18 ماهگی
سلام دختر نازم
خیلی وقته که فرصت نشده بیام از شما و کارهات بنویسم و برخلاف همیشه اینبار به خاطر شیطونی های شما نبوده، مدتی بود که درگیر کارهای خودم بودم یه سفارش تم تولد داشتم که مشغول آماده کردن اونا بودم بعدشم که کارم تموم شد از طرف شرکت اینترنت اختلال داشتیم و چند روزی نتمون قطع بود و امروزم امیرحسین اومده اینجا و دارید دوتایی بازی می کنید
باباجون خوابیده شما هم شیطونی می کنید
دایی هرچی برمیداره میخوای ازش بگیری
اینجا هم سرماشین دعواتون شد و امیرحسین رفت و یه ماشین دیگه برداشت افرین داداش گلم
جیگرطلای مامان
اینم یه عذرخواهی عشقولانه
دختر نازم امیدوارم مامانی را به خاطر کم کاریش ببخشی ،سعی می کنم دیگه تکرار نشه
بعضی وقتا از یه موزیک ویدئو خوشت میاد که من و بابایی تعجب می کنیم و بابا میگه ببین از چه آهنگایی خوشش میاد؟؟ بله دیگه تفاوت نسل اینجا مشخص میشه مثل آهنگ روح تهی که تو میخ میشی جلوی تلویزیون و مشغول دیدنش میشی
فیلم مرلین را هم خیلی دوست داری و تا تبلیغش از pmc پخش میشه میگی مِ مین و اگه نگاهت نکنم میای تلویزیون را نشون میدی و میگی مِمین و بعضی وقتا که تبلیغشم نمی بینی هی میگی مِمین و من بهت میگم شب میده و راضی میشی و دیگه هم تکرارش نمی کنی
ازت می پرسم اسمت چیه و شما میگی : دُ دا
وقتی بهت سوپ میدم و دهنت سوپی میشه به دستمال اشاره می کنی یعنی اینکه پاک کنم فدات بشم دخترم که انقدر تمیز هستی شما بهت میگم این دستماله باید بگی دستمال و شما میگی : مَسمال
هر وقت کیک و شمع می بینی دست میزنی یعنی اینکه تولد هستش و بهت میگم دخترم این شمع هستش و شما با اون صدای قشنگت میگی نَم
صبح ساعت هفت از خواب بیدار میشی و تا ساعت 9 و گاهی هم 10 نو نو میخوری و وقتی بیدار میشی هنوز میخوای نونو بخوری بهت میگم بلند شو برم برات شیر درست کنم و شما میگی شی شی و وقتی دارم دنبال شیشه ات می گردم تو هم کمک می کنی و شیشه ات را که پیدا می کنی میگی دیشه
بعضی وقتا هم فراموش می کنم گرسنه ات شده شیشه ات را میدی بهم و میگی شی شی
صدای پوریا میاد،میگی نی نی ،میگم پوریا هستش و شما میگی پویی یا
تو ویدئوهای آموزشیت کلمه آن و استاپ را یاد گرفتی که میگی آن و ساب
وقتی کار اشتباهی می کنی و دعوات می کنم میخوای برام توضیح بدی میگی خو خو خو من ،یعنی خوب من و بعدش مشغول توضیح میشی تا وقتی که دیگه من عصبانی نباشم و گولم زده باشی
یه روزم هی میگفتی یَنی چی و من هی باخودم فکر می کردم چی میگی تا فهمیدم میگی یعنی چی؟
یه بال سوسک تو خونه افتاده بود و تو نشون بابا دادی و بابا برداشتش و گفت اَهه ،بال سوسکه و شما بعدش تکرار کردی که دوسک
امیرحسین به من میگه آبجی و شما هم هروقت میگه تکرار می کنی آبشی
دمپایی رو فرشی هام را میاری و با اصرار میگی اِپوش اِپوش
