واکسن 18 ماهگی
ناز دونه مامان سلام
شنبه هفته قبل با بابایی رفتیم مرکز بهداشت تا واکسنت را بزنیم
اونجا خیلی شلوغ بود و مجبور شدیم کلی منتظر بمونیم تا نوبتمون بشه من کلی استرس داشتم و وقتی شما تو بغل بابایی بودی برات آیت الکرسی می خوندم که زیاد دردت نیاد و عوارض بعدشم شدید نباشه
بالاخره نوبتمون شد خانوم پرستار گفت بخوابونمت روی تخت و من گفتم هروقت واکسنش آماده شد می خوابونم آخه قبلش می ترسه و اونم چیزی نگفت و مشغول کارش شد
بعد شما راخوابوندیم بابایی پات را گرفت و من مراقب بودم تا بلند نشی که یهو خانوم پرستار گفت واااااای دستش و دیدم دستت را بردی نزدیک سوزنالهی مامان بمیره براتبعد که واکسنت را زد گریه کردی و بلندت کردم و یکی هم به دستت زد و سریع رفتیم بیرونمامان فدات بشه که انقدر مظلومی شماخیلی زود گریه ات بند اومد و دیگه هیچی نگفتی
خونه که رسیدیم بابایی رفت تعمیرگاه و منم شما را بردم تا برات یه اسباب بازی جایزه بگیرم که انقدر خانووووووووووم بودی که مغازه نزدیک خونمون بسته بود و رفتیم سوپرمارکت و برات چند تا به به خریدم
خودتم هرچی خواستی برداشتی و میدادی به آقای فروشنده و میگفتی بیا بیا بیا و باز یه چیز دیگه بعدشم رفتی ته مغازه و از بین خوراکی ها باهام دالی موشه بازی می کردیبعدشم به زور راضیت کردم و برگشتیم خونه..
یکساعت بعد رفتی پیش بابا و جای واکسنت را نشون میدادی و ناله می کردیدرد پات شروع شده بود و تا پات را میذاشتی زمین گریه می کردی خلاصه دربست در اختیار شما بودیم و هرجا میخواستی بری بغلت می کردیم و می بردیمت تا اینکه خوابیدی و وقتی بیدار شدی خداراشکر اثری از درد پات نمونده بود وفقط یکم بی حال بودی و تب داشتی
بعدش لباسات و عوض کردم و با بابایی بردیمت پارک تا یکم سرسره سواربشی و بازی کنی تا کمتر بهانه بگیری و خداراشکر جواب داد و یک ساعتی که تو پارک بودیم کلی بازی کردی و راه رفتیم و با بابایی دستات را گرفتیم و بلندت کردیم و درحالی که با دستامون تابت میدادیم دویدیم و شما حسابی بهت خوش گذشت
هزار تا عکس گرفتم فقط این یکی رو میشد بذارم وبلاگت
برات یه گل کندم و تو کلی ذوق کرده بودی نگاهش می کردی و میگفتی گله
اینجا هم داری با اخم به بابایی نگاه می کنی
این گلم تقدیم به دوستای گلمون
اومدیم خونه و بعد از خوردن سوپ شما مثل فرشته ها خوابیدی و فردا که بیدار شدی اثری از تب نبود
اما چون هنوز بهانه می گرفتی رفتیم خونه مامانی تا با امیرحسین بازی کنی تا رسیدیم اونجا ومامانی ازت پرسید مامان کجات اوخ شده سریع جای واکسنت را نشون دادی و بعدم سعی کردی پات و بوس کنی تا خوب بشهامیرحسین هم چون بهش گفتیم آمپول زده و گناه داره بیشتر مراقبت بود و باهات بازی می کرد اما شما هی میرفتی میزدیش و همه چی را ازش می گرفتی تا اینکه اونم قاطی کرد و شروع کردین به کتک کاری و من وشما رفتیم تو اتاق و نونو خوردی و خوابیدی بعدم امیرحسین خوابید و وقتی بیدار شدی یکم بازی کردین و باباحمید اومد دنبالمون و برگشتیم خونه
نانازی مامان تازه از خواب بیدار شده پف چشماش نخوابیده
بهت گفتم صاف وایستا یه عکس بگیرم شما هم پاهات و چسبوندی بهم
