جشن دندونی
سلام دخملک نانازم...
پنجشنبه برات جشن دندونی گرفتم...
تزئیناتش را از وقتی سه ماهه بودی تو کامپیوتر طراحی کردم ، یه مقداریش را ماه پیش چاپ کردم و اونایی که عکس داشت را چند روز قبل از مهمونی چاپ کردم از طراحی گرفته تا آماده کردنش برای وصل کردن به دیوار همه کلی از وقتم را گرفت اما بعدش خیلی خیلی راضی بودم چون جشنت به همون قشنگی شد که تصورش می کردم همه جا عکس دندون به چشم میخورد و مهمونا دنبال چیزی می گشتن که روش عکس دندون نباشه!!!!!
از چند روز قبلش شما مریض شده بودی و تب داشتی پنجشنبه هم حالت خوب نبود و همه اش بهانه می گرفتی و اصلا تو هیچ کاری باهام همکاری نکردی و همه عکسات بد شدن
نانازی شما چهارشنبه این هفته 92/4/26 درسن 7ماه و 3هفته و 5 روزگی دست دسی کردن را یاد گرفتی و پنجشنبه هم تا من می گفتم دست دست شما دست دسی می کردی و انقدر نااااااااز دست می زدی که دل همه را برده بودی
بریم سراغ عکسهای جشن دندونی ...
این کارتی که چاپ کردم و به مهمونامون دادم
عروس خانوم بعد از حمام
ریسه تبریک به دخمل نانازم
جعبه دستمال کاغذی
قاشق برای خوردن آش (البته قاشق فلزی هم برای اونایی که دوست نداشتن گذاشتیم)
بشقاب های کیک
نوش جان برای کیک
لیوان ها و تاج ها و عروسک هایی که دندون دستشونه و پرده دندونی که جلوی اپن زدم
نوشابه های کارخانه درسا جون
لیبل های آش
میوه به جمع وسایل اضافه شد
خروسهات که دندون دستشونه و لیبل تبریک به شما که روبروی در ورودی گذاشتمش
برگه یادگاری و خودکار برای نوشتن یادگاری
فلش روی آیفون
فلش جلوی در ورودی خونه
الویه های شکل دندون به جمع تزئینات اضافه شدن
آش دندونی که زحمتش را مامان ملک کشید،دستشون درد نکنه
سفره افطاری البته هنوز کامل نشده هااا
فسقلی من وقتی همه دارن افطاری می خورن و من مجبورم باشما بازی کنم تا بداخلاق نشی
درحال بازی با پرده دندونی
درسا جان رویش اولین مروارید لبخندت مبارک
مهمون کوچولوهامون و درسای ناز نازی
دایی خیلی روی گوشهاش حساسه شما هم همه اش گوشش را می کشی
الهی فداش بشم من که از ترسش گوشهاشو گرفته
اینجا هم شما میخواستی تاج دایی را برداری که بابایی نجاتش داد
هرکاری کردیم نشستی تا عکس بگیریم بالاخره با کمک عمه جون این عکسها را گرفتیم
از مریم (دختر عمه اشرف) خواستیم با دوربینش عکس بگیره امیدوارم عکسهای اون بهتر شده باشن
تاجت را دادیم بازی کنی شاید بشینی و عکس خوشتل بندازیم اما
شمع های کوچولویی که برات گذاشتیم
من و دایی درحال فوت کردن شمع ها به جای شما
چاقوی برش کیک
عکس از خانواده سه نفره مون
فسقلی من که خسته شده و داره گریه می کنه
یکم از خامه کیک بهت دادم
حالا که سرحال شدی یه بار دیگه کیک را می بریم
عکس شما با مریم و مهشید
تقسیم کیک بین مهمونهامون
گیفت مهمونهای کوچولومون
و درسای خسته من که تو بغل عمه جونش خوابش برد
هدیه عمه الهه که خودش نتونست بیاد یه کتابه که باهاش می تونی اعضای صورتت را یاد بگیری و توش پر از آینه است که تو عاشقش شدی و سعی می کردی خودت را بوس کنی
اینم یه عروسک نمایش هست هدیه محمد سام(پسر عمه الهه)
هدیه مهشید جون
هدیه مریم جون
دو تا بسته توپ هدیه عمه عصمت
یه سطل بزرگ لگو که شما عاشقشونی هدیه مامانی و بابا احمد(خانواده مامان)
حلقه هوش بزرگ هدیه دایی محمد
15 هزار تومن پول هدیه عمو مجید
دست همگی درد نکنه
با تشکر از دایی محمد،مامانی،مامان ملک،عمه اشرف که خیلی کمکم کردن و تشکر ویژه از عمه عصمت که همیشه مثل خواهر کنارمه و اگه کمکهاش نبودنمی تونستم از عهده این جشن بربیام