درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

اخبار مهم 27 هفتگیم

1391/6/15 21:47
نویسنده : مامان آرزو
491 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

تو این هفته وزنم به 900 گرم رسیده ....

قدم هم 36.5 سانت شده...مژه

دیگه می تونم چشمام را باز و بسته کنم...

گاهی هم که خوابم می گیره یه چرتی می زنم....

بعضی اوقات هم سکسکه می کنم...

مث همین الآن که دارم سکسکه می کنم...

شکم مامان با فاصله منظم تکون تکون می خوره....

مامان نوازشم می کنه و قربون صدقم میرهخجالت

اون روز با بابایی رفتیم دکتر...

بابا که جواب آزمایش را نگاه کرد همه چیز خوب بود...

اما خانوم دکتر گفت: قندت یکم بالاست ....

و کلی مامان را ترسوند...

آخه مامانی هم تو دوران بارداریشون قند گرفتن...

متاسفانه قندشون بالا بود و مجبور به مصرف انسولین شدن...

مامان یاد اون دوران که می افته کلی می ترسه!!!!!

دعا کنین مامان اونطوری نشه...استرس

صدای قلبم خوب و قوی بود....

ایندفعه مامان واضح صدای قلبم را شنید....

و یه مشکل دیگه هم پیدا شد...

خانوم دکتر گفت به نظر میرسه رحم مامان کوچیک باشه....

و کلی روی شکم مامان رافشار داد...

مامان همش نگران من بود که دردم نیادنگران

برای اول مهر سونو نوشت ....

امیدواریم که رحم مامان کوچولو نباشهنگران

دکتر گفت با خوردن مایعات بزرگتر میشه....

از اون روز کار بابا شده آب هویج گرفتن...

و کار مامان مایعات خوردن و دستشویی رفتنسبز

به لطف بابایی توجه ها به مامان بیشتر شده...

اینه که دیگه کمتر گریه می کنه و غصه می خوره....

زیر شکمش اکثر اوقات درد می کنه....

گاهی از درد جیغ می کشه و گریه می کنه...

اولش فکر می کرد به خاطر تکونای منه...

اما الآن حس می کنه رگهای زیر شکمش می گیره...

خانوم دکترم گفت طبیعیه و این یعنی فقط باید تحمل کرد...

امروزم حال مامان بدتر از بقیه روزها شده...

دیشب بابا می گفت زودتر بخوابیم که فردا کلی کار دارم..

باید جارو کنم...

گردگیری کنم...

ظرفها را بشورم ...

وایـــــــــــــــــــــــیقهقهه

الآنم مشغول شستن ظرفها ست....

بابا خیلی از ظرف شستن بدش میاد...

واسه همین مامان اکثر اوقات به زورم شده خودش ظرفهارا می شوره...

اما امروز دیگه بدجوری دلش اذیتش می کنه...

ایشالا خیلی زود سفر9ماهم تموم بشه ....

و مامان از اینهمه درد راحت بشه...

و باباهم از اینهمه کار خونه...نیشخند

دایی کوچولو چند وقتیه مریضه ....

دکتر گفته بود احتمالا سرخک گرفته....

به همین خاطر من و مامان قرنطینه بودیم...

دلمون خیلی برای دایی ناز نازی تنگ شده...

خوب اینم  آدرس وبلاگ  دایی کوچولوم ...

که متاسفانه نشد آپ کنیم و بعد آدرس بذاریم...

راستی می خوایم خرید سیسمونی را شروع کنیم...

از دوستای مهربون تهرانیمون یه درخواست داریم...

میشه آدرس جاهایی که بورس وسایل سیسمونیه را به مامان بگن؟

البته یه جاهایی مث خیابون بهار ، یا جمهوری اسمش راشنیدیم...

اما دقیقا نمی دونیم کجاست و چطوری باید بریم اونجا....

و اینکه آیا روزهای تعطیل باز هستن...

برای تخت و کمد هم فقط دلاوران و یافت آباد را بلدیم...

ممنون میشیم کمکمون کنید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مینا
17 شهریور 91 15:39