کتابهات را برمیداری و میری سراغ بابایی و میگی حمید حمید ایش ایششش و دستت را میزنی روی زمین و منظورت این هست که بابایی اونجا که میگی بشینه و برات کتاب نوح بخونه
وقتی میگی خا یعنی بخواب و خُ یعنی بخور و خوو یعنی بخون
یکسری کلمه که من میگم و شما تکرار می کنی:.... مهر : مِه ، آذر : آدر ، ممنون : مَه نون ،کوچولو: چوتوجو ،دست شویی : دست شی ، طاهره : طا یِ یِ ،احمد : اَمد ،آلو : آدو ، گوجه : دوجه
چند روزی بود گیر داده بودی و هی می گفتی خ خاله الهی مامان فدات بشه که دلت خاله میخواد عزیزم چند تا خاله مهربون داری که درسته خواهرم نیستن اما خاله های خوفی ان خاله هانیه،خاله مریم و خاله نیلوفر
یکی از دوستای بابایی که از اقوامشون هم بود دو روزی از اصفهان اومد و مهمونمون بودش و شما عمو صداش میزدی و چون این دو روز کامل پیش ما بودش و همه اش میدیدش به دیدنش عادت کرده بودی و گاهی باهات بازی هم می کرد و دوستش داشتی تا میرفت بالا یه چیزی برداره هی سراغش را می گرفتی و عمو عمو می کردی الان سه روزه که برگشته شهرشون و تو همه اش دنبالش می گردی و هی میگی عمو مخصوصا وقتی بابایی برمی گرده خونه ازش می پرسی عمو ؟ و بابا بهت میگه رفته خونشون بای بای کرده و رفته و خیالت راحت میشه تا سری بعد که دوباره بابا بره سرکار و از من بپرسی و وقتی بابایی بیاد خونه و باز ازش سوال بپرسی
دیشبم عمو مجید را دیدی و حالا دیگه تا اسم عمو میاد به سمت بالا نگاه می کنی و امروزم که صداش را می شنیدیم میخواستی از پله بری بالا پیشش که چون عمو مهمون داشت نذاشتم مزاحمش بشی
عمه را هم خیلی قشنگ صدا می کنی و گاهی وقتا سراغ عمه عصمت را هم می گیری که این ماه چون مسافرت بوده خیلی کم دیدیش و فکر کنم دلت حسابی تنگ شده
به بابایی میگفتم حمید ببین چقدر اذیت می کنه و شما تکرار کردی نَ نین
آهنگ اَچه ساسی مانکن تو ماشین پخش میشد و شما یاد گرفتی میگفتی اَچه اَچه
و بعدیش یه آهنگ ترکی بود که میگفت یا یایای یا یایای و شما هم میگفتی یا یای یا یای
هروقت میگم خداحافظی کن دست تکون میدی و میگی یایای و بعدشم بوس میندازی و تازگیها صدای بوس را هم درمیاری ،حتی وقتی با تلفن صحبت می کنی و میگم بوس بنداز طرف مقابل صدای بوست را می شنوه و حسابی کیف می کنه ،بله دیگه همچین دخمل شیرینی دارم من
دستت را میذاری جلوی چشمات و برمیداری میگی پیتا بو منظورت بیکا بو همون دالی موشه هستش
کتابات را می چسبونی به سینه ات و میگی منه من من
کتابات را میدی به من و میگی بیا ،بیا ،بیا و برای هرکتابی که میدی یه بیا میگی
بهت میگم درسا بگو بابا عزیز و تو میگی بازیز و گاهی وقتا هم میری جلوی یخچال و چون اونجا پنجره خونه مامانی هستش و بابا عزیز ازاونجا باهات صحبت کرده و شما هم صداش می کنی و میگی بازیز بازیز
امیرحسین را هم که می بینی میگی اَمی
