درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

هشت ماهگی!!!!

1392/5/1 17:00
نویسنده : مامان آرزو
1,344 بازدید
اشتراک گذاری

totalgifs.com aniversario gif gif 90.giftotalgifs.com aniversario gif gif 40.giftotalgifs.com aniversario gif gif 31.gif

   смайликсмайликсмайликсмайликсмайлик

سلام دخملک نانازم

هشت ماه از روزهای خوب با شما بودن گذشته و شما الآن هشت ماهت شده تو این مدت کلی بزرگ شدی و چیزهای جدید یاد گرفتی ...

هشت ماهگیت مبارک دختر خوشگلم چون تازه جشن دندونی گرفته بودیم دیگه کیک نگرفتیم برات به جاش یه هدیه خوشجل برات گرفتم ...

یه کلبه کوچولو که میری توش می شینی و من باهات دالی بازی می کنم و تو خوشت میاد البته از اونجایی که الان به دردت نمیخوره فعلا جمعش کردم تا بزرگتر بشی و باهاش بازی کنی..

شما در هفت ماه و سه هفته و چهار روزگی به گفته بابایی بدون اینکه دستت را به جایی بگیری یه قدم برداشتی 636019_1237379fdqxrvb3f.gif

آفرین به شما دختر نازم  که انقدر زرنگی تشویق

به زور می شونیمت و اکثرا دستت را به مبل می گیری و راه میری و جالب اینکه وقتی با دستت به مبل هستش و از میز دوری دستت را دراز می کنی و آروم آروم دستت را به میز می گیری بعد اون یکی دستت که به مبل بود را رها می کنی ،دختر نازم با اینکه شما خیلی محتاطی و من همه اش حواسم بهت هست بازم سرت به این طرف و اون طرف می خوره و گریه می کنی...

دیشب که داشتی بازی می کردی با سر رفتی تو میز با اینکه پتو روی میز بود بازم سرت قرمز شد اما هیچی نگفتی بابایی دلش سوخت و اومد بوست کرد..

هنوز یکم نگذشته بود که شما داشتی کنار میز بازی می کردی و سرت خورد لبه میز که پتو روش نبود خیلی دردت گرفت اولش نفست بالا نمیومد و لبات سیاه شده بود حسابی مامان را ترسوندی تا اینکه چند تا زدم پشتت و نفست اومد بالا و به شدت گریه کردی بابایی بیرون بود وقتی برگشت کلی عصبانی شد و غصه خورد بعدشم برات صدقه گذاشت و کلی بوست کرد تا آروم بشی

یک هفته است که دختر نازم تب کرده و مدام بهانه می گیره دکتر گفت که تبت ویروسیه و به زودی خوب میشی ،بمیرم برای دستای کوچولوت که وقتی شیرت میدم و میذاری روی صورتم جگرم کباب میشه از داغی دستات خدا کنه که زودتر خوب بشی عشق مامان...

اکثرا بهم می چسبی و از سر و کله ام بالا میری همه اش دوست داری بهم بچسبی مخصوصا وقتی از خواب بیدار میشی سریع میام میگم جونم و بغلت می کنم توهم آروم میشی و یکم بعد میری مشغول بازی میشی اما حواست به من هست اگه از جام تکون بخورم شروع می کنی گریه کردن و اگه یه بار برم تو آشپزخونه دیگه فقط تو بغلم می شینی و همه اش استرس داری که تنهات بذارم527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

 تا حالا انگور،شلیل،زردآلو،آلو،هندونه،طالبی و گیلاس855920_l_cherry.gif را امتحان کردی 

 

از وقتی دندونات دراومده گاز می گیری ..

دیروز وقتی با کامپیوتر کار می کردم انگشتم را گاز گرفتی و چون درست روی ناخونم بود به شدت درد گرفت و هنوزم جاش زخمه...

هر بار با کلی استرس بهت شیر میدم چند روز پیشم سینه ام را گاز گرفتی و میخواستم مثل هرباری که گاز می گرفتی دیگه بهت شیر ندم تا تنبیه بشی اما بابایی اصرار کرد و گفت کوچولوئه ،گناه داره بهش شیر بده منم بهت شیر دادم که شما تا سینه را گذاشتم تو دهنت گازم گرفتی و سینه ام را محکم با دندونات کشیدی هنوزم بعد از 5 روز هر بار که از اون سینه ام بهت شیرمیدم تا ته سینه ام تیر می کشه و گاهی وقتا انقدر درد می گیره که به زور از دهنت درمیارم و از اون یکی بهت شیرمیدم...

