درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

فقط چند ساعت مونده

1391/9/1 1:22
نویسنده : مامان آرزو
726 بازدید
اشتراک گذاری

سلام...

خوبی دخمل کوشولوی ناز نازی منماچ

فقط 12 ساعت دیگه باید صبر کنم.....

بعدش تو رو می بینم...

صداتو می شنوم..

لمست می کنم....

امروز من فقط درد کشیدم و ازت خواهش کردم تا فردا صبر کنی ......

البته درست کردن ژله رنگین کمان هم کل وقتم را گرفت...

بد هم نبود آخه گذر زمان را حس نکردم....

امروز بابا هم به تمیز کردن خونه و گشتن تو اینترنت گذشت.....

خوب از حال و احوال ساعتهای آخر بارداریم بگم....

جالبه که هنوز استرس ندارممژه

زمان هم برام کند نمی گذره.....

البته استرس و کندی زمان را وقت خواب بیشتر حس می کنم......

دیشب که نتونستم خوب بخوابم......

شکمم خیلی بزرگ شده اصلا نمی تونستم نگهش دارم....نگران

فردا از سنگینی راحت میشم دیگه اما تا یه مدت شکمم دردمیکنهنگران

هنوزم باورم نمیشه که دارم مادر میشم.....

باورم نمیشه نی نی کوچولویی که فردا بغلش می کنم دختر منه!!!!!!!

باورم نمیشه این روزها به این زودی گذشت.....

انگار همین دیروز بود که با بابایی آشنا شدمقلب

وایـــــــــــــــــــــــــــــی چه زود گذشت.....

عقد کردیم......

عروسی کردیم.....

باردار شدم......

و حالا داریم بچه دار میشیم......

من که دلم می خواد مثل خودم بشیخجالت

بابایی میگه خوشگل و سالم باشهمتفکر

میگم مثل من بشه خوشگلم میشه دیگه مگه نه؟نیشخند

میگه معلومه خوشگل منقلبخجالت

فقط احساس دلتنگی واسه بابایی دارم .....

نگران زحمتایی هستم که مامانی باید بکشه...

نگران دایی کوچولوت هستم که این روزا بهش سخت می گذره....

و یه احساس خوشحالی خاصی هم دارمقلب

امیدوارم همه چیز به خوبی و خوشی بگذره....

من و تو سالم بیایم خونه و ورودت را جشن بگیریم....

بابایی بهم قول داده فردا عکست را بذاره وبلاگت....

خوب دخمل گلم تو امروز .....

یعنی دقیقا وقتی که به دنیا میای....

 8 ماه و 25 روز....ماچ

و 38 هفته و 3 روزته....

به خاطر دایی کوچیکه فردا مامانم نمی تونه پیشم بمونه......

یه جورایی دلم گرفته......نگران

واقعا حضور مادر یه آرامش خاصی به آدم میده...

حیف که نمی تونه پیشم باشهگریه

کاش حداقل یه خواهر داشتمگریه

فردا شب من و تو و عمه عصمت باهم هستیم.....

امیدوارم دختر خوبی باشی و اذیتمون نکنی....

به امید دیدار دختر کوچولوی خوشگلمماچ

خیلی دوست دارمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان پاتمه
1 آذر 91 8:46
سلام عزیزم الان حتما تو بیمارستان هستی نمیدونم تو چه مرحله ای ولی کللللی برات دعا میکنم انشاالله درسای خوشگلم سالم به دنیا بیاد و تو هم عمل راحتی داشته باش انشاالله که دخترمون شبیه مامانش باشه آقااااااااااااااااا زود بیا خبر بده باشه در حد یه جمله و یه عکس باشه؟؟؟ منتظرم نذاری که دلم هزار راه میره
خاله عاطفه و دوقلوها
1 آذر 91 17:31
omidvaram be salamati faregh beshi azizam . montazere didan akse dorsa koochuloo hastam