هروقت ازت می پرسیم مثلا بابایی را دوست داری میگی نه و چون بابا باهات بازی می کنه دیگه سعی نکردی بله را یاد بگیری تا اینکه دیروز خونه مامانی که بودیم مامانی بهت گفت من و دوست داری و گفتی نه و بعدش بهت گفت بگو آره و شما تکرار کردی آیه ، و بعدش گفت چند تا و بهت گفت بگو ده تا و تو گفتی ده تا
خونه که اومدیم بابایی ازت پرسید من و دوست داری و تو گفتی دوش دوش
هروقت میخوایم بریم خونه مامان ملک یا میخوای از چیزی بری بالا خیلی ناز میگی بالا بالا و ل را خیلی قشنگ تلفظ می کنی عزیز دلم
میشینی روی صندلیت و پاهات را می کنی تو دسته صندلی و وقتی گیر می کنی جیغ می کشی که باید سریع بیام و نجاتت بدم
تو ماشین که می شینیم سریع باید برات نانای بذاریم اگه صداش کم باشه از بغلم میری پایین و صداش را زیاد می کنی و باز میای تا روی پام بشونمت
اگه بابا صداش را کم بکنه باز شما میری زیادش می کنی و میای تو بغلم مشغول نانای کردن میشی
گاهی وقتا هم گیر میدی بری بغل بابا که باید هرکاری میشه انجام بدم تا حواست پرت بشه و آخر سر وقتی نزدیک خونه میشیم و میشه باشما رانندگی کرد میری بغل بابایی و فرمون را این طرف و اون طرف می کنی
این یکی از کارهای خطرناکت بود که مجبور شدیم میز کامپیوتر را از اونجا برداریم
البته بعد از سه باری که از اونجا سقوط کردی و خداراشکر قبلا از اینکه چیزیت بشه نجاتت دادیم
اینم اولین ابتکار شما بودش دخملکم
یه باطری انداخته بودی تو شیشه نوشابه و تکونش میدادی کلی هم از این کارت ذوق کرده بودی امیرحسین هم بعد از دیدن شما کلی خوشش اومده بودو باهات بازی می کرد
هروقت میریم خونه مامانی شما نمی تونی به راحتی از مبل های ال شون بری بالا اما امیرحسین چون قدش بلند تر هستش میره و شما تا دیدی ماشین امیرحسین اونجاست پات را گذاشتی روش و رفتی بالا
آفرین به دخملک نانازم که انقدر باهوشه و فکرش برای شیطونی خوب کار می کنه
کوچیکتر که بودی هم این کار را می کردی اما ماشالا دیگه بزرگ شدی که توش گیر کرده بودی و جیغ می کشیدی که من بیام بیارمت بیرون
برات بادکنک باد کردم که سرت گرم بشه و بذاری من به کارهام برسم
اینجا هم داری باد ،بادکنکت را خالی می کنی
به به چه دخمل خوفی داره نقاشی می کشه
اینجا هم داری تلویزیون نگاه می کنی و نقاشی می کشی
دایی یه حباب ساز باب اسفنجی داشت که خیلی خیلی دوستش داشتی و متاسفانه مثل اون پیدا نکردم و یه دونه کوچیک خریدم برات که خودم باهاش برات حباب درست می کردم و تو با خنده می گرفتیشون
اینجا هم داری حباب ها را می گیری
آفرین تونستی یکیشون را بگیری
تا میخواستم عکس بگیرم و حباب ها کم میشدن تو جیغ می کشیدی
عکسهات خیلی قشنگ شده بودن و دلم میخواست همه را بذارم
اینجا داشتی سرلاک می خوردی و بعدش از فرصت استفاده کردم و عکس گرفتم
خوب دیگه عکسهای درسا و حباب بسه بریم سراغ عکسهای دیگه
