17 ماهگی نازگلکم
نانازی قشنگم سلام..
17 ماهگیت مبارک عزیز دلم
17 اُمین ماهگردت مصادف شده با روز مادر عشق کوچولوی من ممنونم که امدی و فرشته نازم شدی و به یمن حضور تو ،تو خونمون من لایق واژه مقدس مادر شدم و تو کوچولوی نازنین مادر صدام می کنی
و گاهی اوقاتم میگی آزووو ،مانی
عزیز دلم روزهای قشنگ با تو بودن به سرعت می گذره و من فرصت نمی کنم شیرین کاریهات را ثبت کنم،این روزا بابایی میگه همه اش دارم آپ می کنم و من میگم فرصت نمی کنم آپ کنمبرای اینکه انقدر شیرین کاریهات زیاد شده که می ترسم از قلم بیفته وروزی که خاطراتت را میخونی نفهمی چقدر ناز و شیرین بودیعشق کوچولوی مامان شما لالا کردی و منم با گلو درد شدیدم بیچاره شدم از بس آب خوردم که سرفه نکنم و بی فایده بودخداراشکر که شما بیدار نشدی و من تونستم یکم استراحت کنم
اسم اکثر حیوونای تو ویدئو آموزشیت را به انگلیسی بلدی بگی البته وقتی فیلمش پخش میشه شما هم تکرار می کنی و بیشتر از اینهم از شما انتظار نداشتم دختر باهوشم
کاکل دودل دو : دو دو دو
مو مو : مممممم
نِی نِی : مِی مِی
مع : مِ
کو اَک : کو اَک
آهنگ رین رین را که برات میذارم میگی اِین اِین
دیروز باهمدیگه رفتیم خونه مامانی و شما و امیرحسین اولش را با دعوا شروع کردین و بعدش کم کم باهمدیگه دوست شدینظهر هم بابایی زنگ زد که ساعت یک شب میاد خونه و ما باید تا اون موقع منتظرش می موندیم و من پشیمون شدم از اینکه اومدم خونه مامانی و هی میگفتم برم اینا تا شب مارو بیچاره می کنناما مامانی پیشنهاد داد که بمونم و هروقت خسته شدم با دایی برم خونه که تنها هم نباشم و منم قبول کردم بعدش شما لالا کردی و دایی هم با تبلتش بازی کرد و وقتی بیدار شدی سرحال باهمدیگه بازی کردین تا اینکه ناهار خوردیم و با دایی محمد و فاطی و مامانی با ماشین امیرحسین بردیمتون پارک اونجا هم شما مثل دختر خانوم دست مامان را گرفتی و باهمدیگه تو پارک چرخیدیم بعدشم تو سبزه ها من و شما و امیرحسین دنبال بازی کردیم و شما کلی خندیدی هرچند راه رفتن تو پارک را بیشتر دوست داشتی و همه اش دستم را می کشیدی که ببرمت قدم بزنی و دیروز فهمیدم که میشه باهات پارک هم رفت ،چون وقتی نشسته بودم و ازم دور شدی دوباره برگشتی سمتم و مثل چند ماه پیش سرت را زیر ننداختی بری
از خواب که بیدار میشی باید بیام پیشت و بهت نونو بدم بعد از اینکه نونو خوردی خودت را می کشی و میگی ایییییییییییییی
امروز داشتم با عمه صحبت می کردم که دیدم جلوی آینه ایستادی و داری با اتوی من موهات را اتو می کنی چقدر قرطی شدی تو
خیلی باهوشی و هرکاری که من بکنم را سریع یاد می گیری و انجام میدی
گوشی را که قطع کردم شما سریع برداشتی ومثل مامان راه می رفتی و به زبون خودت صحبت می کردی ،الهی مامان فدای چینی صحبت کردنت بشه
بیشتر از قبل عاشق نونو شدی و بعضی وقتا گیر میدی نونو نو نو و وقتی درمیارم کلی وقت نگاهش می کنی و بوسش می کنی و بعد میری دنبال بازیت
بابا که میاد خونه گیر میدی بهش و میگی ماهی،جوجو ،بیل بیل و بابایی میارتت پای کامپیوتر و از اینترنت عکسهای پیشی و ماهی و جوجو و فیل میگیره و نشونت میده و شما هم ذوق می کنی و میخندی
