درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

تولد مامان

1392/7/16 16:54
نویسنده : مامان آرزو
4,430 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل نانازم....

الان که مامان فرصت کرده بنویسه شما خوابی...

11 مهر تولدم بود و 25 ساله شدم...

پارسال این موقع 31 هفته ات شده بود و هنوز تو شکم مامانی بودی ...

به خاطر دیابت بابا برام کیک نگرفت و قول داد سال دیگه برام بخره و با گفتن تا اونموقع درسا هم دست دسی یاد گرفته انقدر من را تو خیالات تولد با تو غرق کرد که کیک از یادم رفت645619_angel2.gif

و امسال دختر نازم برای اولین بار تو جشن تولد مامانش حضور داشت و علاوه بر دست دسی نانای هم می کرد و  تولد مامانش از هر سال قشنگ تر و شیرین تر برگذار شدقلب

خیلی کیک خوشگلی بود ممنون همسرمماچ

بابایی که از سر کار اومد خواب بودم ...

در را که باز کردم خوابالو نگاهم به بابایی بود و منتظر بودم با گل و کیک  از راه برسه ....که دیدم 

اما دیدم بابایی دستاش خالیه و اومد توتعجب

ناراحت نشدم چون میدونستم یادش نرفته تولدمه یا برنامه خواستی داره یا میخواد اذیتم کنه ،گفت یه لحظه صبر کن و برگشت بیرون و با دسته گل و کیک و شمع تولدم اومد تو...538419_flirtysmile3.gif

و بهم گفت هدیه دو روزه دیگه به دستش می رسه و کلی علامت سوال تو ذهنم باقی گذاشت که هدیه ام چیه؟ ازکجا خریده که با تاخیر می رسه؟ و کلی سوالهای دیگه!!!!!!!!!!!!!

هرچی هم سعی کردم از زیر زبونش بکشم نشد که نشد 527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

آخه بابایی خیلی حواسش جمع بود و وقتی بی مقدمه از اندازه هدیه یا مبلغش می پرسیدم بازم چیزی را لو نمیداد و اینگونه شد که من تا امروز منتظر شدم تا ببینم هدیه ام چیه و همچنان هم تا بابایی از سرکار بیاد باید منتظر بمونم77939_viannen_32.gif

اینم دو تا دسته گلهای من در روز تولدم خجالت

فدای خنده قشنگت بشم که دندونات انقدر ناااااااااااز پیدا شدهبغل

یه عکس دیگه از دسته گلای خوشگلمماچ

درسا خانوم تو بغل مامانش که به دلایلی مجبور شدیم مامان را از عکس حذف کنیمنیشخند

خوشگله میخواد کیک مامان را بگیره که موفق هم شد و جلوی کیک را خراب کردناراحت

دخمل نازم همه اش می خواستی گل را بگیری و خرابش کنینگران

اینجا هم باذوق نگاهش می کنی و دستت را دراز کردی تا بگیریش

و اینجا موفق شدی که بگیریش و کاغذش را پاره کردی و خوردیقهقهه

خانوم خوشگله با کیک 25 سالگی مامانشماچ

این اولین عکس از خانواده سه نفره مون در تولد منه قلب

رفتم یه دوش گرفتم و اومدم و نمیدونم چی شد بیحال شدم و اصلا یه جوری بودم

بابایی باهمه خستگیش سعی می کرد بهم خوش بگذره و هرچی می گفتم بیا عکس بگیریم اصلا شکایت نمی کرد و می گفت شما جون بخواهخجالت بعدشم برای عوض شدن حالم رفتیم دنبال مامانی و بابایی و باهاشون رفتیم بیرون و جشن را کنار خانوادم گرفتم و بعدشم خیلی زود اومدیم خونه و یه سر رفتیم بالا و عمه هات اونجا بودن شما یکم براشون نانای کردی و یه دوساعتی بالا بودیم و بعدش اومدیم پایین،دیروقت شد و نرفتیم رستوران شام بخوریم برای همین هم بابایی دیشب نذاشت شام درست کنم و از بیرون غذا گرفتیم و باهمدیگه خوردیم 798119_happytongue.gifشما هم که تازگیها همه چی میخوری و وقتی من دارم ساندویچ میخورم شما هم مدام از سرو کله ام بالا میری تا بهت بدم بعدشم نوشابه می خوای و خلاصه هرچی من بخورم شما هم باید مزه کنی انقدر نااااااز دستت را میذاری پشت ساندویچ که مبادا من زود از دهنت بکشم و نذارم از خوردنش لذت ببری 636019_1237379fdqxrvb3f.gifکه دلم میخواد درسته قورتت بدمبغل

