درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

100 روزگی

1391/12/17 20:19
نویسنده : مامان آرزو
930 بازدید
اشتراک گذاری

با تشکر از نی نی وبلاگ که 3بار نوشته هام را پاک کردعصبانی

سلام دخترکم...

100 روزگیت مبارک باشه نازگلم...

میخوام از زبون خودم برات بنویسم...

میخوام هروقت خاطراتت را مرور کردی از احساساتم باخبر بشی..

میخوام بفهمی چقدر عاشقت بودم و چه حسی داشتم...

یه مدته درگیر طراحی تقویمتم...

فقط فصل پاییزش مونده..

هیچ ایده ای به ذهنم نمیرسه...

مخصوصا برای ماه آذر که تولدتهتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

طراحی یه کار وقت گیر و سخته!!!!

مخصوصا اگه 13 صفحه باشه 

اینه که...

این روزا

کلی عکس و خاطره مونده رو دستم که نمیرسم اینجا ثبتشون کنم

کلی کارهم توی خونه دارم که فرصت نمیشه انجامشون بدم

کلی خرید هم دارم 

و توام بدجوری اذیتم می کنی

دخترم...

درسای نازم..

هرچی بیشتر می گذره تو کمتر شیرم را میخوری!!!

نمیدونم چیکار کنم؟!

دیگه خسته شدم...

گاهی راه می برمت و همزمان شیرت میدم...

گاهی روی شکمم می خوابونمت تا بادگلو وقفه ای تو شیرخوردنت ایجاد نکنه و بتونی راحت شیرت را بخوری...

گاهی باهات بازی می کنم و درحالی که وزنم روی دستمه با اون یکی دستم بهت شیر میدم...

گاهی تو بغلم می گیرمت و تکونت میدم...

گاهی بین زمین و هوا وقتی تو ننوت تاب می خوری بهت شیرمیدم...

و خلاصه هر کاری بگی کردم...

اما

تو انگار بهم لج کردی

تو هر روز کمتر و کمتر شیر میخوری

حس می کنم شیرم داره خشک میشه

یکی از لذت بخش ترین کارهای مربوط به تو همین شیردادنته

اما برام زهرش می کنی

هر روز عصبی و عصبی تر میشم

عذاب وجدان می گیرم 

حس می کنم باید یه کاری بکنم

اما چیکار؟

خدایا چیکار کنم که نکردم؟؟؟؟؟

درسای نازم ...

این شکلکها را الکی نمیذارم...

حس من همینه

من اشک میریزم...

دخترم این حس زیبا راازم نگیر

بذار از شیر خوردنت لذت ببرم...

کوچولوی دوست داشتنی انقدر عذابم ندهconnie_wimperingbaby.gif

من و تو و بابا تو 100 روزگیت باهم رفتیم بیرون..

رفتیم محل کار بابایی ..

بعدشم عکسات را چاپ کردیم...

چند تاش را زدم روی شاسی تا دیوار خونه را باهاش تزئین کنم...

خیلی ناز شده بودن..

تو راه خیلی اذیت نکردی...

با اینکه هوا بهاری بود و دلم میخواست تو فضای باز ازت عکس بگیرم،اما فرصت نشد!!!

چاپ عکسات خیلی وقتمون را گرفت و ترافیک شهر خسته مون کرد...

اما تو ماشین چند تایی عکس انداختم...

یه خنده از پشت پستونکقلب

آهان حالا بهتر شدماچ

جوووووووووووووووووووووونماچ

فدای چشمات بشمماچ

الهی بمیرم کفشات را که دراوردم جای کشش رو پات مونده بودگریه

جوونم تو چقدر نازی عشق منماچقلب

خوشمزه است؟

اخماش را ببین شروع کرده بودی غرزدندل شکسته

پتوت را فراموش کردم بیارم توام هی بهانه می گرفتی!!!!

وقت خواب حتما باید پتوت را بغل بگیری منم مجبور شدم شنلت را بهت بدم...

جالب اینجاست به محض اینکه شنلت را گذاشتم تو بغلت خوابت بردتعجب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

عمه جونی
17 اسفند 91 20:27
سلام عزیزم حتما به وبم سر بزن اگه دوستداری یه یادگار برای کوچولوت درست کنی به وبم بیا و رو ادامه مطلب نمونه کار کلیک کن تا کارهای نمونه رو ببینی فرصتی نمونده پس عجله کن دوست عزیز
خاله هانیه
17 اسفند 91 23:59
ای جان الهی من فدات بشم جیگر خاله
mAhyA
18 اسفند 91 0:20
ای جان چقدر جالب که دوست داره یه چیز نرم بگیره دستش و بخوابه
مامان دوقلوها
18 اسفند 91 11:56
وای خدا جون چشم نخوره دخمل گلم ماشالله
fati_k21
19 اسفند 91 12:00
مبارررررک مبارررررررررررررک 100 روزگیت مبارک دخمل خوردنی
رقیّه
19 اسفند 91 15:01
سلام کلوچه ی من چطوری مرسی عزیزم سال نوی تو هم مبالک خاله یه کشف بزرگ کردم این ک منو تو تفاهم داریم منم تا پتوم نباشه خوابم نمی بره بدون پتوم نمیتونم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خاله عاطفه و دوقلوها
19 اسفند 91 21:10
سلام مامان درسا جون 100 روزگی درسا جون مبارک . غصه نخور هانا هم شیر خوردنش همینه . شما شیر خشکم میدی؟ شیر خودتو چند ساعته میدی؟
آفتاب
20 اسفند 91 10:44
سلام جووووووووووووووووووووون چه نازی خاله
دختـ ♀ ـرک
21 اسفند 91 9:46
کوچولوی نازنازی خوب شیرتو بخور مامانیم اذیت نکن دیه ناناس
غزال
22 فروردین 92 0:03
اي جونمممممممممممممممممممممممممممم عسيسسسسسسسسسسسسم