این جای اسباب بازی را عمه عصمت از قشم برامون آوردن و شما یا میری توش یا درش را می بندی و میگی بالا و یعنی اینکه دستت را بگیریم تا بتونی بری روش وایستی
بهت گفتم بخند و شماهم داری میخندی و دلبری می کنی
میگی اوووووووووووووو
این تلفن را به مناسبت 17 ماهگیت برات خریدم
این مداد مال بچگی های منه که تا الان نگهش داشتم و شما خیلی ازش خوشت اومده بود و میخواستی باهاش نقاشی بکشی
منم داشتم کشو را تمیز میکردم و هرکاغذی گیرت اومد برداشته بودی و روش نقش و نگار می کشیدی
این جوجه را خاله معصومه (خالم)برای شما از مشهد سوغاتی آورد که وقتی میزدیش زمین یا شکمش را فشار میدادی یه چراغ تو شکمش روشن میشد که خیلی خوشگل بود وتو هم خوشت اومده بود و هی بوسش می کردی ،خاله را هم که دیدی بهت گفتم برات جوجو آورده بود رفتی و بوسش کردی
اینم درسا خانوم و جوجوی نازش
حمام رفتن را خیلی خیلی دوست داری،قبلا باهم میرفتیم حمام و بعدش میدادمت بابایی و خودم بعد از شما میومدم اما چند ماهی میشه که حتی وقتی بابایی خونه نیست دوتایی میریم حمام و شما تو لگن با توپات بازی می کنی و گاهی هم آب میریزی روی سرمامان و من میگم آخ و شما از ته دل می خندی و بازی می کنی تا اینکه مامان هم خودش را میشوره و نوبت شما میرسه
اول تنت را لیف میزنم و بعدش سرت را میشورم که این قسمتش را اصلا دوست نداری هنوزم مثل نوزادی هات میخوابونمت روی پام و سرت را می شورم و طوری آب میریزم روی سرت که اب روی صورتت نریزه چون خیلی حساسی و نفست خیلی زود می گیره ،با اینحال زیاد از اینکه سرت را می شورم و آب میریزه به گوشات و سرت خوشت نمیاد
عافیت باشه خانومی
من حولم را درآوردم شما هم داری همون کار و می کنی
این تابلو سه بعدی را به مناسبت 18 ماهگیت گرفتم عزیزم خیلی نازه و وقتی تکونش میدی انگار سرشون را تکون میدن و تو کلی ازشون خوشت اومده و همه جا باخودت می بریش و میشونیش روی مبل
قبل از تحویل میخواستم از کارهام عکس بگیرم که این چادر را انداختم روی مبل و شما رفتی نشستی تا ازت عکس بگیرم
این لباس را پارسال همین موقع ها تنت می کردم برات کوتاه شده بود
بهت گفتم بخند و شما هم اینطوری بامزه داری برای مامانی می خندی
منم که دیدم تو فاز عکسی سریع دامنت را اوردم که بپوشیش
فدات بشم که انقدر بزرگ شدی و قد کشیدی دخترکم
مث بچگی هات از دامنت خوشت نیومد و گریه کردی و بعدم خودت درشون آوردی
هروقت تو لیوانت بهت آب میدم میریزیش روی مبل هرچی ام میگم کار اشتباهیه بی فایده است
اینجا هم داری با لیوانت بازی می کنی
اینجا میخواستم چند تا عکس از پاهات بگیرم تا بابا که میره آزمایشت را به دکتر ارتوپدت نشون بده عکس پاهات را هم ببینه و شما بازیت گرفته بود و هرچی می گفتم صاف وایستا هی شیطونی می کردی
بابایی آزمایشت را نشون داد و برات یه آمپول D3 نوشت و برات روزی 20 دقیقه آفتاب گرفتن تجویز کرد که آفتابشم آفتاب ظهر نباشه و از اون روز کارمون شده....