و پرنده هایی که کاکل دارن و که بهت نشون میده موهای خودش و شما را می بره سمت بالا ومیگه اینجورین و شما یاد گرفتی تا می بینیشون موهات را می بری به سمت بالا و می خندی
چند روز پیش صدات می کردم شما هی میگفتی هوم و من گفتم بگو بله و تکرار کردی بَ له
دیروز بردمت دستشویی تا بشورمت ،یکم بو میومد گفتی پیف و منم سریع اسپری خوش بو کننده زدم که اذیت نشی
یه قلک خرسی داشتم که گچی بودش و مال بچگی هام بود دلم نمیومد بندازمش دور به دردمم نمیخورددیروز دادمش به شما باهاش بازی کنی و خیلی خوشت اومده بود ازش بهش نو نو دادی، گذاشتیش روی پات و خوابوندیش ،به به بهش دادی و هی بوسش می کردی بعدشم گذاشتیش روی میز و افتاد روی پات و زدیش و از روی میز افتاد دستش شکستولی بازم باهاش بازی کردی میشستین دوتایی تلویزیون نگاه می کردین و بهت خوش می گذشت تا اینکه گیر دادی به من که بهش نونو بدم و انقدر اذیتم کردی که خرس را ازت گرفتم و گذاشتمش روی زمین اصلا هم محکم نزدم زمین هااا ولی جلوی چشمای شما شکست و خیلی ناراحت شدی و باحسرت بهش نگاه می کردی
ببخشید دخترم نمی خواستم ناراحتت کنم ولی شمادختر نازم خیلی راحت با این موضوع کنار اومدی و ما خرس کوچولو را انداختیم تو سطل و خیلی زود فراموش شد
تاب تابت را خیلی دوست داری و وقتی سوارش میشی همه اش باید شعر تاب تاب عباسی را برات بخونم و وقتی میای سمت من باید تظاهر کنم پات خورده بهم و خودم را پرت کنم عقب و شما از ته دل بخندی ،بعضی وقتا هم هی قلقلکت میدم و شما میگی نَ نُن و من عاشق این نکن گفتنت میشم
عروسک قشنگم تو خواب کلی غلت میزنی و اصلا سرجات نمیخوابی گاهی وقتا از روی من رد میشی و کنار بابایی میخوابی و انقدر لگد میزنی بهش تا پامیشه نصفه شبی جاش را عوض می کنه بعضی اوقاتم میای بالای سرمن میخوابی و باید یه بالشت بردارم و برم پایین تر بخوابم پتو هم که اصلا روت نمیندازی اگرم بندازم انقدر تو خواب جیغ و داد می کنی و پات را تکون میدی تا از ترس بیدار شدنت از روت بردارم خداروشکر هوا خوب شده و نیازی به بخاری نیست اما صبحهای زود من که خیلی سردم میشه و گاهی مجبورم بهت نونو بدم تا اجازه بدی پتو بندازم روت که سرما نخوری
خوشگلم امروز اومدم پستم را کامل کنم و اگه بشه آپ کنم
متاسفانه در بدو ورودم متوجه شدم که آپلود سنترمون قاطی کرده و فعلا نمیشه عکس گذاشت حالا خاطرات قشنگت را می نویسم و اگه فرصت شد عکسهات را با آپلود سنتر دیگه ای میذارم فقط خدا کنه که درست بشه وگرنه مجبورم تمام عکسهای مربوط به پستهای قبل را مجدد آپلود کنم
مدتیه که پشت خونمون مشغول خراب کردن ساختمون هستن و انقدر سرو صدا می کنن که شما درست نمیخوابی و هروقت بیدار میشی تا شب بهانه می گیری ،بیشتر از همه بابایی را اذیت می کنی به خاطر دل مهربونی که داره و نمیخواد ناراحتت کنه همه اش به دلت راه میاد تو هم از وقتی پاش را میذاره تو خونه تا ساعت دو شب دستش را میگیری و این طرف و اون طرف می بریش و حتی نمیذاری یکم پای کامپیوتر بشینه سریع میای بغلش و میگی جوجو ،پیشی و مجبوره عکسهای اونا را نشونت بده تازگیها هم برات یه عکس از آکواریوم گرفته که ماهی های توش تکون میخورن و تو خیلی خیلی ذوق می کنی و میخوای که بگیریشون
