درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

اولین دوست ِ درسا

1392/4/13 21:39
نویسنده : مامان آرزو
824 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل نانازم741019_cheers1.gif

یک ماهی میشه که مامان روژینا جون مارا دعوت کردن خونشون

بالاخره امروز موفق شدیم بریم دیدنشون

روژینا نانازی 10 روز از شما بزرگتره 636019_1237379fdqxrvb3f.gif

دایی جون و بابایی خونمون بودن و از اونجایی که خونه روژینا جون نزدیک خونه مامانی بود زحمت کشیدن و مارو هم رسوندن  ،نزدیک خونه شون که شدیم شما خوابت برد و با خودم گفتم الآنه که بریم اونجا و شما بداخلاقی کنی اما برعکس تا رسیدیم بیدار شدی و برای نیلوفر جون(مامان روژینا) خندیدیhttp://www.roshanchat.com/smilies/girl_yes2.gif

از دیدن روژینا خیلی ذوق کرده بودی http://www.millan.net/minimations/smileys/yay.gif

اما روژینا با تعجب و اخم نگاهت می کرد ولی یکم که گذشت اونم اخماشو باز کرد و برام خندید 636019_1237379fdqxrvb3f.gif

یکم که بازی کردی خوابت گرفت و لالا کردی 

روژینا جونم برام نانای کرد انقدر خوشگل دستاشو تکون میداد 

دختر خیلی شیرینیه دلم براش تنگ شد

بریم سراغ عکسهای دخمل نانازیا482919_photosmile.gif

جشن دندونی روژینا جون نشد بریم این هدیه ناقابل را از طرف شما بهش دادیم امیدواریم خوشش بیاد

دخملی لباس پوشیده ناناز شده میخواد بره خونه دوستش

این لباست را هم عمه جون دوخته خیلی نااااز شده و بهت میاد دستش درد نکنهماچ

اولین باری که کنار همدیگه نشستین تو خیلی ذوق کرده بودیبغل

اِ میای باهم دوست بشیماز خود راضی

روژینا کلی تعجب کرده بود نی نی اندازه خودش دیده بود

شما هم تاحالا نی نی اندازه خودت ندیده بودی و با ذوق نگاهش می کردی و همه اش میخواستی بهش دست بزنی که مجبور میشدم بگیرمت نکنه موهاش را بکشی یا چنگش بزنی

میخوای بیای پایین تا یه چرخی تو خونه بزنی

درسا: روژینا چقدر مو داری؟ میشه بکشمشون؟نیشخند

هر وقت صداتون می کردیم شمابه نیلوفر جون و روژینا به من نگاه می کرد

اینم حلقه هوش روژینا است که شما داری میخوریش شاید باهوش تر بشی و روژینا با تعجب بهت نگاه می کنه و میگه : درسا تو چقدر شکمویی اسباب بازیهام تموم شدزبان

درسا: روژینا جون بیا با عروسکم بازی کن بخور ببین چقدر خوشمزه استقهقهه

روژینا: مرسی درسا جون ولی دندونام خراب میشه نباید چیزای سفت بخورمخجالت

نمیدونم چرا وقتی می خوابین پاهاتون را میارین بالامتفکر

روژینا: درسا جون عروسکت را بگیر نمیخوام حلقه هوشم تموووووم شدعصبانی

روژینا: درسا جون بیا بریم خونه مون را نشونت بدم

بیا دیگه از این طرف

بعد از این عکس شما و روژینا با سرعت اومدین سمت آشپزخونه انگار مسابقه گذاشتین یا به قول نیلوفر جون حمله کردید به آشپزخونه و من همه اش با خودم فکر می کردم اگه هردوتای شما بچه من بودین باید چیکار می کردم؟تعجبقلب

روژینا: درسا ببین اینجا آشپزخونه استاز خود راضی

درسا: بیا بریم تو ببینیم چه خبره نیشخند

درسا: روژینا ببین چقدر قابلمه اینجاستخوشمزه

روژینا: من نمیام مامانم دعوام می کنهقهقهه

فسقلی ها در حال بازی بغلبغل

شما روی بالشت روژینا خوابیده بودی وقتی بیدار شدی انگار فسقلی ناراحت شده بود از اینکه روی بالشتش بخوابی اومده بود سرش رامیذاشت روی بالشتش و بازی می کرد قلب

