درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

تکون تکونای دُرسا کوشولو....

1391/5/8 18:39
نویسنده : مامان آرزو
428 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوس جونا..

همگی خوبین ؟ نی نی ها خوبن خداراشکر؟قلب

بعداز ثبت خاطرات اولین لگدم مامانی مریض شد....

چند روزی هست که تب داره و همش بی حال خوابیده...

منم از همون روز دیگه زیاد تکون نخوردم تا مامانی حسابی استراحت کنه...

دیشب حس کردم مامانی دیگه زیادی داره خودشو لوس می تنهنیشخند

منم شروع کردم به تکون تکون خوردن...

مخصوصا حالا که وارد هفته 22ام شدم مامانی بیشتر حسم می کنه...

دیگه وزنم 450 گرم و قدم 27.7 سانتی متره از خود راضی

هی یادش بخیر یه روزی یک سانتم نبودم هاااا

اما اصلا زود نگذشت ...

هر روزش واسه من و مامان که ازهم دوریم اندازه یک سال بود...

و هنوز کلی مونده تا بیام تو بغل مامان ...

با هر تکونی که می خورم مامان کلی قربون ، صدقم میره...

همش میگه الهی قربون دختر خوشگلم برم ...خجالت

قبل از تکون خوردنم مامان همش می گفت درسا یه بار دیگه لگد بزن....

خوب تکون بخور دیگه مامانی...

هی نوازشم می کرد...

باهام حرف میزد....

بابا  می گفت: ولش کن خوابه!!

اما مامان همچنان باهام حرف میزد...

دیگه منم روم نشد بیشتر از این منتظرش بذارم ....

اینه که از دیشب دارم تو شکمش نانای می کنم

با بزرگ شدن من و چاق شدن شکم مامان ....

عکس انداختن مامان هم شروع شده....

هر روز من و مامان کلی عکسهای خوشگل باهم می اندازیم....

تا وقتی بزرگتر شدم بتونم عکسهای قبل از تولدم را هم ببینم...از خود راضی

راستی فردا روزیه که مامان میره سونو....

اگه دخمل خوبی باشم و بذارم آقای دکتر کارشو انجام بده....

دیگه فردا خیال همه فامیل مامانی از بابت دخمل بودنم راحت میشه....

مامان هم کلی ذوق داره واسه فردا....

آخه اونجا یه مانیتور بزرگ داره که مامان می تونه منو توش تماشا کنه....

از سونوی ان تی که تو هفته 13 انجام دادو تونست من را ببینه خیلی گذشته...

مامان کلی دلش برام تنگ شده و امیدواره فردا بتونه مث اون بار واضح ببینتم...مژه

کلی هم دعا می کنه که همه چیز خوب باشه و من صحیح و سالم باشم...

شما هم برای مامان و سلامتی من دعا کنید ....بامن حرف نزن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامانی
8 مرداد 91 19:47
من مطمئنم اشتباه نمیکنم شما واقعا فکر میکنی تو 21 هفته ای...؟

مگه میشه تو 6 ماه هفته 21 بود خب من اشتباه میکنم بقیه وبلاگیا پس چی؟

جندتا دوست دارم تو وبلاگیام که درست نوشتن و شما در اشتباهی

نه اصلا برا من اشتباه نبوده

الان میشه دید از اولش هم اینطوری بوده من الان 5 ماه و 7 روزمه که میشه 20هفته...

شما به جای درست حساب کردن و مسئله رو کردن صورت مسئله رو پاک میکنی عزیزم؟ نی نی سایتی ها که دکتر نیستن هرکی یه نظری میده گلم

ببخش عزیزم از من گفتن بود شاید شما اینطوری حساب کنی بچتون از 9ماه میگذرهااااااااااا

یاحق

سلام عزیزم خوبی؟ طه کوچولو خوبه ؟
خیلی ممنونم که باوجود نی نی توشکمت و مشغله هایی که خودت داری کلی به فکری و توجه می کنی که یه وقت من اشتباه نکنم
ولی برام جالبه که هرطوری هم حساب می کنم بازم جور درنمیاد...
من اینطوری حساب کردم خودت ببین بازم اگه اشتباه می کنم ممنون میشم برام توضیح بدی
شما گفتی که 5ماه و 7 روزته که میشه 20 هفته...
20x7=140
روز که میشه : 4ماه و 20 روز
و مال من:
که میگم 22 هفته و 1 روزمه.. 5ماه و 2روز..
22x7+1=155
روز که میشه :5 ماه و 5 روز که اگه سه تا ازماه ها را 31 روزه حساب کنیم میشه همون 5 ماه و 2روز...
به نظر من اینطوری حساب میشه...
البته خیلی هم این تاریخا مهم نیست به موقعش خود دکتر میگه که کی باید برم برای زایمانم ..
امروزم سونو داشتم دکتر گفت 22هفته و 2روزمه...
مرسی که وقت گذاشتی و انقدر مهربونی مراقب خودت و طه جون باش
غـــزال
8 مرداد 91 22:53
وایی ... پس شورع کردی به ورجه وورجه کردن مامانی بهتر شدی ؟! منم دعا میکنم که فردا همه چیز خوب پیش بره
شیدا
9 مرداد 91 11:18
مرسی عزیزم، ممنون از اینکه به وبلاگ دخمل ناناز من سرزدی،دخمل جیگر شما هم وبلاگ قشنگی داره، من که عاشق دخملم و خدا هم دوستم داشت و بهم دخمل داده، ان شاءالله دخملامون صحیح و سلامت به دنیا بیان
غـــزال
9 مرداد 91 14:12
درسا جون رفتی سونوگرافی؟!
مامانی
9 مرداد 91 23:30
اره شاید گلم پس الان شما اگه تو 22 هفته ای ماه چندمته؟ تو 5 هستی؟