بعضی وقتا هم باهمدیگه به ماهی قرمز کوچولومون غذا میدین و تو با لبخند به ماهی نگاه می کنی
دوروز پیش بابایی رفت دانشگاه و ظهر اومد خونه ناهار خوردیم و استراحت کردیم و بعدشم شما بیدار شدی یکم باقالی درست کرده بودم به بابایی گفتم به مامان ملک و باباعزیز بگه بیان تو حیاط شما بازی کنی ماهم باقالی بخوریم که گویا نبودن ،به عمه عصمتم گفتیم که اونم نبود خلاصه خودمون سه تایی نشستیم باقالی خوردیم و شما میخواستی بخوری گفتم داغه و شما گفتی داخ و من گفتم بذار فوت کنم و تو تکرار کردی فو فدات بشم الهی که هرچی من میگم تکرار می کنی
شب هم به پیشنهاد باباییرفتیم هایپرسان و یکم خرید کردیم شما دخمل نانازم نشستی توی سبد و اصلا شیطونی نکردی بعدشم اومدیم تو ماشین و بهت نونو دادم و خونه که رسیدیم لالا کردی
تا چشمت به پنل ضبط ماشین میفته میگی نانای و قر میدی و بابایی بهت میگه این فقط تو ماشین برامون نانای میذاره همین طوری که نمیشه اما شما هی قر میدی و پنل را میدی دست بابا که نانای بذاره تو ماشین هم که نانای میذاریم همه اش شونه ات را تکون میدی و به بابا نگاه می کنی که اونم نانای کنه وقتی ام بابا همراه با خواننده می خونه شما هم هی لا لا لا لا می خونی و آی آی آی میگی و کلی دلبری می کنی و به زبون خودت همخونی می کنی عسلم
دیروز مامانی و دایی جونا وفاطی اومدن خونمون و شما و امیرحسین کلی شیطونی و دعوا کردین و تا ساعت 6 بعدازظهر نخوابیدین و بعدشم که بیدار شدین هردوتاتون بداخلاق بودین برای شما کتاب اودم و دادم فاطی برات بخونه تا سرلاک درست کنم که دایی گفت باید به من بدی ،دیدم کمه و دادم دایی بخوره و برای شما شیردرست کردم بعدشم دایی اومد کتابت را ازت گرفت و رفت و شما گریه کردی وقتی ام کتابش را ازش گرفتم و دادم به شما اون گریه کرد و مجبور شدم یه کتاب دیگه بهش بدم و انقدر بهانه گرفتین تا دایی رفت فروشگاه و شما هم بابایی را بیچاره کردی
ساعت یازده با بابایی رفتیم سرلاک و شیر بخریم برات و پیشی دیدیم دوتایی اومدیم پایین و دنبال پیشی رفتیم منم هی میگفتم میو و شماهم با خنده میگفتی میو میو و انقدر رفتیم که بابایی اومد و مجبور شدیم برگردیم تو ماشین که شما جیغ کشیدی و گریه کردی و من بهت گفتم داریم میریم دنبال پیشی تو راه یه پیشی دیگه روی سطل آشغال دیدیم که بابایی یکم وایستاد و تماشاش کردی بعدشم یکی کنار خیابون دیدیم که تا بابایی رفت خرید کنه ماهم رفتیم دنبالش و تو تماشاش کردی بابا که اومد باز گریه کردی و رفتیم دم خونه اونجا هم یه پیشی مشغول خوردن غذا بود نشستیم و تماشاش می کردی و بابایی که اومد باهاش بای بای کردی و اومدیم خونه
جیش که میکنی دستت را می کنی تو پوشکت و من سریع میام دستات را میشورم و بعدشم عوضت می کنم گاهی وقتا هم مثل دیروز که نفهمیدم اومدی پوشتکت را کشیدی و بردیم سمت دستشویی و منم پوشکت را عوض کردم و متوجه شدم یکم پات سوخته و برات پماد زدم و زود خوب شدی
از مبل میای بالا و بعدش میای تو بغل من و بوسم می کنی بعدش میری روی دسته مبل و سُر میخوری میری پایین...
