گردش ِ پاییزی
سلام دخمل نازم...
دیروز بابایی رفت سرکار و ماهم رفتیم خونه مامانی تا حوصله مون سر نره
وقتی رسیدیم پسر خاله ام اونجا بود و یه سگ کوچولو هم همراهش آورده بود که اسمش بلفی بودش و شما تا اون را دیدی کلی ذوق کردی و همه اش میخواستی بهش دست بزنی و من هم همه اش در تلاش بودم که دستت بهش نخوره تا خدایی نکرده مریض نشی
شما هم همه اش جیغ می کشیدی و ذوق می کردی برای بلفی و از جات تکون نمی خوردی!!!!!
اینجا میخواستی بلفی را بگیری
اینجا هم مثل دو تا بچه آروم نشستین وااااااای کاش همیشه انقدر آروم بودین
فدای ذوق کردنات بشم هروقت پیشی هم می بینی کلی ذوق می کنی براش
رفتی تا بلفی را ناز کنی و من سریع گرفتمت و خداراشکر دستت بهش نخورد
بعدش به پیشنهاد پسر خالم رفتیم نزدیکای کرج ویلای یکی از دوستاش ...
تو راه شما خواب بودی و وقتی رسیدیم اونجا بادیدن سگهای بیشتر کلی ذوق کرده بودی...
اونجا دو تا سگ بزرگ بود که من ازشون می ترسیدم...
یه سگ دیگه اندازه بلفی هم اونجا بود که خیلی بانمک بود...
بلفی که تو خونه همه اش چرت میزد اونجا کلی باسگها بازی می کرد و شما و دایی هم تماشاشون می کردین ....
شما همه اش می خواستی خودت راه بری و دنبال سگها بکنی و با دیدنشون از شدت ذوق جیغ می کشیدی و می خندیدی ....
من و مامانی هم به نوبت ازت مراقبت می کردیم که یه وقت نیفتی و به سگها دست نزنی ....
لحظه ورودمون به باغ که همون موقع گوشیم از دستم افتاد و شانس آوردم که چیزیش نشد
این سویشرت داییه که وقتی می پوشید از تنش درمیاوردی و برعکس وقتای دیگه که لباس تنت می کنم گریه می کنی وقتی این را تنت کردم کلی ذوق کردی و مامانی هم دادش به خودت
اونجا خیلی قشنگ بود حیف که دوربین همراهم نبود
اصلا یه جا بند نبودی همه اش داشتی راه می رفتی
چه عجب به دوربین نگاه کردی خوشگل خانووووووووم
دخمل نازم از بس شما خوشگلی دیگه قشنگی طبیعت به چشم نمیاد
بازم داری هاپوها را نگاه می کنی
اینجا یکی از سگها ازت خوشش اومد و میخواست لیست بزنه که سریع کشیدمت عقب
گذاشتمت اینجا و چون پاهات به زمین نمی رسید تکون نمیخوردی و تونستم چند تا عکس بندازم
خیلی ناااااااازی خوشتله
به مامانی اشاره می کردی که بغلت کنه
فدات بشم که باخنده ازش میخوای بغلت کنه آفرین دخترم گریه اصلا خوب نیست
اینجا سعی کردی از اونجا بیای پایین و موفق هم شدی
یه بار دیگه کنار یه باغچه دیگه همین کار را تکرار کردیم تا چند تا عکس دیگه بگیرم و شما ذوق کردی و هفتمین دندونت هم تو عکس پیداست خوشگله
عزیزم بالاخره دلیل تبی که شب تولدت داشتی و بهانه گیری های روز تولدت و شیر نخوردنات را فهمیدم مروارید هفتمیت هم درومد و گویا دخترم را خیلی اذیت کرد چون یک هفته درست شیر نمی خورد
متاسفانه تو همون روزها هرچی گشتیم شیرت را پیدا نکردیم و مجبور شدیم نان بگیریم که اصلا خوشت نمیومد و بیشترش را می ریختیم دور بعدشم دایی جون از شهرستان ببلاک پیدا کرد و برات آورد اما بازم شما شیطونی کردی و شیشه ات را پرت کردی تو آشپزخونه و شیشه پراز شیرت خورد شد و مجبور شدیم بریم کل داروخانه ها را بگردیم تا سرشیشه ای برای شیشه قبلیت پیدا کنیم و بالاخره موفق شدیم بازم شما از سرشیشه ای خوشت نیومد و اذیتمون کردی و این بدشیرخوردنات هنوزم ادامه داره و ما مجبوریم وقتی میخوای شیربخوری برات آهنگ سوسن خانوم را بذاریم تا حین تماشای موزیک ویدئو شیرت را هم بخوری و کلی قر میای برامون این روزها
بازم تلاش برای بلند شدن و موفقیت
تماشای آب و تلاش برای رفتن توی آب اما نانازی شما که نمی دونستی چقدر عمق اون استخر زیاده و آبش سرده و اصلا مناسب شما نیست همه اش میخواستی بپری تو آب وقتی ام می گرفتمت گریه می کردی
روز خوبی بود و خیلی خیلی خسته شدیم هم شما که کلی شیطونی کرده بودی و هم من که همه اش دنبال شما بودم وقتی برگشتیم هوا تاریک شده بود با بابایی قرار گذاشتیم و وقتی از سرکار برمی گشت یه جایی اومد دنبالم و باهمدیگه برگشتیم خونه تا نیم ساعت بعداز اینکه اومدیم خونه هم شما خواب بودی خوشگله
جمعه هفته پیش با مامانی و بابایی و دایی جونا رفتیم شهرستان ،چند سالی میشد که مادربزرگم را ندیده بودم و خیلی دلم براش تنگ شده بود و هرروز ترس از دست دادنش قبل از دیدارمون به شدت اذیتم می کرد تولد شما که تموم شد ماشین را از بابایی گرفتیم و با خانوادم رفتیم شهرستان وقتی مادربزرگم را دیدم کلی بوسم کرد اونم دلش تنگ شده بود شماو دایی هم کلی خونه اش شیطونی کردین و این طرف و اون طرف رفتین از وقتی دنیا اومده بودی مادربزرگم شما را ندیده بود و کلی بوست کرد و 20 هزار تومن بهت هدیه داد که شما سریع ازش گرفتی و مشغول بازی با پولها شدی نمیدونم چرا عاشق پولی و تا نگاهت به کیف پولم می افته همه پولهاش را میریزی بیرون و کلی سرگرم میشی
شب با بابایی برگشتیم و تا وقتی باباحمید از سرکار برگشت خونه بودیم
مسافرت کوتاه و خوبی بود به شما هم کلی خوش گذشت چون همه اش می رفتیم مهمونی و با خونه و وسایل جدید رو به رو می شدی و کلی چیز برای فضولی داشتی
پی نوشت: از همه دوستانی که تولد دخترم را تبریک گفتن ممنونم مخصوصا از مژگان جون که تووبلاگشون یه پست مخصوص شما و روژینا گذاشتن و تولدتون را تبریک گفتنو یه عالمه عکسهای خوشگل براتون درست کردن عزیزم خیلی زحمت کشیدی ایشالاکه همیشه شاد باشی و یه روزی عکسهای خوشگل برای دختر خودت درست کنی