درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

پیک نیک تابستانه

1394/5/5 22:59
نویسنده : مامان آرزو
700 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر ناز و خوشگلمبوس

دوم مرداد ماه ،جمعه مامانی دعوتمون کرد رستوران که به پیشنهاد بابایی قرار شد بریم سمت لواسون که مدت بیشتری کنار همدیگه باشیم و آب و هوا هم بهتر باشه صبح زودتر از همیشه بیدار شدیم و به سمت رستوران حرکت کردیم ما و مامانی و بابا عزیز و عمه عصمت زودتر از همه رسیدیم اونجا و شما کلی بازی کردی و تقریبا یکساعت بعد بقیه اومدن و بعدش ناهار خوردیم و یه مقدار عکس گرفتیم و عصر هم هندوانه خوردیم و برگشتیم سمت خونه ،ساعت هفت رسیدیم خونه و شما خیلی خسته بودی و تو راه خوابیدی و وقتی هم که برگشتیم تو خونه خوابیدی و آخر شب بیدار شدی و طبق معمول شروع کردی گریه کردن و بهانه گرفتن و هرکاری کردیم ساکت نمی شدی و فقط گریه و بهانه الکی ،می رفتی تو اتاق گریه می کردی و یکم بعد میومدی میگفتی مامان ببخشید و بغلت می کردم و بوست می کردم بعد یهویی می گفتی چراا این فرش کجه و شروع می کردی گریه کردن و دوباره می رفتی تو اتاق هیچی دیگه اینطوری گذشت تا خوابت برد غمگین

درسای نااااازم جلوی حوض راضی

یه بار تنهایی رفتی تاب بازی و گریه کنان اومدی پریدی تو بغلم عزیزم و صورتت زخم شده بود عمه رفت اونجا و یه دختره گفت از تاپ افتادی پایین و اومدی بلند بشی که تاب خورده توی صورتتدلشکستهگریه

اولین بار بود که ازین چرخ و فلکها سوار می شدی و خیلی ام خوشت اومده بود عشقمبوس

لم داده بودی و داشتی از بازی لذت می بردی عشقمبغل

من و دخترک نازم محبت

من اون پشت نیستماااااااخندونک

دالییییییییییییییی خخخخخخقه قهه

درسا و باباحمیدش محبت

من و عشقای زندگیمبغل

درسا خانوم دست از سر این حوض برنداشت غمگین

کلی هم خاک بازی کرد و خودش و کثیف کرد سکوت

اینم جایی که درسا با چوب سوراخ کرده بودخندونک

بعلهههههههههه لباس دخملی خیس شد و مجبور شدیم عوضش کنیمغمگین

درسا و پسرعمه اش محمد سام که خیلی شیطونه و اذیتش می کنه اما خیلی ام همدیگه رو دوست دارن و یه جاهایی محمد مراقبش هم هست بغل

این عکستون و خیلی دوست دارممحبت

اینم یه ژست دیگه راضی

اینم شکار لحظه ها از بابایی و درسا خانوووم که عاشق این عکستونممحبتبوسبغل

اینم درسای خسته من بعد از برگشت از لواسونخواب

 

پسندها (1)

نظرات (0)