بله دیروزهم نشد پست را کامل کنم چون شما بعد از نیم ساعت بیدار شدی و راه افتادی و بردمت سرجات و بهت نونو دادم که یکساعت نونو تو دهنت بود لالا کردی و بعدشم که دراوردم نیم ساعت خوابیدی که اونموقع منم خوابم گرفته بود و دیگه نتونستم بیام پای کامپیوتر بیدارم که باشی تازگیا هی میگی نانای،جوجو و ..... و اصلا نمیذاری چیزی بنویسم
دیشب بهت گفتم شیرت را بخور و تو فرار کردی ،بعدش گفتم اگه شیرت را بخوری می برمت پیش پیشی و تو سریع اومدی شیرت را خوردی و بعدشم گفتم نانای تماشا کن تا من غذا درست کنم و به به ببریم برای پیشی و بعدش یه تیکه مرغ برداشتیم و دوتایی رفتیم بیرون و من خداخدا می کردم یه گربه پیداش بشه تا پیش شما بدقول نشم و تا از در حیاط اومدیم بیرون روی دیوار خونمون یه گربه کوشولو بودش که هرچی غذا را گرفتم سمتش نیومد پیشمون اومدیم تو کوچه و من مرغ را پرت کردم یکم جلوتر و پیشی اومد پایین و مشغول خوردن شد شما هم تماشاش می کردی و میو میو می کردی تا اینکه هی رفتی پیشش و اونم می ترسید و میرفت زیر ماشین اما هی برمی گشت و یکم به به میخورد و دوباره شما میرفتی پیشش تا اینکه پیشی زرنگ به بهش را برداشت و رفت زیر ماشین شما هم باهاش بای بای کردی و اومدیم تو خونه
امروز گرمت شده بود اومدی پیشم و موهات را می کشیدی و میگفتی اه و وقتی گفتم بریم برات ببندم برعکس همیشه که فرار می کنی اومدی دنبالم و من کش مو برداشتم و موهات را بستم بعدشم هرچی گشتم لباس خنک پیدا نکردم یکی از لباسهای پارسالت را تنت کردم که تابش یه کوچولو چسبونه برات و تا تنت کردم جیغ کشیدی و وقتی پرسیدم سفته شما با ناله گفتی سِسته بله پیراهنت را دراوردم و خیالت راحت شد اومدی نو نو خوردی و لخت خوابیدی
با گریه از خواب بیدار شدی و جیغ می کشیدی فکر کنم خواب بد دیدی بعدشم یک ساعت تمام نونوخوردی و وقتی از دهنت کشیدم بیدار شدی الانم برم ناهار بخورم که از بس تو نونو خوردی دیگه دارم از حال میرم بعد میام پست را کامل می کنم
بازهم نشد پست را کامل کنم دیروزم از صبح رفتیم خونه مامانی و آخرشب اومدیم خونمون که خاطره اش و عکسای اون روز را تو پست بعدی میذارم ،امروز صبح هم باهمدیگه رفتیم بیرون و سبزی گرفتیم بعدش شما تو حیاط بازی کردی من و مامان ملک هم سبزی ها را پاک کردیم و وقت شستن سبزی ها شما کلی آب بازی کردی و خودت را حسابی خیس کردی بعدشم از ترس اینکه سرما نخوری زحمت آبکشی سبزی های باقی مونده را مامان ملک کشید و من اومدم تو و شما را خوابوندم اما چه خوابیدنی تا نو نو را از دهنت دراوردم ،اومدم پای کامپیوتر نشستم و بعدشم هرکاری کردم کامی روشن نشد که نشد بعد به بابایی مسیج دادم که جواب نداد و داشتم باهاش ور میرفتم که روشن شدو تا اومدم آپ کنم همسایه پشتی که بنایی دارن شروع به کار کرد و هی با پتک زد تو