درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

شیطنت های 11 ماهگی

1392/8/25 18:21
نویسنده : مامان آرزو
1,628 بازدید
اشتراک گذاری

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيددرسا خانوم  ِ شیطون شما را به دیدن ادامه مطلب دعوت می کندتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

سلام دخمل ناز مامان....

کوچولوی نازم یازده ماهگیت ماه پر هیجانی بود...تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

تو هر روز یه کار جدید انجام میدادی و من از شدت ذوق همه اش درحال چلوندنت بودم ...

محکم می بوسیدمت و نفس عمیق می کشیدم تا بوی تنت را هم استشمام کنم و آرامش بگیرم.

شما هم یاد گرفتی هر وقت میخوای من را ببوسی لبت را می چسبونی به صورتم و بلند نفس می کشی...I Love You

من انقدر این کارت را دوست دارم که دلم میخواد همه اش من را ببوسی و شما هم که انگار دستم را خوندی هروقت ازت می خوام بوسم نمی کنی...83172_(11).gif

ولی هروقت ازت می خوام دایی را بوس کنی سریع میری طرفش و می بوسیش....

یه مدته کمتر شیر میخوریconnie_32.gif و وقتی میخوام قطره های تقویتیت را بهت بدم مقاومت می کنی اگرم به زور بهت بدم که تفشون می کنی بیرون سبز

فکر کنم بازم داری دندون جدید درمیاری آخه این روزا همه اش می می را گاز می گیریدیشب داشتی می می میخوردی منم با بابایی صحبت می کردم بعد شما یه گاز محکم از می می گرفتی و از درد اشکم درومد بابایی سریع گفت دعواش نکن گناه داره اما منم قصد دعوا کردنت را نداشتم بعد نگاه انداختم دیدم جای دندونات سوراخ شده و داره خون میاد تا امروز صبح هم جرات نکردم از اون سینه ام بهت شیر بدم چون همه اش می سوخت و استرس داشتم که باز گازم نگیری

هر وقت گرسنه ات میشه میای پیشم و نق میزنی و می می را نیشگون می گیری و وقتی میارمش بیرون تا بخوریش ذوق می کنی و می پری بغلم و مشغول خوردن میشی یه وقتایی انقدر گرسنه ای که شیرمامان کافی نیست و هرچی بهت میگم دخترم شیر نداره گیرمیدی و میخوای الکی مک بزنی ،بلند میشم تا برات شیرخشک درست کنم و تمام مدت گریه می کنی و پاهام را می کشی و مامان مامان می کنی connie_wimperingbaby.gifبعدشم با گریه سعی می کنی شیرخشک نخوری و من نمیدونم به دختر کوچولوی نازم چطور بفهمونم که مامان از خداشه بهش می می بده اما شیرش براش کافی نیست 

هر وقت ماشین لباسشویی را روشن می کنم و صداش را می شنوی میری جلوش و چرخیدنش را نگاه می کنی و می ترسی فرار می کنی و بعد چند ثانیه برمی گردی و باز نگاهش می کنی و دوباره فرار می کنی و می خندی 636019_1237379fdqxrvb3f.gif

مرتب کردن خونه کار بسیار سختی شده هرچی من اتاقت را تمیز می کنم تو پشت سرم داری همه را کثیف می کنی هرچی وسایلت را می برم تو اتاقت تو یکی یکی میاری بیرون و اکثر اوقات خونه مون شبیه به جنگله و باید پامون را بلند کنیم تا روی اسباب بازیهای شما نذاریم 

امروز سوار ماشینت شدی و من با کنترلش ماشین را هدایت می کردم و شما بوق میزدی آهنگش را میزدی و نانای می کردی،حسابی کیف کرده بودی خوشگل مامان وقتایی هم که میریم خونه مامانی اونجا کلی با ماشین دایی بازی می کنی و بیشتر وقتا دوتایی تو ماشین میشینین و دایی خودش رانندگی می کنه و شما هم آهنگ میذاری و میخندی و بهت خوش می گذره ایشالا که همیشه شاد باشی دخترکمماچ