تو هفته گذشته یه بار دیگه هم رفتیم پارک و شما کلی دویدی و راه رفتی و شیطونی کردی بعدشم رفتیم کنار دریاچه و اردک ها را نگاه کردی و هی جیغ کشیدی و جوجو می گفتی و کلی خسته شدیم و شما تو راه خوابت برد و ماهم خونه که رسیدیم یکم استراحت کردیم
سه شنبه رفتیم خونه مامانی و صبح با دایی و فاطی رفتیم تا برات کفش بگیرم متاسفانه کالسکه ات را نبرده بودم و خیلی خسته ام کردی یکم راه رفتی و باهم کفش ها را نگاه کردیم یه جفت کفش مشکی ناناز دیدم که برات خریدم یه جفت تابستونی رنگی هم خوشم اومد که اندازه شما رنگ مورد پسندمون را نداشت و به همون یه جفت اکتفا کردیم و برگشتیم تو راه مامانی برای شما و دایی اسباب بازی که مثل عصا هست و یه چرخ بهش وصله گرفت که شما هی میرفتین تو خیابون و اذیت می کردین مامانی که خسته شد و دایی را دعوا کرد و به زور بغلش کرد و منم همچنان با شما مدارا کردم تا اینکه خسته شدی و اومدی بغلم بعدشم رفتیم فروشگاه و یکم خرید کردیم و سه نفر با کلی خرید و دوتا بچه برگشتیم خونه
اینجا هم خونه فاطی هستش که کنارخونه مامانی زندگی می کنه و باهم رفتیم تا جوجو ببینی و وقتی جیغ می کشیدی جوجو هم جیغ میزد و ذوق کرده بودی عشقم موهاتم می بری بالا و منظورت اینه که موهای جوجو این شکلیه
یه شب هم خونه مامان ملک دعوت داشتیم که عمه ها هم بودن و شما حسابی بامهشید بازی کردی و با عمه هات خوش گذروندی و با دلبریهات حسابی جلب توجه کردی وقت شام هم اصلا مامان را اذیت نکردی و مثل خاااااااانوما غذات را خوردی و با محمد سام صحبت می کردی
کتک کاری با دایی باعث شده خیلی خشن و قلدر بشی و تا کسی چیزی را ازت می گیره توهم سریع ازش پس بگیری تا وقتی این قلدری به کتک زدن بچه های مردم ختم نشه مشکلی ندارم که خداراشکر فقط دایی را میزنی و با بقیه کاری نداری اون شب هم با سبد سبزی ها بازی می کردی که محمد سام ازت گرفت اومدی پیش من و گفتی ازش بگیرم که گفتم نه خودت بگیر و بعد عمه الهه رفت ازش بگیره که نداد و وقتی دیدی چاره ای نیست رفتی و سبد و ازش گرفتی هرچی هم گفت بده بهش ندادی البته محمد سام خیلی مهربونه و اصلا بچه های کوچیک را اذیت نمی کنه حتی اسباب بازیهاشم ازشون نمی گیره به خاطر همینم شما موفق شدی
محمد را هم دوست داشتی و باهاش بازی می کردی اونم انگار از بازی کردن با شما بدش نمیاد و همه اش باهات حرف میزد درحالی که اکثرا دیدم با اینکه پوریا از شما بزرگتره اما باهاش ارتباط برقرار نمی کنه
قبل رفتن خونه مامان ملک فدای ژست قشنگت
اولین بار بود این لباس را می پوشیدی
قبل رفتن بهت سرلاک دادم که خوش اخلاق باشی و هوس نونو نکنی
همه اش وایمیستی و می ترسم که بیفتی
فدای نگاه کردنت بشم من
وقتی میری حمام رنگ موهات خیلی خیلی خوشگل میشن
خانومی خیلی خیلی باهوشی و همه چی را می فهمی اگه آشغال تو خونه ببینی سریع می بری و میندازی تو سطل و اگه قاشق کثیف جایی ببینی میندازی تو ظرف شویی و هروقت میگم نونو را دربیار بذار برم برات شیردرست کنم اگه گرسنه ات باشه سریع نونو را درمیاری و شیشه ات را میدی بهم و میگی شی شی و وقتایی که شیشه ات را پیدا نمی کنم و میگم شیشه ات کوش تو هم دنبالش می گردی و اگه پیدا کنی میدیش بهم و اگه پیدا نکنی میگی نیسش