دیروزم پای بابایی را گاز گرفتی ...تعجب

دیگه تبدیل شدی به جارو برقی و هر آشغالی که روی زمین باشه را برمیداری و میخوریش اگرم نتونی برش داری مثل گلهای فرش خم می شی و لیس می زنیش..قهقهه

وقتی داشتم کارهای تزئینات جشن دندونیت را انجام میدادم یه تیکه چسب نواری افتاده بود زمین شما برداشتی و خوردیش بابایی گفت یه چیزی خوردی اما هرچی دست کردم تو دهنت هیچی نبود یه کم که گذشت انقدر عق زدی تا کلی بالا آوردی و همه لباست کثیف شد و آخرشم چسب را بالا آوردی و ما تازه فهمیدیم دخترمون چسب خورده از اون موقع هر آشغالی که روی زمین بیفته سریع بر می داریم و خیلی مراقبیم تا شما چیزی نخوری بقیه اش هم به خدا می سپاریم تا خودش از بلا حفظت کنه..

وقتی گرسنه ات میشه و بغلت می کنم صورتم را لیس می زنی ،وقتایی هم که من خوابیده باشم میای به طرفم و از روی لباس میخوای شیر بخوری ...خوشمزه

تازیگیا یاد گرفتی وقتی چیزی را میذاریم روی میز دستت را بگیری به میز و پاهات را بلند کنی تا دستت بهش برسه یا اگه بالشتی اون اطراف باشه پات را بذاری روی بالشت تا بتونی ازش بری بالا..

عکسهای یک ساعت قبل که شما میخوای کیبرد را برداریتعجب

داری از بالشت میری بالاتعجبتعجب

ترسیدم بندازی روی سرت دادم تا باهاش بازی کنی شما هم کلی ذوق کردیقلب

موشه تو سوراخ نمی رفت جارو به دُمش می بست قهقهه

هر جا باشه دستت را می گیری و وایمیستیتشویق

شیطونک من امیدوارم خدا از بلا حفظت کنه و خودش مراقبت باشه از من که کاری ساخته نیستنگران

اولین باری که هندونه خوردی 7ماه و 1 روزگیماچ

اولین باری که بستنی خوردی 7ماه و دو روزگیماچ

از اونجا که ماشین دایی را خیلی دوست داشتی ماشین خودت را آوردم تا بازی کنی و تو همه اش تو خونه دستت را به ماشین می گیری و باهاش راه میریتعجب

داشتی با ماشینت بازی می کردی از خود راضی

نمیدونم چرا عاشق اینی که از روی یه وسیله ای رد بشی نمی تونی از کنارش بری ما هم که خوابیده باشیم از روی ما رد میشی دیروزم داشتی با سطل لگو هات بازی می کردی که اومدی از روش رد بشی قل خورد و با صورت خوردی زمین و کلی گریه کردینگراندخترم امیدوارم همه مانع های زندگیت را هم به راحتی رد کنی و هیچ وقت امیدت را از دست ندیاز خود راضی

دخمل شیطون من بعد از رد شدن از روی ماشینشبغل

چند روز پیش که گذاشتمت توی تختت دیدم عروسک را به این روز انداختی فسقلی این دومین خرابکاریت هستش اولیش شکستن یکی از جغجغه هات بود که شکل گیتاره متفکر

قبل از جشن دندونیت با مامانی و دایی جون رفتیم بیرون تا برات هدیه بخریم از اونجا یه سر رفتیم خونه یکی از اقواممون خاله مریم از دیدنت خیلی خوشحال شد و همه اش می گفت چه دختر شیطونی شده و همه اعتقاد داشتن که شما خیلی شبیه بابایی شدی ،البته به نظر منم چشم و ابروت مثل بابا شده و هر وقت دلم برای چشمای بابایی پر می کشه با نگاه کردن به چشمات یکم آروم می گیرمخجالتقلب

شما هم با دیدن آینه ذوق کرده بودی و هی خودت را بوس می کردیبغل

ببین آینه خونه خاله را به چه روزی انداختیخجالت

فدای بوسه هات بشم دخترک نانازمماچ

اینجا هم داری خودت را میخوریقهقهه

فدای اون انگشتر خوشتجلت بشم من که انقدر به دستت میادقلب

از بس عاشق آینه ای همه اش جلوی ویترین وایمیستی و باخودت حرف می زنی و ذوق می کنی

وقتایی که تنهایی تو اتاقت سرگرمی

فقط دوست داری عروسکات را بندازی روی زمین بعدشت خیالت راحت میشه و باهاشون بازی هم نمی کنیمتفکر

