درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

اولین استخر..

1393/11/16 21:57
نویسنده : مامان آرزو
1,018 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی مامان

ناناسی امروز عمه هات تصمیم گرفتن برن استخر و از منم پرسیدن که آیا باهاشون میرم یا نه و من هم باوجود اینکه روز بعد عروسی کلی تو خونه کار داشتم و همه جا به هم ریخته بود ولی گفتم باشه میایم و تند تند لباسهات رو تنت کردم و عمه اومد دنبالمون و بردمون استخر نزدیک خونمون اونجا خانومه گفت که حتمن حتمن باید بازو بند داشته باشی که از همونجا برات خریدیم و رفتیم داخل تند تند لباسهات را عوض کردیم و با عمه عصمت رفتی سمت استخر وقتی پات رو گذاشتی تو آب کلی ذوق کرده بودی عشقم بعدشم مهشید اومد پیشت و بهت میگفت پاهات رو چطوری تکون بدی و شما هم ازش تقلید می کردی و پاهات رو تکون میدادی و درکمال تعجب همه بعد از چند دقیقه وقتی میخوابوندیمت روی آب و زیر شکمت را می گرفتیم خودت میرفتی جلو و حتی گاهی ولت می کردیم طوری که خودت متوجه نشی و شما واسه خودت رو آب خوابیده بودی و پاهات رو تکون می دادی و هرکی میدید فکر می کرد که آموزش دیدیماشالا دختر طلام

چند باری میرفتی بیرون استخر و می پریدی تو استخر که وقتی دستت و نمی گرفتیم میرفتی تو آب و یکم آب استخر میخوردی و خوشت نمیومد و دیگه بدون گرفتن دست ما این کارو نکردی 

چند دقیقه یکبار جاهامون رو عوض می کردیم و هردفعه یکی میومد پیشت که اکثر اوقات ترجیح میدادی عمه عصمت یا مهشید پیشت باشن و منم میرفتم استخر بزرگا و یکم راه میرفتم آخه مامانی اصلا میونه خوبی با آب و استخر عمیق نداره حتی توهمون عمق کم هم با استرس راه میرم از اینکه توی آب حالت معلق دارم وتعادل ندارم اصلا خوشم نمیاد

من همش نگران جیش کردن شما بودم حالا جیش معلوم نمیشد اما اگه پی پی میکردی چیکلی باهات صحبت کردم که جیش یا پی پی داشتی بهم بگو و شما هم هروقت پی پی داشتی بهم گفتی ولی از اونجایی که نمیدونی جیش چیه و تاحالا باهات درموردش صحبت نکردم اون و نگفتی 

شما تو استخر برای خودت راه میرفتی و اجازه نمیدادی که بگیریمت و هی میرفتی بیرون میومدی تو آب راه میرفتی و می خندیدی و خسته هم نمیشدی تا اینکه مهشید اومد پیشت و باهات صحبت کرد که بریم خونه و یه روز دیگه بیایم که شما هم اومدی بیرون و لباسات را پوشیدی و اومدیم تو ماشین عمه که برگردیم خونه نزدیک خونه که شدیم نمیخاستی از ماشین بیای پایین تا شیرت رو بخوری و برگردیم استخر و آب بازی کنی که من گفتم شیر نداریم بریم خونمون شیر بخوریم یه روز دیگه میریم و شما هم انقدر خسته بودی فقط گفتی خوایِش میتُنم شیر میخوام گشممه و منم بغلت کردم و آوردمت تو خونه سریع برات شیر درست کردم و دادم بهت و تو خوردی و بلافاصله بعدش نونو خوردی و خوابیدی و یکساعت بعدش با گریه بیدار شدی که میخوام بازی کنم فک کنم تو خواب هم خواب آب بازی میدیدی عشقم بعدش بهت گفتم شما لالا کن الان عمه خوابه زنگ میزنیم عمه و بهش میگیم اگه خواستن برن آب بازی مارو هم باخودشون ببرن و شما هم بعد کلی گریه راضی شدی و تو بغلم خوابیدی و خوابت برد عزیزم و حسابی استراحت کردی

شب که بابایی اومد براش تعریف می کردی که تو آب چه بازیهایی کردی و میرفتی بالا و می پریدی ،میخوابیدی و کلا همه رو براش تعریف کردی عشقم 

تو استخر که نمیشه دوربین برد از مسئولشم خواستم خودشون بیان عکس بگیرن ازت پولش و بگیرن کسی قبول نکرد آتلیه استخر نداشتن هیچی دیگه این عکس و بعد از اینکه برگشتیم خونه ازت گرفتم عشق کوچولوی من شما برای اولین بار در سن دوسال و دوماه و دوهفته و یک روزگیت رفتی استخر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)