درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

مستقل شدن و گردش تو خونه

1392/3/18 23:30
نویسنده : مامان آرزو
750 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان385119_rainbowed.gif

مدتیه اینترنت کند شده 527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

شما هم حسابی شیطون شدی538419_flirtysmile3.gif

تا شما خوابیدی من خاطرات این چند روز را بنویسم

ای واااای اسمت اومد بیدار شدی

این روزا همه اش دنبال شما هستم یا از زیرمیز میارمت بیرون،یا از خوردن به دیوار و میز و سنگ آشپزخونه و.. نجاتت میدم 83172_(11).gif

اصلا جلو را نگاه نمی کنی  وقتی ام به چیزی گیر می کنی هی گاز میدی سمت جلوقهقهه

غذا درست کردن و سوپ دادن به شما هم یکی از پروژه های عظیمیه که اینروزا باهاش درگیرم ...

هروقت میخوام بهت سوپ بدم سر قاشق دعوامون میشه282320_girl_wink.gif

یکی از مهمترین چیزایی که این روزا به کلی اعصابم را بهم ریخته مسئله خواب شماست 770620_dash2.gif

وقتی خوابت می گیره بهانه گیر میشی چشمات از زور خواب داره بسته میشه اما هرکاری می کنم نمیخوابی تا وقتی راه میریم و بازی می کنیم هیچی نمیگی اما کافیه برای یه کار کوچیک بذارمت روی زمین یه جوری گریه می کنی که انگار چیکارت  کردمسوالکلافه

تو تابتم که دیگه اصلا نمیخوابی همه اش برعکس میشی و سعی می کنی بیای بیرون 

اینجا هم باز غلت زدی و انقدر تکون خوردی تا بالاخره خسته شدی و خوابت بردآخ

روی پام هم می خوابونمت و تکونت میدم اول که می چرخی بعدشم سعی می کنی بری جلو  دو ساعت تلاش می کنم تا بخوابیتعجب بعدش باید سکوت را رعایت کنم کوچکترین چیزی بیدارت می کنه بعد از اینهمه تلاش نیم ساعته بیدار میشی و شروع میکنی به شیطنت81872_ghayem.gif

از وقتی یاد گرفتی سینه خیز بری وقت بازی کردن دیگه به من کاری نداری تو خونه می چرخی و با وسایلت بازی می کنی فقط باید حواسم باشه تا به وسایل ممنوعه دست نزنی یا سرت به جایی برخورد نکنه

عادت کردی دمر بخوابی و شبا هرچی ام تلاش کنیم باز غلت میزنی و روی شکمت میخوابی 636019_1237379fdqxrvb3f.gif 

صبحها که بیدار میشم یا سرجات افقی خوابیدی یا زیر پام و بالای سرم باید دنبالت بگردم تعجبنیشخند

الانم که بیدار شدی بهت نگاه نکردم همین طور به کارم ادامه دادم تا شما از نگاه کردن به من خسته شدی و غلت زدی و خوابیدی88719_proudmom.gif

عاشق این دمر خوابیدنت شدم انقدر ناناز میخوابی که میخوام درسته قورتت بدم 887919_kissykissy.gif

نانازی میخوررررررررمتخوشمزه

یه بازی جدید یاد گرفتی غلت میزنی و چهار دست و پا میشی بعد یکی از دستات را از روی زمین برمیداری و به سمت بالا می بری بعد خودت را از پشت میندازی روی زمین و همون طور که به پشت برگشتی دست و پاهات و سرت را به سمت بالا میاری مثل لاک پشتی که برعکسش می کنی دست و پا میزنه و نمی تونه برگرده19482_eva.gifهمون طوری دست و پا میزنی و این بازی ادامه داره تا وقتی خسته بشی و درحال دست و پا زدن جیغ بکشی منم سریع خودم را بهت میرسونم و مشغول بازی میشیم

 هروقت میخوایم غذا بخوریم تا سفره را می اندازیم شما با سرعت به سفره حمله می کنی و تا من میرم بشقاب ها را بیارم خبری از سفره نیست398719_boredsmiley.gif

