تولد دو سالگی امیرحسین
سلام عشق کوچولوی من....
6اُم دی تولد امیرحسین بود
منتظر موندیم ماه صفر تموم بشه و بعد تولدش را گرفتیم،منم تو این مدت مشغول طراحی تم تولدش بودم و با وابستگی های شما دیگه وقتی برام نمی موند تا بیام وبلاگت را آپ کنم
دایی کوچولو خیلی خوشحال بود و همه اش می رفت بالای مبل وایمیستاد و دست میزد و از من میخواست که نانای کنم و تولدت مبارک بخونم
وقتی خوابید بادکنک ها را زدم به سقف و بیدار که شد با دیدنشون کلی ذوق کرده بود و هی می گفت آبجی تو بادی ِ ی ِ زدی برام ؟
انقدر ذوق داشت که آدم دلش میخواست هرروز براش تولد بگیره
تولد دایی خودمونی بود ...
اما سعی کردم تو تم تولدش چیزی کم نذارم تا بعدا که بزرگ شد ازم ناراحت نشه
تم تولد باب اسفنجی یا به قول دایی دَ دو بودش
ایشالا که هزار ساله بشه و تو تمام مراحل زندگیش موفق باشه خدا همه جا کنارش باشه
ریسه تولدت مبارک واسم داداشی خوشگلم
اینم لیبل هدیه تولدت بودش
خوش آمدید باب اسفنجی
ساعت تولد داداش خوشگلم و عکس تولدش
دستمال کاغذی باب اسفنجی
کلاه تولد
پاپ کرن توی لیوان های باب اسفنجی و لیبل ها
و هدیه تولد دایی که مثل ماشین شماست
دایی رفته بود کیک را بیاره
اینم خوشگل مامان تو ماشین دایی جونش
ناناز خوشگلم با کلاه تولد دایی جونش
میخوای کلاه دایی را برداری
شیطونکای خوشجل
درسا خانوم داره بهانه مامانش را می گیره
تولدت مبارک عشق من
فدات بشم عزیز دلم که انقدر ذوق کرده بودی
کیک تولد خوشمزه دایی جوووووون
خان دایی جون
سقف با بادکنک های آبی و زرد تزئین شده بود
سقف از یه زاویه دیگه
کیک و شمع تولد دو سالگی امیرحسین عزیزم
معرف حضور هستن
خوراکی های مهمونی
شما داری به دایی به به میدی
بله بالاخره بابایی هم به جمعمون اضافه شد
فسقلی های شیطون من
شیطونک ِ من که داره خرابکاری می کنه
داداشی درحال ناخونک زدن
درسا خانوم درحال بوسیدن باباییش
فدای نگاه کردنت بشم من
داداشم با دَدو خلوت کرده فداش بشم من
درسا خانوم درحال پریدن از مبل یا به قول خودش ته
تولدت مبارک عزیزم ایشالا 1000 ساله بشی
بعد از فوت کردن شمع برای خودش دست میزنه و میگه هورااااا هوراااا
واییییی که چقدر ذوق داشت آدم انرژِی می گرفت ازش
درسا از فشفشه می ترسید و فرار می کرد دایی جونشم یکم ترسیده اما میدونه اونجا که بشینه اتفاقی براش نمیفته وبا خیال راحت داره دست میزنه
خوشگل ِ آبجی درحال بریدن کیک تولد دو سالگیش
و اما قسمت خوب تولد خوردن کیک جاتون خالی
اینجا امیرحسین با ناراحتی گفت دارین دَ دو را تیکه تیکه می کنین
اما انقدر مظلوم و نازه این بچه که هیچی نگفت فقط از شادی چند دقیقه پیش دیگه خبری نبود و با بریدن کیک و خوردنش انگاری ذوق بچه مون هم تموم شد
از بس درسا خانوم گریه کردن ما شام نخورده اومدیم خونه مون .
امیرحسین نازم ایشالا که همیشه شاد زندگی کنی و هر روز چیزهای خوب یاد بگیری
13اُم تولد دایی محمد بود که همین جا بهش تبریک میگم و امیدوارم سالهای سال کنارمون باشه و شاد زندگی کنه
15اُم تولد بابایی بود که صبحش با بابا احمدو مامانی و دایی فسقلی رفتیم حسن آباد و برای بابا کاموا خریدیم تا براش لباس خوشتل ببافیم برای شما هم کاموا گرفتم تا پالتو ببافیم سردت نشه خوشگل مامان عصر که بابایی اومد هدیه اش را دادم به شما و دادیش به بابا فدای دستای کوچولوت بشم من بعدشم بابایی مدل لباسش را از ژورنال نگاه کرد و دادیم مامانی تا براش ببافه
و اینم شد هدیه بابایی از طرف شما
همسر عزیزم امیدوارم 1000ساله بشی و سالهای سال سایه ات بالای سرمون باشه و با محبت های بی دریغت شاد زندگی کنیم
درسای ِ من زندگی فقط با خنده های تو معنا پیدا می کند