از اونجایی که شبها خیلی سخت میشه خوابوندت و توی ماشین راحت خوابت می بره بعضی وقتا آخر شب با بابایی میریم بیرون و شما که لالا کردی برمی گردیم و اینطوری انرژی کمتری ازمون گرفته میشه و مجبور نیستیم با گریه دخترک نازمون را بخوابونیم

هر وقت شما هوس دَ دَ می کنی پتو یا سویشرتت را میاری و به ما اشاره می کنی تا تنت کنیم و ببریمت بیرون و گاهی وقتا انقدر این کار را انجام میدی که مجبور میشیم شال و کلاه کنیم و روی دختر کوچولوی نازمون را زمین نندازیم و شما هم تا لباست را تنت می کنم میری پشت در می ایستی و در میزنی تا یکی در را باز کنه و با ذوق و شوق بری سمت حیاط636019_1237379fdqxrvb3f.gif

هر وقت صدای پوریا از بیرون میاد میگی اِ چی؟ و میری سمت در و در میزنی تا یکی برات باز کنه ولی چون پوریا از بچه ها فرار می کنه فعلا که نتونستین باهمدیگه بازی کنین

چند روز پیش بادکنک باب اسفنجی برات خریدم که خیلی دوسش داشتی و همه اش باهاش بازی می کردی اتفاقی رفتی روش و ترکید و خیلی ناراحت شدی همه اش نگاهش می کردی و دلت می خواست مثل قبل باشه تا باهاش بازی کنی ،رفتیم بیرون و چند تا خریدم یکی برای دایی و یکی هم برای پوریا گرفتم یه روز که داشتن می رفتن بیرون در را باز کردم تا بادکنکش را بدم شما هم جلوی در ایستاده بودی و بالبخند نگاهش می کردی  الهی فدات بشم که به بچه ها علاقه خاصی داری اما پوریا پشت مامانش قایم شد و منم مجبور شدم شما رابه زور بیارم تو و کلی گریه کردی دخترکم

هروقت دایی را می بینی کلی ذوق می کنی و بغلش می کنی و بوسش می کنی،دایی هم بوست می کنه و بغلت می کنه و من و مامانی محو تماشای این محبت کودکانه میشیم527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

این که معنی حرفم را می فهمی یکی دیگه از پیشرفتهاته و نشون و خیلی خیلی لذت بخشه وقتی شما به حرفم گوش میدی یا وقتی می دونی دارم دعوات می کنم که کار بدی انجام ندی و با خنده بازم اون کار را انجام میدی و وقتی اخم می کنم و میام طرفت از ذوق جیغ می کشی ،وقتی هم باهات قهر می کنم می خندی و دستات را باز می کنی و بغلم می کنی و از دلم در میاری....636019_1237379fdqxrvb3f.gif

عاشق بازی دالی موشه شدی و هر روز میری تو راهروی دستشویی و در را می بندی و باز می کنی و میگی:  آدی girl_hide.gif

یا یه روسری می اندازی روی سرت و میگی آدی...

گاهی هم پشت  میل می شینی و وقتی بلند میشی میگی آدی...

و چه زیباست تماشای بازی های کودکانه تو...538419_flirtysmile3.gif

دیشب که با بابایی رفتیم بیرون من می گفتم ببعی میگه و بابا می گفت بع بع و....

و وقتی هیچ کدوم چیزی نمی گفتیم تو می گفتی بَ بَقهقهه

این روزها همه اش یاد پارسال می افتم..527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

روزشماری که برای دنیا اومدنت درست کرده بودم...

هر روز که می گذشت برای دیدنت بی تاب تر می شدم....

هر روز لباسهات را تماشا می کردم..

تختت را تکون می دادم و برات لالایی می خوندم...

یاد شکم قلنبه ام بخیر...

یاد لگد هایی که می زدی بخیر...

یاد تکون تکون های قشنگت بخیر....

دلم عجیب برای نوزادی هات تنگ شده....

روزهای بسیار شیرین و سختی بود...

