100 روزگی
با تشکر از نی نی وبلاگ که 3بار نوشته هام را پاک کرد
سلام دخترکم...
100 روزگیت مبارک باشه نازگلم...
میخوام از زبون خودم برات بنویسم...
میخوام هروقت خاطراتت را مرور کردی از احساساتم باخبر بشی..
میخوام بفهمی چقدر عاشقت بودم و چه حسی داشتم...
یه مدته درگیر طراحی تقویمتم...
فقط فصل پاییزش مونده..
هیچ ایده ای به ذهنم نمیرسه...
مخصوصا برای ماه آذر که تولدته
طراحی یه کار وقت گیر و سخته!!!!
مخصوصا اگه 13 صفحه باشه
اینه که...
این روزا
کلی عکس و خاطره مونده رو دستم که نمیرسم اینجا ثبتشون کنم
کلی کارهم توی خونه دارم که فرصت نمیشه انجامشون بدم
کلی خرید هم دارم
و توام بدجوری اذیتم می کنی
دخترم...
درسای نازم..
هرچی بیشتر می گذره تو کمتر شیرم را میخوری!!!
نمیدونم چیکار کنم؟!
دیگه خسته شدم...
گاهی راه می برمت و همزمان شیرت میدم...
گاهی روی شکمم می خوابونمت تا بادگلو وقفه ای تو شیرخوردنت ایجاد نکنه و بتونی راحت شیرت را بخوری...
گاهی باهات بازی می کنم و درحالی که وزنم روی دستمه با اون یکی دستم بهت شیر میدم...
گاهی تو بغلم می گیرمت و تکونت میدم...
گاهی بین زمین و هوا وقتی تو ننوت تاب می خوری بهت شیرمیدم...
و خلاصه هر کاری بگی کردم...
اما
تو انگار بهم لج کردی
تو هر روز کمتر و کمتر شیر میخوری
حس می کنم شیرم داره خشک میشه
یکی از لذت بخش ترین کارهای مربوط به تو همین شیردادنته
اما برام زهرش می کنی
هر روز عصبی و عصبی تر میشم
عذاب وجدان می گیرم
حس می کنم باید یه کاری بکنم
اما چیکار؟
خدایا چیکار کنم که نکردم؟؟؟؟؟
درسای نازم ...
این شکلکها را الکی نمیذارم...
حس من همینه
من اشک میریزم...
دخترم این حس زیبا راازم نگیر
بذار از شیر خوردنت لذت ببرم...
کوچولوی دوست داشتنی انقدر عذابم نده
من و تو و بابا تو 100 روزگیت باهم رفتیم بیرون..
رفتیم محل کار بابایی ..
بعدشم عکسات را چاپ کردیم...
چند تاش را زدم روی شاسی تا دیوار خونه را باهاش تزئین کنم...
خیلی ناز شده بودن..
تو راه خیلی اذیت نکردی...
با اینکه هوا بهاری بود و دلم میخواست تو فضای باز ازت عکس بگیرم،اما فرصت نشد!!!
چاپ عکسات خیلی وقتمون را گرفت و ترافیک شهر خسته مون کرد...
اما تو ماشین چند تایی عکس انداختم...
یه خنده از پشت پستونک
آهان حالا بهتر شد
جوووووووووووووووووووووون
فدای چشمات بشم
الهی بمیرم کفشات را که دراوردم جای کشش رو پات مونده بود
جوونم تو چقدر نازی عشق من
خوشمزه است؟
اخماش را ببین شروع کرده بودی غرزدن
پتوت را فراموش کردم بیارم توام هی بهانه می گرفتی!!!!
وقت خواب حتما باید پتوت را بغل بگیری منم مجبور شدم شنلت را بهت بدم...
جالب اینجاست به محض اینکه شنلت را گذاشتم تو بغلت خوابت برد