دیوار و شما بیدار شدی دویدم نونو بدم که خوابت ببره و خوابتم برد که بابایی زنگ زد که بهم بگه کامپیوتر را درست کنم و بالاخره شما هم بیدار شدی و آپم نصفه موندخلاصه بی خیال آپیدن شدم و بعد از اینکه بهت سرلاک دادم مشغول تمیز کردن خونه شدم و بعد از یک ساعت که خونه و آشپزخونه تمیز شد شما هوس نونو کردی و پتوت را انداختی و بالشتتم گذاشتی روش و ملافه ات را هم آوردی و برای من هم بالشت گذاشتی و گفتی بداب و کله ات را تکون دادی و دیگه در برابر اینهمه شیطنت شما کی دوووم میاره این شد که خوابیدم و به شما نونو دادم بعدشم رفتیم خونه مامان ملک که با سبزی خورد کنشون سبزی هامون را خورد کنیم و وقتی میخواستم بیارمت پایین فرار می کردی و حتی وقتی باهات بای بای کردم برعکس همیشه باهام بای بای کردی و حتی در را پشت سرم بستیمنم مجبوری گذاشتمت پیش مامان ملک و اومدم پایین و از خداخواسته مشغول آپیدن شدم
روزهای آخر تعطیلات روِژینا و مامان و باباش اومدن عیدیمون اینجا هم شما لباسات را پوشیدی و داری بهانه می گیری ماهم منتظر مهمونامونیم
اون چیه میخوری آخه؟
قبل از اومدن روژینا از بس بهانه گرفتی ماشینت را اوردم و نشستی توش و بازی کردی روژینا نانازی هم که اومد گویا تو ماشین بداخلاقی کرده بود ولی با دیدن ماشینت اومد پیش شما نشست
فسقلی های خوشتل
شما رفتی سمت کامپیوتر
تا روژینا نشست شما هم هوس نشستن کردی
روژینا گلی مشغول بوق زدن
روژینا داره به عروسکی که برات سوغاتی آورده نگاه می کنه فکر کنم پشیمون شده و میخواد پسش بگیره
شماهم که عاشق تختت هستی و تا میذارمت توش لالا می کنی
شمام عروسک دست باف مامان را سروته کردین
باز دوباره لالا
بای بای با دوربین فدات بشم من که هرکاری میگم انجام میدی
بای بای با روژینا که همین طوری آروم نشسته بود و به کارهای شما نگاه می کرد
به به چقدر خانووووووووووومن این دوتا
روژینا گلی داره قر قر می کنه
فدای جفتتون که انقدر نااااااااااازین
تاب تاب عباسی
اولش از ترس افتادنت بالشت گذاشتم که بعدم افتادی خخخ خوب شد حواسم بودااااااا
فدات بشم نانازی که انقدر تاب بازی را دوست داری
هویج کوچولوی خوشمزه خودمی
ای جووووووووووووووووووووووووونم
دخترم همه نی نی هاش را هم سوار کرده
طناب های سبز زیر تابت را بابایی بست تا دیگه نیفتی
عروسک قشنگم
فدای لبات
چی؟
خرابکار
اینم صندلی دخملکم مبارکت باشه عشقم
فدای مهربونیهات بشم من نی نیش را نشونده
خیلی ازش خوشت اومده عزیزم
از اینجا باهام دالی می کردی
ببینید فندق کوچولوی من کجا رفته دالی بازی می کنه
دخملکم لالا کرده تا مامانش بره بهش نونو بده
بهت گفتم به دوربین نگاه کنی
جون منی به خدااااااااااا
یعنی عااااااااشق این عکستم حتما چاپش می کنم
هروقت موهات را باز می کنم کشهاش را میذارم بالای سرت تو هم تا می بینی ازم میخوای که بندازم تو این دوتا انگشتت و بعدش هی انگشتات را باز و بسته می کنی و بازی می کنی
