درسا جون که مامان با سلیقه و با حوصله ای مثل شما داره شاد باشی و خوشبخت
مامان آرزو
پاسخ
مرسی عزیزم چشمات قشنگ می بینه
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
9 مرداد 93 16:45
سلام مامانی چرا همه تنبل شدن؟ انگار کسی حوصله ی آپ نداره. کجایی درسا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان آرزو
پاسخ
سلام عزیزم کلی کااااااار دارم درسا هم چند وقته به کامپیوتر آلرژی پیدا کرده