وقتی اینطوری خوابیدی باخودم گفتم چقدر بزرگ شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دقیقا اندازه همین عروسک بودی نانازیبغل

این عروسک را خیلی خیلی دوست داری و همه اش داری باهاش بازی می کنی بوسش می کنی،کتکش می زنی،نازش می کنی ، به به بهش میدی و خلاصه مامانی شدی واسه خودتاز خود راضی

 

انگار همین دیروز بود که اندازه یه عروسک بودتعجب

وقتی داری تو کیفم فضولی می کنی و مچت را می گیرم اینطوری می خندیماچ

قبل از تولدت ماشینت را گذاشته بودم تو تختت تا سورپرایز بمونه شما فهمیدی اونجاست و داری میری سوارش بشینگران

این یکی از کارهای خطرناکیه که این روزها انجام میدیکلافه

و بالاخره موفق شدیمژه

بازی با عروسک را دوست داری ،این یکی از عروسکهاته که تو کالسکه نشسته و شما داری تو خونه می گردونیش الهی فدات بشم نانازی که انقدر ناز با عروسکات بازی می کنیبغل

از اینجا سوار میشن؟!!!!!

جایی دیگه برای بازی نیست؟!!!!!!

از دست تو که انقدر شیطونیقلب

یه روز دایی اومده بود خونمون و گیر داد تو روروئک بشینه وقتی رفت شما هم ازش یاد گرفتی و خواستی سوار روروئک بشی!!!!!!! البته اون تو روروئک نمی رفت اما شماسعی می کنی مستقل بشیتعجبگریه

مراقب باش نانازینگران

از اون روز به بعد دیگه نذاشتی روروئکت را جمع کنیم هروقتم گذاشتم تو اتاقت رفتی به زور کشیدیش تا بیاریش و باهاش بازی کنی و فقط برای اینکه کارهای خطرناک انجام ندی این شکلیش کردیم:

شما هرروز که بیدار میشی میری توش میشینی و باهاش بازی می کنی گاهی وقتا هم گیر میفتی و نمی تونی بیای بیرون ،جیغ می کشی تا ما متوجه بشیم و کمکت کنیمنیشخند

این میز پذیرایی هستش شما پاهای کوچولوت را میذاشتی روی کشوی زیرش و میرفتی بالا پتو انداختیم تا نتونی اینکار را انجام بدیابرو

تلاش برای بالا رفتننگران

تعجبتعجبتعجب

بالاخره موفق شدی ناراحتروز تولدت بابایی شیشه میز را برداشت تا نتونی بری روش و شما بازم سعی کردی ازش بری بالا و یه بار صورتت خورد به میز و لبت یه کم پاره شد و خون اومد و گوشه چشمتم سیاه شد و یه بارم دقیقا سر وته شدی توی میز و خیلی من را ترسوندی اوهبعد از تولدت میز بدجنس به پشت مبلها تبعید شد و تا اطلاع ثانوی باید اونجا بمونه مژه

میز را برداشتیم و شما یه چیز دیگه برای بالا رفتن ازش پیدا کردیگریه

از مبل بالا رفتن را که خیلی وقت پیش یاد گرفته بودی و ما پشتی های مبل را اینطوری گذاشته بودیم تا شما نتونی ازش بری بالا ،مثل اینکه دیگه بی تاثیره!!!!!!!!!!

وقتی هم موفق میشی میری بالا انقدر ذوق میکنی و جیغ می کشی که دلم نمیاد بیارمت پایین 

البته اگه تلاشی هم برای پایین آوردنت بکنم باز با هیجان بیشتری برمی گردی بالای مبل

کاش به بودن همون جا قانع بودی تا با خیال راحت میذاشتم بازی کنی اما امان امان از شیطونی های بی پایان شما که همش درحال انجام کارهای خطرناکی و من مستاصل مانده اممتفکر

فدای ذوق کردنات بشم دختر نازمقلب

بعضی وقتا هم بالشت ها را می کشی و راحت تر میری بالا ...

