درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

پارک با روژینا

1393/6/17 14:53
نویسنده : مامان آرزو
1,325 بازدید
اشتراک گذاری

نانازی مامان سلاممحبت

شنبه هفته پیش که رفته بودیم خونه مامانی با خاله نیلوفر قرار گذاشتیم تا بعد از مدتها از نزدیک همدیگه را ببینیم و شما فسقلی ها یکم بیشتر باهم باشین زیبا

ساعت هفت بود که از خواب بیدارت کردم و لباسهات را پوشیدی و رفتیم پارک وقتی رسیدیم روژینا و مامانش و مامان بزرگش اونجامنتظرمون بودن خجالت

شما تا نگاهت به سرسره افتاد میخواستی بری اونجا و حواست به روژینا نبود و وقتی بردمت سمت روژینا رفتی پیشش و انگار از همدیگه خوشتون اومده بودراضی

وقتی میخواستی راه بری میگفتی دست دست و دوست داشتی دست روژینا را بگیری و باهمدیگه به زبون خودتون صحبت می کردین و برای ما که کارهای شما را تماشا می کردیم خیلی خیلی جالب بود این رفتار مهربون و دوستانه تون محبت

بعد رفتیم سمت زمین بازی و شما یکم سرسره سوار شدین و روژینا میخواست بره سرسره بزرگ سوار بشه که سرپوشیده بود و شما تاحالا سوار نشده بودی و وقتی رسیدی اون بالا می ترسیدی و هی مامان مامان می کردی عزیز دلم که خاله نیلوفر مجبور شد برای اینکه زیاد نترسی بغلت کنه و دوتایی اومدین پایینخندونک

بعدشم دیگه دوست نداشتی بری و برعکس شما روژینا گلی بودش که همش میخواست بره سوار اون یکی سرسره بشه راضی

یه بارم من و شما و خاله نیلوفر و روژینا رفتیم بالای یه سرسره خیلی بزرگ و کنار همدیگه چهار تایی سرخوردیم اومدیم پایین که خیلی جالب بود و حیف یادمون رفت به مامان خاله ای بگیم ازمون عکس بگیرهخجالت

شما و خاله نیلوفر و روژینا رفتین تا بستنی بخرین که من و مامانی روژینا دلمون طاقت نیاورد و دنبالتون اومدیمخندونک

رسیدیم مغازه دیدم شما دوتا وروجک در یخچال را باز کردین و دارین آب معدنی و دلستر برمیدارین خاله نیلوفرم که حواسش به خرید کردنش بودقه قهه

خاله ای زحمت کشید برامون چیپس و بستنی خرید و رفتیم یه جا نشستیم و با شما وروجکا مشغول خوردن شدیم خلاصه خیلی خیلی بهمون خوش گذشت و امیدوارم دوباره همدیگه رو ببینیممحبت

 

روژینا: وای درسا چه النگوهای قشنگی چند خریدی

جیگر طلاهای خوشگل 

اینجا میخواستی روژینا را بوس کنی 

فدای اخمات بشم من که انقدر جدی وایستادی عشقم

روژینا میخواد بره سمت زمین بازی و به شما هم میگه دنبالش بری

فسقلی ها درحال دویدن به سمت زمین بازی 

قبلش شما دست دست می کردی و روژینا وایستاد و دست همدیگه را گرفتین

فدای محبتتون 

خوش می گذره ناناسی

داری میری دنبال روژینا

داری به بالا نگاه می کنی و هنوز ندیدی چه خبره 

اینم روژینا گلی خیلی دلم میخواست از توام همچین عکسی بگیرم اما ترسیدی و تنها نیومدی

شیطونکا

نیلوفر روژینا را نشوند روی تاب و رفت تا عکس بگیره اما من هرچی باخودم کلنجار رفتم نتونستم تورو ول کنم حتی وقتی میخواست عکس بگیره هم بادستم گرفته بودمت

 

شما همه اش میخواستین برعکس از سرسره برین بالا و سر بخورین آخه پله هاش بدبود و نمیشد برید ازش بالا شما هم راه ساده تر را انتخاب کرده بودینو موفق هم بودین

نمیدونم تو آسمون چی دیده بودین اما خیلی بامزه داشتین باهمدیگه صحبت می کردین و حرف همدیگه را خوب می فهمیدین 

روژینا ازت میخواست بری پیشش و وقتی بهش میگفتیم تو بیا پیش درسا میگفت میفتم

بازم دارین با زبون بچه گونه خودتون باهمدیگه درباره گلا صحبت می کنین 

این عکس تار شد اما خیلی قشنگ بود که بدون اینکه ازتون بخوایم دست همدیگه را می گرفتین

هوا تاریک شده بود و وقت رفتن 

اینم آخرین عکس از یه روز خوب

امروز برای اولین بار موهات را تیغ ماهی بافتم که خیلی ناز شده بودی و بهت میومد عکسش تو گوشیمه و امروز یکم بی حالم عزیزم تو پست بعدی حتما میذارمش ناناسی مامان

الانم شما بالا پیش مامانی هستی و  همچنان صدای گریه و نق نق و بهانه گیریت به گوش میرسه

پسندها (2)

نظرات (4)

خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
18 شهریور 93 15:39
salam mamani. hamishe be tafrih o shadi
مامان هلیا
23 شهریور 93 10:23
مدتی بود که به خاطر مشغله کاری اینجا نیومده بودم.ماشالله درسا خانوم شده. بزرگ شده مامانیا به فکر جهازش باش
مامان دوقولوها
26 شهریور 93 18:47
سلام مامان درسا عکساتونو دیدم وخیلی لذت بردم امیدوارم با دخمل گلت واقا حمید روزای خوبی داشته باشید
مامان عاطفه
7 مهر 93 21:47
عالیه و قشنگ