درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

مهمون کوچولو

1392/5/26 15:15
نویسنده : مامان آرزو
1,065 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل خوشتلم

چند روزیه انقدر ناااااااز شدی که همه اش دلم برات تنگ میشه 

یدونه مروارید کوچولوی دیگه تو دهنت جوونه زده 

و الان شما چهار تا دندون داری از پایین دو تای وسطی درومده و از بالا هنوز دندون های وسط در نیومده کنارشون یکی سمت راست و یکی سمت چپ مرواریدهای خوشگل درومده و وقتی می خندی دل مامان را می بره

به خاطر جوونه زدن مرواریدهای جدیدت یک هفته ای میشه که اسهال داری و کار من شده پوشک عوض کردن و تعویض لباس و لباس شستن و یه جورایی همه اش درگیرم،دو روزی هم میشه که سردرد های شدید دارم و بیشتر وقتم را به استراحت می گذرونم و زحمت نگهداری از دخمل شیطونم را بابایی می کشه ،ممنونم همسرمو شما هم از هیچ محبتی دریغ نمی کنی و تا می تونی شیطونی می کنی فندق کوچولوی مامان

بعد از کلی انتظار بالاخره دوشنبه مامان روژینا جون زنگ زد و گفت فردا میایم خونتون و سه شنبه منتظر یه مهمون کوچولوی ناز بودیم 

شب بردمت حمام و حسابی تمیز و خوشتل و خوردنی شدی

عافیت باشه نانازیماچ

صبح یکسری از وسایل که به خاطر کنجکاوی های شما از خونه حذف شده بود را اضافه کردم که شما هم لطف کردی و برای کنترل کردن همه چیز به همه جا سرک کشیدی و کلی بازی کردی..

بعد کلی بازی رفتیم تا لباسهات را عوض کنی اما شما دخمل خوشتلم خیلی بد اخلاق شده بودی و همه اش بهانه می گرفتی و من نگران بودن وقتی روژینا جون هم بیاد اذیت کنی و بهتون خوش نگذره...

فدای چشمهای خیست بشم من ماچ

دست دست 

چند روزیه عادت کردی اینجوری میشینی من که عاشق نشستنت شدم فندق بغل

درسا کجاست؟ دالی

ساعت چهار بود که نیلوفر جون و روژینا کوچولو اومدن و زحمت کشیده بودن از شمال برات سوغاتی آورده بودن و یه عکس از شما و روژینا را برامون چاپ کرده بودن و زده بودن روی شاسی 538419_flirtysmile3.gif

دستشون درد نکنهماچ

لحظه دیدار شما و روژینا جونقلب

شما همه اش می خواستی لپهای روژینا را بگیری مثل وقتایی که لپای من و بابایی را می گیری و بعدش یکم می کشی و صورتمون را لیس می زنی اما روژینا هم مثل شما کوچولو بود و دردش می گرفت منم همه اش مراقبت بودم که یه وقت صورتش را زخم نکنی و مهمون نوازی نکنی83172_(11).gif

اینجا هم آوردمت کنار روژینا نشستی اما همه اش نگاهت به روژینا بود..نگران

تا می گرفتمت ناراحت می شدی و گریه می کردی و میخواستی پیشش باشی و هیچ جوره هم بی خیال نمیشدی رفتم سطل لگوهات را آوردم تا باهم بازی کنید و اینجا با در سطل زدی تو صورت روژینا

درسا: بیا باهمدیگه بازی کنیم روژینا جونقلب

فندق کوچولوهای ناااااااااااازماچماچ

هر وقت شما را صدا می کردم روژینا بهم نگاه می کردقلب

اینجا نیلوفر جون باهات بازی می کرد و شما می خندیدی قلب

فدای خنده هات خوشتلهماچ

اینجا هم باز داری دستت را میخوریقلب

درسای متفکر مامان با اون نشستن خوشتلشبغل

مامانی انگور می خوری؟ابرو

درحال نگاه کردن به تلویزیون 

درسای من محو تماشای تلویزیون شدهاز خود راضی

حالا یه حرکت نمایشی زیبا از درسا خانــــــــــــــــــــــومقلب

اولین بار بود از صندلی کمک می گرفتی تا بری بالای میز آخه تو چقدر شیطونی نانازی527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

اینجا روژینا جون منتظر باباییش بود تا برن خونه شون و شما هم خوابت میومد و بهانه می گرفتی منم لباسهات را عوض کردم تا راحت تر باشی بعدم گوشی تلفن را گذاشتم تا آهنگ بزنه و دادم بهت که روژینا هم خوشش اومده بود و اومد پیشت و نزدیک بود با تلفن بزنی تو سرش نگرانمنم سریع اون یکی را دادم بهش تا بازی کنه و اونم بی خیال گوشی که دست شما بود شد

چقدر ناز نگاه می کنی فندق کوچولوماچ

خوشگل مامانبغل

شما همه اش اینطوری می رفتی سمت روژینا و یه بارم نزدیک بود انگشتت بره تو چشمش که خوشبختانه چشمش را بست در تمام مدتی که روژینا جون پیشمون بود من همه اش استرس داشتم که تو یه وقت کاری نکنی که دردش بیاد و گریه کنه و من شرمنده نیلوفر جون بشم

جوجوی مامان درحال خوردن انگشتش و روژینا جونم آهنگ گوشیش تموم شد مال شما را برداشتاز خود راضی

روژینا جون رفت خونه شون و شما داری با شکلات ها بازی می کنی و عروسکی را هم که از دوستت هدیه گرفتی روی پاهاته،دخمل نانازم این اولین سوغاتی هستش که از دوستت می گیری خجالت

شکلات ها خوشمزه است؟

تامن این پست را بذارم تو کچلم کردیکلافه

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

آفتاب
26 مرداد 92 15:27
سلاااام.عافیت باشه.فدای اون نشستنت.مبارک باشه سوغاتیت.چرا اخمویی تو بعضی عکسا خاله


بد خواب شده بود و همه اش غر میزد
آفتاب
26 مرداد 92 17:24
آخ جووووووووون اولین نفری بودم که نظر گذاشتم قربونه بد خوابی فندقم برم.جیگیلیه منیا.
نیلوفر/مامانه روژینا
27 مرداد 92 4:12
ای جوووووونم درسا گلم که خیلی ناز میشینی.مامانی خیلی دلم برای گل دخملت تنگ شده. از کاراش حسابی برای بابا روژینا تعریف کردم. مامانی ممنون و همچنین ببخش که بهتون زحمت دادیم. در کنار شما ودرسا جون خیلی بهمون خوش گذشت.
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
27 مرداد 92 20:29
چه روز خوبی داشتن کوچولوها. زیبا یارم تقدیم به تو
ریحانه مامان آرمیتا کوچولو
28 مرداد 92 23:04
سلام چه ني ني نازي داريد خدانگهدارش باشه با اجازتون لينکتون کردم خوشحال ميشم به آرميتاي نازمنم سر بزنيد و ني ني ما رو هم به عنوان يکي از دوستان وبلاگيتون لينک کنيد
مامان کیان کوچولو
29 مرداد 92 17:06
عزیزم ما با عکسای تولد کیان کوچولو به روز هستیم ..