پارک 2
دیگه وقتی دستت را به وسایل می گیری و وایمیستی موقع نشستن اول یکی از دستات را میاری به سمت زمین و خم میشی وقتی دستت به زمین رسید اون یکی دستت را ول می کنی و میشینی من عاشق این محتاط بودنتم که باعث شد خیالم از بابت شما راحت بشه و تشک ها را جمع کنم
چند روزه یاد گرفتی بگی بابا همه اش تو خونه می خونی بَ بَ بَ بَ و لبهات یه شکل خوشگلی میشن که میخوام بخورمشون و بعضی اوقاتم که میخوای بابا را صدا کنی خیلی قشنگ و ناااااااز بین بَ بَ گفتنات می گی بابا ...
دیروزم که رفتیم پارک تا باباجون را دیدی ذوق کردی و گفتی بابا و اونم خیلی خوشحال شد که صداش زدی و گفت جون بابا و اومد بغلت کرد...
بابا هم که اومد دنبالمون شما تا دیدیش گفتی بابا و ذوق کردی بری بغلش و من مجبور شدم وسایلم را خودم بیارم تا شما پیش بابایی باشی...
تا خونه هم همه اش گفتی بابا و بابایی هم هی گفت جون بابا جون بابا و من این وسط فقط ذوق کرده بودم از آواز خوندن شما..
با پخش شدن هر آهنگی خودت را تکون می دی و نانای می کنی گاهی وقتا هم دستت را باز و بسته می کنی و نگاهش می کنی،شاید همین روزا تکون دادن اونم یاد بگیری تا یه نانای دلبرانه داشته باشی نانازم
دایی که کوچولو بود من به اسم های خاصی صداش می کردم که بقیه هم خوششون میومد و همین را میگفتن مثلا به دایی می گفتم گاگانونوچه و حالا شما را صدا میزنم گوجی گوجی و بعضی وقتا که احساساتم فوران می کنه بهت میگم لولوس ِ من و منظورم خیلی لوس هستشخاصم دیگه
چند روز پیش خالم از شهرستان اومد و ماهم رفتیم خونه مامانی،خاله زهرا همه اش باهات بازی می کرد و شما هم کمتر سراغ مامانی میومدی و من یکم استراحت کردم..
بعضی وقتا که لالات میاد و بهانه گیر میشی میای بغلم و خودت را یه شکلی تکون میدی به معنی اینکه بلند بشم و راه ببرمت و اگه اینکار را نکنم شروع می کنی گریه کردن...
این دوروزه که خونه مامانی بودیم هروقت من بلند نمیشدم خاله زهرا بغلت می کرد و راه می بردت همه اش هم می چلوندت و بوس بوسیت می کرد..
دیروز با خانواده مامانی رفتیم پارک اونجا شما خیلی بهانه گرفتی و همه اش میخواستی پیش من باشی یکسری رفتن والیبال بازی کنن منم شمارا دادم به مامانی و رفتم بازی کردم خیلی خوب بود هیجانش زیاد بود ،شما هم از دور من را نگاه می کردی و وقتی دیدم داری میای توی چمن ها تا بیای پیشم بی خیال بازی شدم و اومدم ازت عکس بگیرم
مامان می تونم بیام تو سبزه ها؟
بله عزیزم فقط بذار کفشهام را دربیارم یکم راه برم شیشه تو چمن ها نباشه
مامانی میخوام بیام بغلت
خانوم خوشگله میشه چشمای نازتون را ببینم
ماماااااااااان میخوام بیام بغلت از چمن ها خوشم نمیاد
نانای نای نانای نای نانای نانای نای نای
بازم گریه می کنی تا بغلت کنم گاهی وقتا بدجور بهم وابسته میشی
کجا میری فسقلی
اِ این چیه هرجا میرم دنبالم میاد
لولوس ِ خوشحال ِ مامان
فدااااااااااااااااااااااااتم
قبل از اینکه بیام پیش شما داشتم با دایی و دخترخاله هام والیبال بازی می کردم
اینم دخمل طلا تو بغل دایی جونش
الهی فدای داداش فسقلیم بشم که کنار داداشیش وایستاده مرد شدی دیگه نفس
فسقلی های من
پارکی که رفتیم دریاچه داشت و میشد توش قایق سواری کنی
اینم درسا خانوم تو بغل محمد رضا(پسرخاله زهرا) با تنها کسی که غریبی می کردی محمد رضا بود تا صدات می کرد درسا لبات را یه شکل نازی می کردی و بغض می کردی بعدشم می پریدی تو بغل مامان و قایم میشدی اینجا هم گفتم یه عکس یادگاری ازتون بندازم که تا شما رفتی بغل محمد رضا شروع کردی گریه کردن
انقدر غر زدی تا بهت می می دادم و خوابت برد
بقیه هم رفتن قایق سواری
منم موندم پیش دخملکم
اینم یه عکس از قایق سواری دایی کوشولو و غروب زیبای خورشید
فسقلی نمیشد زودتر بیدار بشی ماهم بریم قایق سواری؟
امیدوارم بهت خوش گذشته باشه فسقلی من