اینم قلک خرسی مامان که داری بهش نونو میدی
اینجا هم بوسش می کنی
و دوتایی تلویزیون تماشا می کنین
اینجا هم دوباره گذاشتیش کنارت و تی وی تماشا می کنی
بازی مورد علاقه بازی با پوشک و پوشیدن دمپایی مامان
کجا رفتی شیطونک
اون روزی که مامانی اومد خونمون این لباسهاتم مامانی پارسال برات خرید که برات بزرگ بود و الان اندازت شده خوشگل مامان ماشالا
فدای نشستنت خوشگله
دوربین و میخوای
بازی با بابایی
بابا داره برات کتاب میخونه
شماهم داری کتابت را پاره می کنی
هی می پری روی شکم بابایی گناه داره خوب
ببین بابای بیچاره را چیکار می کنی
بعد اینهمه اذیت یه بوس می چسبه نه بابایی
کجا خوابیده
خیلی شیطون و نانازی تو
فدای شیطونی هات
توی تاب که می شینی دستات را اینطوری می کنی تا من قلقلکت بدم و بگی نَ نُن
این عکستم خیلی دوست دارم
موهات را دم اسبی بستم خیلی بهت میومد و قیافت خانومانه تر شده بود
خیلی ناز نشستی خوشگله
نشستی روی دسته مبل و داری عکسهات را نگاه می کنی مثل الان
بعدشم روی دسته مبل سر میخوری و میری پایین
چرا رفتی تو سطل آشغال جای شما تو گلدونه عسلکم
آب بازی تو حیاط
خوش میگذره؟
درسا خانوم و عینک دودی مامانشدرحال بوس انداختن
واااااااااای فدای بوس انداختنت بشم من
دوربین را کنارت جا گذاشتم شما هم برداشتی و ازم عکس گرفتی
چند روز پیش بالاخره خاله را تو خونشون گیر انداختیم و رفتیم عیدیشخاله ای تو شکمش یه نی نی کوشولو داره که قرار بود امروز ببرتش دکتر تا بفهمیم دقیقا چند وقتشه این نی نی مونبله دخملکم من دارم خاله میشم و این نی نی کوچولوی خوشگلمون احتمالا دوسال از شما کوشولوتر میشه و تا تولد تو به دنیا میاد خاله ای هم مثل اوایل بارداری من نی نی کوشولو شده و هی بهانه می گیره و یکی از همین روزهای بهانه گیریش گیر داد که باید شب بریم خونشون برای شام وگفت اگه نریم قهر می کنه و غصه میخوره منم که میدونم تو این روزها آدم چه حالی داره بابایی را راضی کردم و شب رفتیم خونشون ،خاله ای کلی زحمت کشیده بودو برامون قرمه سبزی درست کرده بود که خیلی خیلی خوشمزه بود دستش درد نکنه ایشالا که این روزها به راحتی براش بگذره و نی نی خوشگل خاله به سلامتی به دنیا بیاد که از همین الان دلم داره آب میشه
خونه خاله هانیه
مشغول غذا خوردن
نوش جون
این اولین بار بود که به چهارزانو نشستنت سرسفره دقت کردم خیلی ناااااااااز میشینی
دخملکم عاشق ماست شده
نوووووووووش جونت
فدات بشم که با سطل ماست داری تلویزیون تماشا می کنی
وقت شام و کثیف کاری های دخملی
نووووووووش جونت عسلکم
ناهار فردا که گفتم بشینی و حالشو ببری دیگه کاریت نداشتم توام حالکرده بودی
فدات بشم چه ملچ و ملوچی می کردی
اینم زمان دقیق رویش مرواریدهای دخترک ِ خوشگلم