مجبور میشم بغلت کنم و درحالی که تو بغلم نشستی غذام را بخورم که هر قاشقی که به طرف دهنم می برم سعی می کنی ازم بگیری و خودت بخوری34019_j4m1w5950m851i23.gifدیشب به اصرااااار بابایی یکم نون سنگک دادم بهت داشتی بازی می کردی که احساس کردم تیکه اش کردی دستم را کردم تو دهنت و تیکه نون را درآوردم 

فسقلی لقمه بزرگ تر از دهنت برمیداری

یه مدته دیگه خوب شیر نمیخوری نمیدونم چرا هروقت میخوام بهت شیر بدم تا نگاهت به شیشه میفته گریه می کنی درست مثل وقتایی که میخوام بهت دارو بدمباهات بازی می کنم و سعی می کنم حواست را پرت کنم بعد شیشه ات را میدم دستت توام مثل بقیه چیزهایی که تا دستت بهشون میرسه می بری طرف دهنت با شیشه ات هم همین کار را می کنی و بعد مشغول خوردن میشی یکم که میگذره سرت را می بری اون طرف و شیشه از دهنت درمیاد شروع می کنی گریه کردن و دیگه شیر نمیخوری تااونجایی که میدونم باید هر چهار و نیم ساعت یکبار 210 سی سی شیر بخوری من هر دو ساعت و نیم یکبار بهت 120 تا میدم اما شما فقط 60 تاش را میخوری 

میدونم گرسنه ای اما نمیفهمم پس چرا شیر نمیخوری؟؟؟؟؟

شیرت را عوض کردیم و چند روزیه که آپتامیل میخوری اما تغییر در اشتهات ایجاد نشده

هروقت میخوایم بهت شیربدیم سرت را نگه میداریم تا نتونی شیشه را دربیاری و موفق میشیم اینطوری 30 تای دیگه هم به زور به خوردت بدیم83172_(11).gif

در پی تحقیقاتی که در زمینه شیر نخوردن شما داشتیم بابایی به این نتیجه رسید که سر شیشه ای شما سوراخش ریزه و بعد از اینکه یکم میخوری خسته میشی و دیگه نمیخوریدرنتیجه سر شیشه ایت را چهار تا سوراخ کرد که یکی از اونا بیشتر سوراخ شد و الان زیاد شیر ازش میاد و شما اصلا ازش شیر نمیخوری به شدت عصبانی میشی و گریه می کنیقهقهه

و من به این نتیجه رسیدم که شما سرشیشه ایت را دوست نداری (وقتی ام که رفتیم شیشه بخریم برات به بابایی گفتم که با هر سر شیشه ای ارتباط برقرار نمی کنی و بهتره که همون مارک شیشه را برات بگیریم که به دلیل اینکه اون مارک فقط شیشه ای داشت و سنگین بود از خریدش صرف نظر کردیم) و با اون یکی شیشه ات بهتر شیر میخوری و از اونجایی که شیشه قبلیت کوچیکه منم یه اختراعی کردم و گفتم تا بابایی به نام خودش ثبتش نکرده بیام و اینجا ثبتش کنم83172_(11).gif

 

اولی از چپ شیشه ایه که بابا سرشیشه ایش را خراب کرد و اون یکی هم شیشه قدیمیتنیشخند

1.سر شیشه ای قبلیت 2. شیشه ای که ازش استفاده می کردیم3. یه تبدیل که تووسایل شیردوشم بود

و اما اختراع مامانقهقههنیشخند

محصول مشترک اونت و بی بی سیل و اسپکترا3قهقهه

بابا هر وقت شیر درست می کنه میگه بیا برات شیرآوردم تو اختراع مامانخجالت

سه شنبه ای دختر خاله هام اومده بودن تهران خونه مامانی ماهم شب با بابا رفتیم خونشون دلم خیلی براشون تنگ شده بود از عید ندیده بودمشون،فاطمه(دختر،دخترخاله ام مریم) خیلی بزرگ شده بود اما تنبل خانوم با اینکه 13 ماهش بود هنوز راه نیفتاده بودسبز این فسقلی هرچی دست شما بود را میخواست البته خونه مامانی هرکی هرکی بود هربچه ای که بزرگتر بود به اون یکی زور میگفت