باز چشمت به زنجیر کیفم افتاداوه

چه ناااااااز میخندی فندق کوچولوبغلماچ

روژینا: درسا اون چیه می خوری؟ خوشمزه است؟سوال

روژینا: میشه منم امتحان کنم؟خوشمزه

روژینا هرچی تلاش کرد زنجیر کیفم را از شما بگیره و باهاش بازی کنه اجازه نمیدادی و مثل وقتایی که من میخوام کیفم را ازت بگیرم محکم چسبیده بودی و مثل قحطی زده ها می خوردیشنگران

آخی خاله ای ناراحت شدی ماچ

بذار ببینم تو کیف مامان چه خبرهنیشخند

اِ تاحالا اینجاش را نخورده بودم واااااااای چقدر خوشمزه استخوشمزه

و به خوردن ادامه دادی تا وقتی بابایی اومد دنبالمون و از روژینا جون خداحافظی کردیم و رفتیم خونمون.

با تشکر از نیلوفر جون که حسابی بهش زحمت دادیم ایشالا که تشریف بیارن خونمون و جبران کنیمقلب

و یه تشکر ویژه هم از بابایی بکنیم که با شما بازی کرد تا من بتونم این پست را بذارم الانم که دارم پست را به پایان می رسونم شما دخمل نانازی لالا کردی،مرسی که امروز دخمل خوبی بودی و مامان را اذیت نکردی ایشالا که بزرگ هم شدین با روژینا دوست بمونین و دوستای خوبی برای همدیگه بشینماچماچ

وبلاگ روژینا جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

پرنسس
13 تیر 92 22:30
وای چه لباس قشنگـــــــی پوشیدی درسا جونم خوشبحالت رفتی مهمونی حتما کلی بهت خوش گذشته ایشاله دوستای خوبی برای هم بشید خانوم خانومااااا بوس لپ گوگویای من
طلوع
13 تیر 92 22:38
وااااااایییی خدای من!!! تازه کارهای خونم تموم شد و نماز خوندم که یهو دلم واسه درسا و رزینا تنگ شد گفتم برم وبلاگاشون یه سرس بزنم دلم وا شه! که یهووووووو سورپرایز شدم و دیدم جوجوهای خاله بغل هم نشستن.من فقط وبلاگ 4 تا نی نی رو میخونم درسا و روزینا و اوش و اویسا. کاش که من هم پیشتون بودم!!!!!!
طلوع
13 تیر 92 22:51
راستی درسا من اون لباس دون دون صورتیت و اون انگشترت و او گلسرت و میخواااااام بخوررررممممممم. عاشق اون عکس ام که داری میری تو کیف مامانت فسقلیییییی
خاله فاطیما(مامان ایلیا)
14 تیر 92 12:33
سلام دوست خوب ایلیا ایلیا تو مسابقه ی نی نی شکمو شرکت کرده میشه کد 242 رو به شماره 20008080200 بفرستی و بهش رای بدی؟
آفتاب
14 تیر 92 16:20
وای خدا.کاش یه روز بشه بیای خونمون.کلی اسباب بازی دارم
fati_k21
14 تیر 92 17:00
عزیزممممممم
مامان الهام كوچولو
14 تیر 92 18:26
سلام كوچولوي ناز نازي چقد قشنگ مي خندي اخههههههههههههههههههه؟
خاله هانیه
14 تیر 92 21:35
الهی من فدات بشم خاله ایی که یه دوست خوشگل مثل خودت پیدا کردی . وای وای چقدر با این لباس خوردنی شدنی . قول بده خاله اومد پیشت این و بپوشی تا کلی بخورمتتتتتتتتتتتت قربونت بشم
خاله هانیه
14 تیر 92 21:36
نمیدونم اجی نظرم اومد یا نه ؟ هنگ کرد . حالا دوبار گذاشتم
مامان نی نی
14 تیر 92 23:06
سلام دوست خوبم فاطمه خانم ودوستش تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کردن خوشحال مشم که کد های 464 و465 رو به صورت464 465 (با یک فاصله) به شماره پیامک 20008080200 ارسال کنید وبهشون رای بدید منتظر حضور گرم شما در وبلاگمون هستیم ممنون
نیلوفر/مامانه روژینا
18 تیر 92 1:40
خواهش میکنم خانومی. خیلی خوشحالمون کردی. بازهم تشریف بیارید. من که دلم خیلی خیلی حیلی برای شما و درسا ناناز تنگ شده. بازهم بیاین