میریم توی حیاط و شما آب بازی می کنی،حتما هم باید لخت باشی تا ویتامین د جذب بشه
دکتر گفته پاهات خیلی بهتر شده و مهر مجدد ببریمت تا خیالمون راحت بشه ،ایشالا که تا اون موقع خوب خوب خوب بشی عزیزم و من و بابایی را از نگرانی دربیاری دخترکم
گفتم دخملکم همه اش اخم کردی یکم بخند عزیزم
بازی با لگن و توپات و شلنگ را خیلی خیلی دوست داری ولی وقتی من پیشت نباشم برمی گردی تو خونه و بدون من اصلا تو حیاط واینمیستی این را وقتی کار داشتم و مامان ملک تو حیاط پیشت بود کشف کردم
عشقمی
این سه چرخه را هم عمه الهه برات آورده مال کوشولویی های محمد سام بوده و شما خیلی خیلی دوستش داری و در یک سال و 5ماه و یک هفتگیت برای اولین بار سوار سه چرخه شدی
هروقت چشمت بهش میفته سوارش میشی و من باید تو حیاط هلت بدم و بگم قام قام قام بیب بیب و شماهم یاد گرفتی و هی میگی بیب بیب و کلی ذوق می کنی و آخرم چون کمر مامان درد می گیره با گریه میارمت پایین
اینجا هم برای مامان بوس انداختی
در یک سال و پنج ماه و یک هفته و 4 روزگی که روز جمعه بودش برای اولین بار رفتیم نمایشگاه کتاب و برات چند تا کتاب خریدیم که خیلی خیلی دوسشون داری
وقتی رسیدیم اونجا جای پارک نبود دو بار دور مصلی گشتیم و آخر جایی را پیدا نکردیم دیگه داشتیم ناامید می شدیم که دیدیم یه جایی تو صف ایستادن وایستادیم اما صف مال مسئولین نمایشگاه بود خلاصه یه آقا پلیس مهربون تا شما را دید گفت به خاطر اینکه یه دختر کوچولوی خوشگل دارین برید تو و پارتی بازی کرد
کلی راه پیاده رفتیم تا رسیدیم به غرفه کودک و شما شروع کردی به اذیت کردن که کتاب ها را میخواستی و سریع برات یه کتاب خریدم که اذیت نکنی کتاب پوپو با باباش میره مغازه همچین چیزاییبعدشم هی با بابایی جابه جات می کردیم و یکی میرفت کتاب ها را نگاه می کرد بعدشم گذاشتمت روی زمین و دستت را گرفتم و باهمدیگه کتابهارا نگاه می کردیم خلاصه بیچاره مون کردی و خسته و کوفته برگشتیم سمت ماشین بابایی که بیشتر شما را بغل کرده بود کمرش درد می کردمنم به خاطر نامناسب بودن کفشام پا درد گرفته بودم خسته برگشتیم خونه و شما حتی یه کوچولو نخوابیدی که من استراحت کنم و تا شب نمی تونستم حتی بشینم
این یکی از کتابهاته که به خاطر اینکه تا بزرگ بشی حتما مث کتابهای دیگه ات پاره میشه عکسش را گرفتم
اینم داخلش خیلی خوشگله من که عاشقش شدم
این ماهی که چشم داره و بابایی چشماش را تکون میده و بعدش چشمای ماهی را تکون میده و تو خوشت میاد و همه اش ازش می پرسی که چطوری چشماش را تکون میده
اینم داخلش که رنگ آمیزیش بی نظیره
اینم کشتی نوح که 6 تا کتاب داشت و برخلاف ظاهرش یکی از بهترین کتابهایی بود که برات خریدیمش و همه اش باخودم می گفتم کاش دو تا برات می گرفتم انقدر این کتابهات رادوست داری که حد نداره همه اش برشون می داری و باخودت همه جا می بری و بهشون میگی نوح ،بعدشم ازمون میخوای برات بخونیمش توش پر از عکس حیوونای مختلف هستش که اسم بیشترشون را یاد گرفتی
آووس : طاووس آپشت : لاک پشت اَپ : اسب گو : فلامینگو دارتوب : دارکوب ما : مار تَ دَ دَ ن : گرگدن
تداغ : کلاغ آبی : اسب آبی گُخد : جغد،داو : گاو و جو جو و یکسری کلمات دیگه که الان حضور ذهن ندارم
یکی دیگه از کتابهات
و یکی دیگه از کتابهات هم کتاب پوپو بودش که قبل از اینکه عکس بگیرم کلا ناپدید شد
این کتابم روز تولد محمد سام عمه بهت داد که همین الان تیکه تیکه اش کردی