1.2.3 و پریدیتعجب

فندق کوچولو تو خیلی خیلی شیطونیماچ

گذاشتم بازی کنی شاید برات عادی بشه اما تو کار خطرناک تری انجام دادی کلافه

وقتی ناز گلم تلویزیون نگاه می کنه البته 5 دقیقه هم طول نمیکشه که براش عادی میشهمتفکر

همکاری درسا در تمیز کردن اتاقشخجالت

وقتی صدایی از فندق درنمیاد...تعجب

اونجا چیکار می کنی آخه!!!!!!!!!!!

هر چی من اتاق را تمیز می کردم موش کوچولو کثیف ترش می کرد آخرم بی خیال شدم

بعد از این عکس در کمد را چسب زدم اما هنوزم شما میری و به زور میخوای بازش کنینیشخند

پفک را خیلی دوست داری و وقتی خیلی شیطونی می کنی کمک زیادی بهمون می کنه که آروم بشینی

فدات بشم ضرر داره مامانی انقدر تند تند نخورنگران

بعد از کلی شیطونی بهت پفک دادم و آروم نشستیاوه

درسا و پوشک هاش که عاشقشونهمتفکر

خوشگلم قبل از تولدت هوا سرد شد و شما هم پتو را مینداختی کنار و سرما خورده بودی ماهم بخاری را وصل کردیم و کلی استرس داشتیم که اگه داغ بشه و شما دست بزنی چیکار کنیم؟؟؟؟

که وقتی یکم گرم شد دست زدی بهش و گفتی جیسه و فرار کردی و یه وقتایی که باز چشمت بهش میخوره میای نزدیکش و میگی جیسه و باخنده ازش فرار می کنی و انقدر اینکار را انجام میدی که من یا بابا گاز گازت کنیم و بچلونیمت بعدش میری دنبال یه شیرین کاری دیگه و جلب توجه ماقلب

تا وقتی شعله های بخاری را می بینی اصلا نزدیکش نمیشی اما به محض اینکه می بینی خاموشه میای و بهش دست میزنی الهی مامان فدات بشه که انقدر باهوشی قلب

با این تو خونه راه میری و بازی میکنیقلب

از بازی با لگوهات هم لذت می بریقلب

دیشب ماکارونی داشتیم و قرار بود بعدش ببرمت حمام برای همین گذاشتم یکم خوش بگذرونی

حسابی هم بهت خوش گذشت

ولی بلد نبودی درست قورت بدی و کلی مامان را ترسوندینگران

هر وقت بابایی از ماشین پیاده میشی شما میری جاش می شینی و دیشب هم رفته بودی تو بغلش و باهمدیگه رانندگی می کردین البته تو ترافیک بودیم وقتی راه باز شد شما هم اومدی پیش ماماناز خود راضی

فدای مستقل شدنت بشم که تنهایی سوار ماشینت میشیقلب

بازی با گلهای فرش قلبدنیا که اومدی اندازه عروسکی که کنارته بودیبغل

وقتی گریه می کنی خیلی زود اشکات میاد و مرواریدهای کوچولوت جیگر مامان را آتیش میزنهدل شکسته

یه روز که با شما و دایی رفتیم بیرون و هردوتون می خواستین تو کالسکه بشینینخنده

قلبقلب

اینجا سعی می کردی از کالسکه بیای بیرون و از دایی خواستم مراقبت باشه اونم محکم بغلت کردقلب

از اونجایی که به کاغذ و پول و کارت ویزیت علاقه خاصی داری این کارتهای کیتی را بهت دادم تا باهاشون بازی کنی و خیلی خوشت اومده بود و مدتی سرگرم بودی از خود راضی

قلب فرهنگ لغات درسا به روز شد قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