این روزا به شدت با نمک و شیرین شدی و من نمی تونم اصلا جلوی خودم را بگیرم و مدام در حال بوسیدنتم و هی بهت می گم خیلی فندق شدی(خیلی بانمک شدی به زبون ماماننیشخند)

شب با مامانی و دایی جون رفتیم پارک و کیک را باهمدیگه خوردیم...از خود راضی

اینم هدیه های خوشگلم تو روز تولدمماچماچ

بازم من و درسای نازمقلب

دایی در حال فوت کردن کیک تولد من که انقدر از اینکار لذت می برد که صد بار شمع را روشن کردیم و ایشون فوت کردن و هربار هم کلی ذوق می کردقلبالهی فدای خنده هات و مهربونی هات بشم ماچ

و یه عکس از دو تا عشق زندگی من ماچ

و..........

بالاخره روز 15 مهرماه که مصادف بود با اولین دیدار من و بابایی که اون سال هم هدیه تولدم را 15ام از بابایی گرفتم و خیلی هم دوسش داشتم ،امسال هم بابایی برام سنگ تموم گذاشت و گوشی که خیلی خیلی دوستش داشتم را برام خرید538419_flirtysmile3.gif

اصلا بعد از دیدنش تو پوست خودم نمی گنجیدم و هنوزم باورم نمیشه این گوشی مال منه645619_angel2.gif

مرسی عشقم از اینکه همیشه برام بهترین ها را هدیه می گیری636019_1237379fdqxrvb3f.gif

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

پرنسس
16 مهر 92 17:32
سلام به مامان کوچولو و درسا کوچولوی نانازی
تولدت مبارک مامانـــــــــــی
ایشاله خدا به خودت و خانوادت هزار سال عمر با عزت بده
درسا جونی چقد ناز شدی با این ساپورت قهوه ایه خالــــــــــــــــه
ایشاله خدا مادرتو برات حفظ کنه و سایه ی پدر مادرت همیشه بالای سرت باشه
یه عالمه بوس لپ گوگولیه من
مرسی عزیزم همیشه شاد باشی




آرشیدا
17 مهر 92 2:19
اووووووووووووووووووووووه ببین چه خبره اینجا تووووووووووولدت مباااااااااااااارک ایشاله 100 سال در کنار شوهرت و دخملت روزهای خوبی رو سپری کنی کادوت هم مبارک آفرین به این شوهرت با این سوپرایز
آفتاب
17 مهر 92 11:01
سلاااااام.همیشه به خوشی شادی عزیزم.راستی درسای خاله خیلی شبیه مامانیشه.صورته هردوتون دوست داشتنیه.راستی عجب گوشییه.ای خدا کی میشه ماهم عروسی بگیریم شوشو برامون جشن بگیرهالبته من تبریک فبلا گفته بودم ولی بازم تولدت مبااااااارک
نگار
17 مهر 92 14:11
مبارک باشه عزیزم انشااله همیشه خوشحال باشی و کنار کسانی که دوستشون داری به خوبی و خوشی زندگی کنی و روزی تولد 100 سالگیت رو جشن بگیری


ممنون:-*
طلوع
17 مهر 92 16:15
تولدت مبارک مامان کوچولوی درسا ایشالا 120 ساله بشید
مامان اسما
18 مهر 92 4:25
تولدت مبارک مامانی ایشالا سالیان سال کنارهم خوش وسلامت باشین عزیزم کادوتم مبارکه خیلی خوشمله دست اقای شوهردردنکنه
خاله هانیه
18 مهر 92 14:14
دوباره تولد ابجیه نازم مبارک باشه .
دستت بابایی هم درد نکنه با این گوشی خوشگل که خریده .
ابجی جونم مبارک باشه به یکی دیگه از ارزوهات رسیدی و ایشالا به بقیه ارزوهات هم برسی .

مرسی عزیزم الآن دارم باگوشیم جوابتو میدم
نیلوفر/مامانه روژینا
23 مهر 92 4:03
دوست خوبم تولدت مبارک.شرمنده ببخش من اصلا این پستتو ندیدم. امیدوارم که 120 سال سایه ات بالای سر درسا جون باشه. کادوت هم مبارک دسته همسری درد نکنه