دسته گل درسا خانوم

سلام خانوم خرابکار

دیشب با بابایی رفتیم پارک و وقتی برگشتیم خانوم خانوما تو ماشین خوابش برد و برای همین نتونست شیر آخر شبش را بخوره و صبح ساعت شش مامانیش را بیدار کرد و بعد که تا ساعت هشت نونو خورد و مامانی را بیچاره کرد مامانش براش شیردرست کرد و پوشکشم عوض کرد و نونو داد دوباره تا بلکه بخوابه و بذاره روز جمعه یکم بیشتر استراحت کنن

اما خانوم خانوما هی اومد بالای سرمامانیش و گفت مامان مامان و هی رفت بالاسر باباش و گفت حمید حمید و نذاشت هیچ کدوم بخوابن تا اینکه یهو سرو صداش نیومد و مامان و بابای خسته اش از هوش رفتن و بعد از نیم ساعت که یهو مامانی از خواب پرید دید بلهههههههههه درسا خانوم ماژیک وایت بردش را برداشته و آثار هنریش را روی دیوار و مبل ثبت کرده و بعد از ترس مامانش کاغذ دیواری هارا پاره کرده که مامانش نبینه و مامان بعد از دیدن اون صحنه رفت تو اتاق و گریه کرد

اینم دسته گل درسا خانوم

اینم قیافش که داره به دیوار اشاره می کنه و میگه هــــــــــــیییی هــــــــییی و بعد که مامان ازش می پرسه کی اینکار و کرد درکمال خونسردی میگه حمید کرد و بعدشم میره و حمید و تنبیه می کنه

بعد از اینکه یکم گریه کردم و آروم شدم مجبور شدم تغییر دکوراسیون بدم چون فعلا نمیشه کاغذ دیواری ها را عوض کرد و اگه بخوایم فقط اون یکی را بکنیم و درستش کنیم اونا نو میشه و بین کاغذای دیگه بیشتر تابلو هستش به اجبار آینه و کنسول را گذاشتیم جلوش تا از دید پنهان باشه و بازم انقدر رفتی سمت آینه که از ترس تکرار اتفاقی که تو کوچولویی هات افتاد آینه را گذاشتیم پشتش که خدایی نکرده اتفاق بدی نیفته 

نانازی امروز خیلی خیلی ازدستت ناراحت شدم شما خرابکاری زیاد می کنی اما این یکی واقعا فاجعه بودش و فکر نکنم حالا حالاها از یادم بره