خاله هانیه
25 آبان 92 19:34
جیگرتو بخورم من که انقدر شیطون شدی . وای عاشق اون عکساتم که رفتی تو کمدت شیطون خانوممممممممممممم چه عجب خاله پیدات شد میخواستیم آگهی بزنیم یک عدد خاله گم شده است
آفتاب
25 آبان 92 21:30
سلاااام ای جانم منتظر باشین فداتون بشم با صدای بلند بگین باشه 1.2.3بازم مثل همیشه اشک ذوف از چشام در اومد واقعا درسا اینقد بزرگ شده؟اول دلم گرفت که من هنوزم به عشقم نرسیدم ولی بعد با ادامه عکسا کلی ذوق کردم.هنوزم باور نکردم این چطوری میره تو کمد ای جونم.
آفتاب
25 آبان 92 21:46
درسا خاله چه عجب1 چیز به خاله مجازیت رفتی.منم خیلی پفک دوست دارمدر آینده برای خودت راننده ای میشیا جیگرم.یعنی وقتی مکرونی رو اینجوری بهش دادی خودشو به این شکل در آورد بیشتر از قبل دلم میخواست بخوووووووووووررمشاز طرف من 1 بوس آبدار بده
خاله هانیه
25 آبان 92 23:33
این چند روزه مهمون داشتم سرم خیلی شلوغ بود قربونت بشم . جایزه هم داشت اگهیتون میخواستید بدید ؟ آره جایزه اش یه گاز محکم از لپ خاله هانیه بود
آرشیدا
25 آبان 92 23:46
سلااااااااااااام ماشاله مامانی به این حوصله و وقت که اینقدر مطالب . عکسارو سریع میفرستی بالا من که چند وقتی یه بار میام اونم با هزار تا اینور اونور یه بار نظرا رو تایید میکنم دوباره یه بار عکسارو آپلود میکنم دوباره یه روز مصلب مینویسم تا میشه یه پست آفرین مامان نمونه
آرشیدا
25 آبان 92 23:48
راستی درسا موهاش در اومده و گیر زده بوووووووووووووود؟؟؟؟ اخ جون یعنی آرشیدا تا تولدش موهاش اینقدر شده که من گیر مو بزنم بهشونراستی ماشاله به این شیطونیاش
خاله سنا
26 آبان 92 11:55
ای جون خانم این کارا چیه انجام میدی مثلا شما پرنسسی... سلام آخیش بخدا نمیدونی همش فکر میکردم دیگه نمیایی پیشم باشه خداروشکر که هنوز دوست خوبی مثل تو دارم... همین آدرس جدیدمه دیگه
sahar mamane elena
26 آبان 92 12:09
خاله فدای موش کوچولو که رفته تو سوراخش نمیدونم چرا برا چی رفتی تو کمد
آفتاب
26 آبان 92 14:50
برای مامان بزرگم دعا کن عزیزم.سکته کرده تو کماست ایشالا خدا همه مریض ها راشفا بده از جمله مادر بزرگ شما نگران نباش عزیزم ایشالا خوب میشه
خاله هانیه
26 آبان 92 18:45
خداروشکر پس زود پیدام شد جیگر طلاها
نیلوفر/مامانه روژینا
27 آبان 92 11:38
فدا شیطونکم بشم من که دلم کلی براش تنگ شده. ماشالله درسا جونم روز به روز نانازتر وعسل تر میشی. ماکارونی هم نوش جوووووووووووووووونت. روژینا هم الان واکسن زده ولالائه.منم اومدم تا شما ناناز خانمو ببینم آخی الهی ما که یاد واکسن می افتیم استرس می گیریم درسا هم 5شنبه باید بره واکسن بزنه
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
28 آبان 92 9:19
سلام.ماشالله از شیطونیات درسا. خدا برات حفظش کنه مامانی.کارت دراومده،لحظه ای هم نمیتونی ازش غافل بشی. اما خدایی شیطنتاش خیلی قشنگه. زیبا یارم،تقدیم به تو
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
29 آبان 92 13:55
سلااااااااااااااااااااام درسا. داری یک ساله میشی نفسی. تولدت با یه دنیا بوس بوس مبارک. زیبا یارم،تقدیم به تو
مامان هلیا
9 آذر 92 12:42
ماشالات باشه خاله. خیلی بلا شدی. نی نی تپلوی دثیروز واسه خودش مستقل شده