اینم توتال کور هستش که از عمه گرفتم بلکه یکم شکمم را آب کنم که انگار اضافه وزن شما بیشتر بود
هروقت میخوام ازش استفاده کنم جیغ می کشی و بلندم می کنی
یه روز گیر دادی که کریپسم را بزنم به سرت و بعدشم روسریم را سرت بذارم
تو عکس زیاد مشخص نیست اما بی اندازه خوشگل شده بودی عزیزم
داری خودت را توی آینه نگاه می کنی نازگلم
از نمایشگاه کتاب یه سی دی برات گرفتیم که متاسفانه خراب بودش رفتیم خونه عمه الهه که بدیم بهش برات عوضش کنه که اونم زحمت کشید و این تخم دایناسور را بهت هدیه داد
اینم دایناسورهاش که به دنیا اومدن
این پاک کن ها روهم مامانی طاهره برات خریده بود که یادم رفته بود بذارم وبلاگت
اینجا هم داری باخرده کاغذهای کارم بازی می کنی و بهت هم خوش می گذره
هروقت جا را می اندازیم بالشتت را برمیداری و پتوت را می اندازی روت و لالا می کنی
برای نونو خوردنت هم پتوت را می اندازی زیرت و بالشتت زیر سرت و ملافه ات را هم می اندازی روت و بعدش به من میگی خو یعنی بخواب و بعدشم که می خوابم میگی نونو و مشغول خوردن میشی و بعدش یکم ملچ و ملوچ می کنی و میگی اونو و من اون یکی را بهت میدم که گاهی وقتااین مدل نونو خوردنت به خواب ختم میشه
فدای خوابیدنت بشم من که انقدر نانازی تو
متاسفانه تو این ماه خوابت با اختلالات زیادی همراه بودش فقط نیم ساعت اول راحت می خوابیدی و بعدش گریه می کردی و من باید میومدم پیشت نونو بخوری و لالا کنی و بعد از نیم ساعت که نونو را درمیاوردم نیم ساعت دیگه می خوابیدی و دوباره همین طور و بعد از سه ساعت بیدار میشدی،البته اگه همه جا ساکت بودش و هیچ سروصدایی بیدارت نمی کرد وگرنه که زودتر بیدار میشدی کافیه تلفن زنگ بزنه یا نه من با یکی حرف بزنم حتی آرووووم !!!! واقعا از مدل خوابیدنت کلافه شدم و امیدوارم که دوره ای باشه و به زودی خوب بشی
توی صحبت کردن به شدت پیشرفت کردی و اکثر کلماتی را که میگیم تکرار می کنی و من فقط باید حواسم باشه سریع تلفظشون را یادداشت کنم که فراموش نکنم و دیروزم صدات را ضبط کردم و کلی کلمه برام گفتی عزیز دلم فدای شیرین زبونی هات و حرف زدنت بشم که انقدر قشنگ اداشون می کنی
از پیشرفت های این ماهت بالا رفتن از مبل های بلند مامانی و یاد گرفتن اعضای بدنت و الان چشم ،بینی،دهن،مو،ابرو،دست و پاهات و گوشت را میشناسی و وقتی ازت می پرسم نشونشون میدی
یکی از دندونای دیگه ات هم درومد و این روزا در قر قر و گریه و بهانه گیری به سر می بریم خدا به دادمون برسه با واکسن 18 ماهگیت
چند روز پیش بابایی برات یه کتاب خرید که حیوونای توش حرکت می کردن
ناخونات را که دیدم یاد یه چیزی افتادم،چند روز پیش هوس کردم لاک بزنم شما هم اومدی و دستت را گذاشتی روی پام و گفتی برات بزنم و وقتی ناخونات را لاک زدم هی فوتشون می کردی و البته قبل از اینکه خشک بشن به همه جا مالیدیدر کل ناخونات خیلی خوشکل شده بودن
یه بارم داشتم ابروهام را برمیداشتم گیردادی و دستت را میزدی به ابروت و من من می کردی منم همین طوری گذاشتم روی ابروهات و بعدش دیدم رفتی جلوی آینه ببینی چه شکلی شدی
اینم اولین گلی هستش که بابایی به شما داده
اینجا هم دخملکم نشسته و گلهاش را پرپر می کنه
چند شب پیش که به شدت حوصله هردومون سر رفته بود با بابایی رفتیم بیرون و بابا بردمون بوستان ولایت یکم تو سبزه ها راه رفتیم و گل که میدیدیم شما می گفتی گُله گُله تا اینکه بابایی یکی برات کند و وقتی گفتم بوش کن شما بوسش کردییکم راه رفتیم و شما خسته شدی برگشتیم تو ماشین و اومدیم خونه و لا لا کردیم.