اینم عکس فاطمه خانومماچتنها بچه فامیل مامانیه که آرومهخجالت آخه اکثر بچه های فامیلمون شر و شیطون هستن از خود راضیدرسا خانوم کی میشه موهات انقدری بشهسوالنگران

اینجا کلاه فاطمه را سرت کردی خیلی ناااااز شده بودیماچ

فدای خنده ات بشه مامانقلب

چند روزه با زبونت حرکتهای جالبی انجام میدی زبونت را میاری بیرون و لب بالات را می مکیتعجب

تا حالا که موفق به گرفتن فیلم از این صحنه نشدم ناراحت آخه شما تا دوربین را می بینی دستات را باز و بسته می کنی که حدس میزنم میخوای بهم بفهمونی که اونو بهت بدم

بیشتر وقتا زبونت را بیرون میاری اینطوریاز خود راضی

درسا خانووم درحال خرابکاریمتفکر

درحال بازی کردن با جغجغه هاتاز خود راضی

بالاخره راه آشپزخونه را هم پیدا کردینگران

اولین ورودت به آشپزخونه مبارکه خرابکارماچ

تلاش برای کشف آشپرخونهاز خود راضی

خداراشکر نمی تونستی از پله کوتاه آشپزخونه بیای بالا

بازم تلاش پشتکارت خیلی خوبه دخترمماچ

نگاه دخملی به مامان که بعدش بغلش کردم تا بیشتر اذیت نشهماچ

دیگه همه جای خونه را زیر پا میزاری وروجکقلب

مامان انقدر عکس نگیر اینجا خاک گرفته بیا تمیزش کننیشخند

بذار ببینم این چیه؟متفکر

مامان طلاهات را از اینجا بردار آقا دزده بیاد زود پیداش می کنه هااااااااز خود راضی

فسقلی من شیطنت هات تمومی نداره الانم بغل بابایی هستی و داره شما را راه می بره تا ساکت بشی منم دارم تند تند آپ می کنم تا شما را بگیرم ایشون برن درس بخونن اگه شما بذاریقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

طلوع
19 خرداد 92 1:38
سلام به مامانی و فسقلیش؛ نازنازی دمر خوابیدنت دل منم برد؛خدا حفظت کنه از هر خطری و چشمای بد


مرسی عزیزم
آفتاب
19 خرداد 92 11:35
وایییییییی عاشق اینم که لباس خونه میپوشی خیلی بهت میاد خاله


مرسی خاله چشمات قشنگ می بینه
آفتاب
19 خرداد 92 11:36
وقتی داشتی میومدی آشپزخونه دوست داشتم بغلت کنم.دوست داریما خاله


لطف داری خاله جووون
مامان کیان کوچولو
20 خرداد 92 0:11
عزیزم ماشالله با این شیطونیااااا مامانی حسابی نه خسته البته هممون همینیماااااااااااا ولی خوب چیکار میشه کرد دیگه اینقدر که دخملون قلقلی و نانازه
مامان کیان کوچولو
20 خرداد 92 0:11
بر خورد بهم سریع اومدم



آفرین دلم تنگ شده بود خووووووب
مامان کیان کوچولو
20 خرداد 92 0:16
عزیزم شیشه های اونت همه مدل سرشیشه ای داره .. به صورت جداگانه . از یک سوراخ تا شیار دار که واسه سوپه .. من الان با 4 سوراخه به کیان شیر میدم .. خیلی هم عالیه .. واسه 6 ماه فکر کنم 3 سوراخه خوب باشه بهتره بری واسش بگیری تا اذیت نشه عسلک .
خاله هانیه
20 خرداد 92 11:22
عزیز دلم اخه تو انقدر ناز میخوابی . کلی خوردنی شدی . این مدت نشده بیام ببینمتون حالا ایشالا میام تا چند وقت دیگه اماده باش خاله ایی که میخوام بیام کلی بخورمتا قربون ابجی هنرمند خودمم بشم که فکرش کلی کار میکنه
Arefeh
20 خرداد 92 11:54
قربون جفتشون برم من !!! ولی فاطمه با همون ساکتی و ارومیشم کلی انیش میسوزونه !!!