ملکه زنبورها
سلام عشق کوچولوی من..
فردای تولدت دایی و مامانی اومدن کمکم ....
و دایی هم چون روز تولدت همه اش خواب بود هم آوردن تا یکم با بادکنک ها بازی کنه و شمع فوت کنه...
ماهم گفتیم چون روز تولدت همه اش بهانه گرفتی و عکس خوشگل ازت نگرفتیم جبران کنیم و چند تایی عکس انداختیم .....
تا امروز نرسیده بودم عکسهای خوشگلت را بذارم تو وبلاگت ...
خوب این شما و اینم عکسهای زنبور کوچولوی من...
خیلی نازی عشقم
مثلا میخواستیم یه عکس خوشگل از شما و دایی بندازیم و سعی کردیم سرت را بذاری روی پای دایی و بخندی تا ازتون عکس بگیریم دایی همکاری کرد اما شما اصلا
مامانی پاهات را گرفت و به سختی تونستیم این عکس را از شما دوتا وروجک بگیریم
دایی روز تولدت خوابش برده بود و لحظه ای که شمع فوت می کردیم خواب بود و از این لحظه لذت نبرد منم از مامانی خواهش کردم فردای تولدت بیاد خونمون و اینجا دایی داره کار مورد علاقه اش راکه فوت کردن شمع هستش را انجام میده
درسای نازم عاشق ماشینت هستی و همه اش داری باهاش بازی می کنی