چیه فسقلی داری چیکار می کنی فدات بشمبغلماچ

در هفت ماهگی شما بَ بَ ،بابا،نَ نَ نَ،اِده را یاد گرفتی قلب

اطلاعیه: دوستان عزیزمون لینک های وبلاگ ما گودری بود و متاسفانه گوگل ریدر خراب شده و ما آدرستون را نداریم ممنون میشم از دوستانی که آدرسشون را برامون میذارن تا ما لینکشون کنیمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان گلی
2 مرداد 92 0:47
سلام مامانی خوبی؟من با اجازت میخوام این درساجونی رو بخورمممممممم فداش بشم ماشالاه کل خونه رو بهم ریخته که حسابی بامزه شده. پس یه قدم هم برداشته.وای تو عکسها چه کارهایی میکنه.یعنی دارم نازگلای خودمو تصور میکنم.دونفری با یه خونه کل عروسک چرا ایجوری شد خاله جون مامانی حسابی دخملی رو دوست داری که تا بیدار شه میاد تو آغوشت. زنده باشه 1000 سال
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
2 مرداد 92 13:06
سلام.ممنون که مهمون من آقاییمم شدین. زنده باشی درسا خانم. زیبا یارم تقدیم به تو
مامان شايان و پرنيا
2 مرداد 92 13:23
مرسي عزيزم به خاطر راي عروسك خوشگلت رو ببوس
صدی
2 مرداد 92 14:59
سلام عسیسم خدا حفظش کنه چه دختر نازی دوست داشتی بیا وبلاگ من اسم دختر م پانیسا است http://tensido2000.blogfa.com/ خواستی رمز بهت میدم عزیزم
آفتاب
2 مرداد 92 18:19
هشت ماهگیت مبارک خاله جوون.دوست دارم بغلت کنم به آرامش برسم
نیلوفر/مامانه روژینا
3 مرداد 92 3:19
8 ماهگیت مبارک عزیزم. وای چه کادوی بامزه ای. اخی........ انشالله یکم که بزرگتر شدی بری توش با عروسکات خاله بازی کنی عروسک. فدات بشم من که همه جای خونه رو با پاهای کوچولوت میری و می ایستی.
مامان آرشیدا
3 مرداد 92 10:59
اوووووووووووووووووووووووه ببین چه خبرا بوده ماشاله خانم فعال 1 هفته نبودما الهی فدات شم خاله چقدر عزیز وایمیسی ووووووووی من همین یرویس کفش دوزکی رو واسه آرشیدا پسند کردم چه جالب
محراب و مليكا
5 مرداد 92 9:58
خاله قربونش بشه دوست عزیز مليكا در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به وب دخترم بیاین ( آرشيو مطالب ) و لطف و مهربونی خودتونو از ما دریغ نکنید. كد 576 رو به 20008080200 پيامك كنيد . اگه قبلا از شماره خودتون راي دادين لطف كنيد از يه شماره ديگه برا دخترم بفرستيد . امروز كه نتايج رو ديدم رتبم خيلي پايين بود حقيقتش دلم خيلي شكسته . لطف كنيد به دخترم راي بدين و اگه ميشه به دوستان و آشناهاتون هم بگين به دخترم راي بدن كد 576 . ممنون كه دلم رو نشكستين http://mehrabmanezendege.niniweblog.com/
fati_k21
5 مرداد 92 10:10
عزیززززززززم....8 ماهگیت مبارک ایشالا 88888888888888888888 ساله شی....نفسکم ======================= برا خاله جونم::سلام خاله مهربونم...اون روز نظر نذاشتی خاله ولی اکشال نداره فدای سرت...مرسی که اومدی وبم دوست دارم
خاله هانیه
5 مرداد 92 10:44
الهی من قربونت بشم عسل طلای خاله هشت ماهگیت مبارک . چقدر دلمممممممممممممممم تنگ شده براتونننننننننننننننننن
آفتاب
5 مرداد 92 16:49
میشه مامانی جواب بدی؟الان من باید چکار کنم؟


عزیزم به خدا به این وروجک به هیچ کاری نمیرسم دیشب چند تانظرات اون وبت را خوندم ولی راستش نفهمیدم تو چی باید کمک کنم و راجع به چی باید نظر بدم.