درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

آب بازی

1392/4/10 12:32
نویسنده : مامان آرزو
689 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نانازی شیطون

شنبه خاله هانیه اومد خونمون و باهمدیگه با کالسکه بردیمت بیرون،شما کلی ذوق کرده بودی و با عروسکت بازی می کردی...

خداراشکر گریه نکردی تا از کالسکه بیای بیرون بعداز اینکه بازی کردی خوابت برد و یکم خوابیدی بعدشم که بیدار شدی خوش اخلاق بودی و کلی برامون خندیدی..

وقت برگشت به خونه از خود راضی

اینم عکس خاله هانیه و درسا نانازیقلب

وقتی بیدار شدی دهنت خشک شده بود منم برات آب معدنی خنک گرفتم که وقتی با شیشه بهت دادم خیلی خوشت اومده بودماچ

اصلا اون روز کلا خیلی خوش اخلاق شده بودی حتی با خاله ای غریبی هم نکردی و همه اش براش می خندیدی ،فکر کنم داشتی دلبری می کردی تا خاله زود به زود دلش برات تنگ بشه و بیاد خونمون..83172_(11).gif

ناهارمون را که خوردیم استخرت را بردم تو حیاط و پراز آب ولرم کردم بعدشم با خاله ای لباسات را درآوردیم و بردیمت آب تنی ...connie_36.gif

خیلی دوست داشتی و مدام تو آب این طرف و اون طرف می رفتی ولی وقتی دستت را میزدی توی آب و آب می ریخت تو صورتت بدت میومد و میخواستی بیای بیرون ...527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

از وقتی کوشولو بودی بدت میومد آب بریزه تو صورتت منم هروقت می برمت حموم خیلی مراقبم که آب تو صورتت نریزه فقط آخرش یکم آب می ریزم روی سرت و بعدشم میایم بیرون...

بعد از آب تنی بردمت حمام و بعدشم شیرخوردی و خوابیدی ..636019_1237379fdqxrvb3f.gif

خاله ای هم کنار شما خوابش برد ..

بعدشم من خوابیدم...نیشخند

و تا ساعت 5 خواب بودیم..

عصر عمو مهدی اومددنبال خاله ای و رفت خونشون..

یکم بعدشم بابایی اومد ما را برد خونشون..

شب با بابا و بابایی رفتیم چند تا خونه دیدیم..

این روزا خیلی خیلی شیطون شدی اصلا به هیچ کاریم نمی رسم کلی عکس و خاطره مونده رو دستم که نمی دونم کی فرصت می کنم بذارمشون تو وبلاگتسوال

فعلا عکسهای اون روز را میذارم تا بقیه538419_flirtysmile3.gif

داری گردنبندت را نگاه می کنیقلب

اینجا آب ریخت تو صورتت و بدت اومد

میخوای بیای بیرونماچ

اینم آخرین عکس الان تو بغلمی وکچلم کردی تا این پست را گذاشتمکلافه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ستیانفس
10 تیر 92 14:57
همه عکسهات قشنگ و نازن درساجونم
خاله هانیه
10 تیر 92 15:34
چقدر خوش گذشت اب بازی و در کنار ابجی نازم و درسای خاله . دستتون درد نکنه جیگرای من مرسی عسل خاله که اون روز فقط برای خاله خندیدی و من کلی کیف کردم
آفتاب
10 تیر 92 18:48
خوشبحاله خله هانیه که میتونه بوست کنه بغلت کنه.مخصوصا موقع آب باری.حسودیم شد بهش.
مامان آرشیدا
10 تیر 92 19:26
ووووووووووی خدای من چه کیفی داره آب بازی نگاش کن تو رو خدا حتما باید تو آب بذارمش ولی یه کم دیگه الان هنوز وقتش نیست عزیزم همیشه لبت خندون باشه
آفتاب
10 تیر 92 20:05
برات تو وبلاگه پیام گذاشتم اگه وقت کردی بیا
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
10 تیر 92 20:07
سلللللللللللللللام. بالاخره امتحانام تموم شد زیبا یارم تقدیم به تو
نیلوفر/مامانه روژینا
11 تیر 92 4:05
اخی/ خوش بحاله درسا جونی شده حسابی اب تنی کردیا ناناز خاله . منکه فکر میکنم خیلی بهت حال داده عزیزم از عکسهای قشنگت معلومه افرین درسای خوبم که سوار کالسکه ات شدی و گریه نکردی. روژینا باید از شما یاد بگیره و همچنین دخمله خوبی بودی وقتی خاله هانیه رو دیدی. افرین گلم