اولین آب بازی در حیاط
سلام نانازی من ..
امروز که دیگه خاله هانیه با عصبانیت بهم گفت که ای بابا آپ کن دیگه دلم تنگ شده ،چقدر تنبل شدی منم از ترسم اومدم تا براش چند تا عکس از شما بذارم...
چندروز پیش رفتیم تو حیاط و برای اولین بار شلنگ را دادم بهت و تو بسیااااااااار خوشحال شدی و از ذوقت همه اش جیغ می کشیدی منم رفتم دوربین آوردم تا اولین آب بازی رسمی تو حیاط را ثبت کنم...
کلی ازت عکس گرفتم و شما هم درحال دَ دَ خوندن و جیغ کشیدن بودی الهی فدات بشم که انقدر آب بازی را دوست داری نانازی بریم عکسها را ببینم که اگه بیدار بشی نمیشه آپ کرد و خاله من را می کشه
دخمل نازم دیگه راه افتادده و حسابی از ایستادن و راه رفتن لذت می برهبگین ماشالا
کیف میده نــــــــــــــــــــــــــه؟!
فدااااااااااااااااااااااااات
اینجا هیچکس مراقبت نبود و خودت تنهایی قدم میزدی عشقم
درحال دَ دَ خوندن و ذوقیدن
آخه فسقلی این چه وضع شلنگ گرفتنه!!!!!
اَه اَه کثیفه نخووووووووووور
دیگه رسما نشسته خانوم
فدای نگاه کردنت بشم فندق
فدای نشستنت بشم خوشگلم پاهات خسته نشه
وزنه بردار ِ کوشولوی مامان
فقط وقتی اومدیم تو خونه خیلی خیلی گریه کردی و ناراحت بودی که چرا نذاشتم بیشتر بازی کنی و آخرم مجبور شدم ببرمت بیرون تو حیاط لباسهات را عوض کنم و بعدش با کالسکه با عمه رفتیم بیرون و اومدیم خونه دیگه خسته بودی و شکایتی نکردی ومشغول بازی شدی نانازم