مهمون کوچولو
سلام دخمل خوشتلم
چند روزیه انقدر ناااااااز شدی که همه اش دلم برات تنگ میشه
یدونه مروارید کوچولوی دیگه تو دهنت جوونه زده
و الان شما چهار تا دندون داری از پایین دو تای وسطی درومده و از بالا هنوز دندون های وسط در نیومده کنارشون یکی سمت راست و یکی سمت چپ مرواریدهای خوشگل درومده و وقتی می خندی دل مامان را می بره
به خاطر جوونه زدن مرواریدهای جدیدت یک هفته ای میشه که اسهال داری و کار من شده پوشک عوض کردن و تعویض لباس و لباس شستن و یه جورایی همه اش درگیرم،دو روزی هم میشه که سردرد های شدید دارم و بیشتر وقتم را به استراحت می گذرونم و زحمت نگهداری از دخمل شیطونم را بابایی می کشه ،ممنونم همسرمو شما هم از هیچ محبتی دریغ نمی کنی و تا می تونی شیطونی می کنی فندق کوچولوی مامان
بعد از کلی انتظار بالاخره دوشنبه مامان روژینا جون زنگ زد و گفت فردا میایم خونتون و سه شنبه منتظر یه مهمون کوچولوی ناز بودیم
شب بردمت حمام و حسابی تمیز و خوشتل و خوردنی شدی
عافیت باشه نانازی
صبح یکسری از وسایل که به خاطر کنجکاوی های شما از خونه حذف شده بود را اضافه کردم که شما هم لطف کردی و برای کنترل کردن همه چیز به همه جا سرک کشیدی و کلی بازی کردی..
بعد کلی بازی رفتیم تا لباسهات را عوض کنی اما شما دخمل خوشتلم خیلی بد اخلاق شده بودی و همه اش بهانه می گرفتی و من نگران بودن وقتی روژینا جون هم بیاد اذیت کنی و بهتون خوش نگذره...
فدای چشمهای خیست بشم من
دست دست
چند روزیه عادت کردی اینجوری میشینی من که عاشق نشستنت شدم فندق
درسا کجاست؟ دالی
ساعت چهار بود که نیلوفر جون و روژینا کوچولو اومدن و زحمت کشیده بودن از شمال برات سوغاتی آورده بودن و یه عکس از شما و روژینا را برامون چاپ کرده بودن و زده بودن روی شاسی
دستشون درد نکنه
لحظه دیدار شما و روژینا جون
شما همه اش می خواستی لپهای روژینا را بگیری مثل وقتایی که لپای من و بابایی را می گیری و بعدش یکم می کشی و صورتمون را لیس می زنی اما روژینا هم مثل شما کوچولو بود و دردش می گرفت منم همه اش مراقبت بودم که یه وقت صورتش را زخم نکنی و مهمون نوازی نکنی
اینجا هم آوردمت کنار روژینا نشستی اما همه اش نگاهت به روژینا بود..
تا می گرفتمت ناراحت می شدی و گریه می کردی و میخواستی پیشش باشی و هیچ جوره هم بی خیال نمیشدی رفتم سطل لگوهات را آوردم تا باهم بازی کنید و اینجا با در سطل زدی تو صورت روژینا
درسا: بیا باهمدیگه بازی کنیم روژینا جون
فندق کوچولوهای نااااااااااااز
هر وقت شما را صدا می کردم روژینا بهم نگاه می کرد
اینجا نیلوفر جون باهات بازی می کرد و شما می خندیدی
فدای خنده هات خوشتله
اینجا هم باز داری دستت را میخوری
درسای متفکر مامان با اون نشستن خوشتلش
مامانی انگور می خوری؟
درحال نگاه کردن به تلویزیون
درسای من محو تماشای تلویزیون شده
حالا یه حرکت نمایشی زیبا از درسا خانــــــــــــــــــــــوم
اولین بار بود از صندلی کمک می گرفتی تا بری بالای میز آخه تو چقدر شیطونی نانازی
اینجا روژینا جون منتظر باباییش بود تا برن خونه شون و شما هم خوابت میومد و بهانه می گرفتی منم لباسهات را عوض کردم تا راحت تر باشی بعدم گوشی تلفن را گذاشتم تا آهنگ بزنه و دادم بهت که روژینا هم خوشش اومده بود و اومد پیشت و نزدیک بود با تلفن بزنی تو سرش منم سریع اون یکی را دادم بهش تا بازی کنه و اونم بی خیال گوشی که دست شما بود شد
چقدر ناز نگاه می کنی فندق کوچولو
خوشگل مامان
شما همه اش اینطوری می رفتی سمت روژینا و یه بارم نزدیک بود انگشتت بره تو چشمش که خوشبختانه چشمش را بست در تمام مدتی که روژینا جون پیشمون بود من همه اش استرس داشتم که تو یه وقت کاری نکنی که دردش بیاد و گریه کنه و من شرمنده نیلوفر جون بشم
جوجوی مامان درحال خوردن انگشتش و روژینا جونم آهنگ گوشیش تموم شد مال شما را برداشت
روژینا جون رفت خونه شون و شما داری با شکلات ها بازی می کنی و عروسکی را هم که از دوستت هدیه گرفتی روی پاهاته،دخمل نانازم این اولین سوغاتی هستش که از دوستت می گیری
شکلات ها خوشمزه است؟
تامن این پست را بذارم تو کچلم کردی