ازخواب که بیدار میشی به من و بابایی سلام می کنی و میگی شلام و انقدر این سلام را قشنگ تلفظ می کنی که دلم میخواد درسته قورتت بدم
کسی که از در میاد بهش سلام می کنی و دستش را میگیری میاری روی مبل بشینه
به کتاب خیلی علاقه داری و همه اش میخوای برات کتاب بخونیم و بعدش عروسکت را برمیداری و میشونیش تو بغلت و هرچی ما برات تعریف کردیم به زبون خودت برای نی نیت تعریف می کنی
از بچگیت از جاهای تنگ و باریک خیلی خوشت میومد و میرفتی پشت مبلها مینشستی بدون اینکه کاری انجام بدی صداییی هم ازت درنمی یومد چند روزیه که یه جای دنج برای بازی کردن پیدا کردی پشت یه مبل دیگه که تازه کشفش کردی و قابلمه هات را می بری اونجا و گاهی هم ازم میخوای بیام پیشت و باهمدیگه خاله بازی می کنیم به به می پزیم به شما و نی نی میدیم شما به من به به میدی تلفن میزنیم و کلی کارای دیگه
اینم شما و نی نی و خونه جدیدت
فدای نگاه کردنت بشه مامان
اینجا هم پیش نی نی خوابیدی
گاهی هم این جور جاها گیر می کنی و جیغ میکشی و کمک میخوای
بابا حمید و خیلی خیلی دوست داری و تا از سرکار میاد میری بغلش و بیچاره هنوز استراحت نکرده باید اوامر شما را انجام بده اگه به حرفت گوش نده هم دستات را میذاری روی صورتت و فین و فون می کنی یعنی که ناراحت شدی و مثلا داری گریه می کنی و بابایی هم که اصلا طاقت دیدن ناراحتی دخملش و نداره سریع میاد بغلت می کنه و میگه نه نه ناراحت نشو نانازی و شما تکرار می کنی ناناسی و بعدش بابا باز باید با همه خستگیش هی بیاد این طرف و اون طرف تا هرچی شما میخوای بهت بده اگه منم بخوام بغلت کنم تا یکم بابا استراحت کنه میگی نه نه بودو بودو یعنی برو و پیش من نمیای
یه روز که بابایی میخواست استراحت کنه و شما بیچاره اش کردی و از خوابیدن منصرف شد
دیشب رفتیم بیرون و بارون گرفت بعد تو گفتی آب و من بهت گفتم هروقت از آسمون آب بیاد میگن بارون میاد و شما تکرار کردی آدون
تو این ماه به شدت عصبی شدی و تا باهات مخالفت می کنم اولین کسی که نزدیکت باشه را میزنی حتی بعضی وقتا که دعوات می کنم و گریه می کنی امیرحسین ناراحت میشه و میاد بوست کنه و تو هی میزنی تو صورتش ازاین کارت خیلی ناراحت میشم دخترم
اکثر کلماتی را که بهت میگم و تکرار می کنی و متاسفانه الان حضور ذهن ندارم تا بیشتر ازت بنویسم
یه ژست خوشگل از یه دخمل خوشگل
فدات بشم که هرچی بپوشی و هرجور موهات را ببندی بهت میاد
مرسی که به دوربین نگاه می کنی عشقم
خانومی لم داده و نانای تماشا می کنه و به به میخوره
خوش می گذره نانازی
هنوزم غذا خوردنت فیلمیه برای خودش و کلی باید ادا و اصول دربیاریم تا شما غذا بخوری اما خداراشکر با همه این قرها غذات را میخوری و خداراشکر وزن گیریت عالی بوده ماشالا
اینم اولین پاپوشی که دیشب برات خریدم و شما خیلی دوستش داری مبارکت باشه
خواب یک فرشته
یه مدل دیگه
اینم یه مدل خوابیدن دخملی گلم که خیلی بامزه است
ناز گل مامان با ورودت به 18 ماهگی برات ببلاک 3 و پوشک شماره 5 کانفی گرفتیم
وزن شما در 18 ماهگی 11 کیلو و 920 گرم بودش ماشالا یادتون نره
و قد شما در 18 ماهگی 87 سانتی متر بود
همه چیز خوب بود خداراشکر اگه این مریضی و بی اشتهایی این چند روزه ات وزنت را کم نکنه