درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

9ماهگی نانازی

1392/5/30 23:01
نویسنده : مامان آرزو
648 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فسقلی مامان

امروز شما دختر نازم 9ماهه شدی636019_1237379fdqxrvb3f.gif

تو این یکماه کلی پیشرفت کردی خوشگلم..

دیگه می تونی چند ثانیه بدون اینکه دستت را به جایی بگیری وایستی

حتی گاهی تو این حالت نانای هم می کنی قلب

منم برات ماشالا ماشالا ماشالا ماشالا می خونمتشویق

عاشق اینی که لباسهات را از کشو بریزی بیرون نیشخند.

روی دو تا زانوهات هم می شینی و می پری بالا پایینماچ

حتی بدون اینکه دستت را به جایی می گیری روی پاهات وایمیستی

زیاد جیغ می زنی و گاهی وقتا از صدای جیغت گوشم سوت می کشه

هرجا بتونی دستت را بگیری ازش میری بالا یا آویزونش می شی

راستی چند روز پیش یکی برات نظر گذاشته بود که شما چقدر بداخلاق و عصبی هستیتعجب

اینجا باید بگم شما اکثر وقتایی که باهات بازی می کنم می خندی و تا کسی صدات می زنه براش می خندی و همه کسایی که تو خیابون می بیننت انقدر ذوق می کنن از خنده رو بودن شما که یه وقتایی وای میستن و باهات صحبت می کنن و قربون صدقه ات میرن،یا وقتایی که تو ماشین هستیم و چراغ قرمز میشه ماشینای کناری باهات صحبت می کنن و تو براشون می خندی 

ولی کلا وقتایی که بازی می کنی جدی هستی و لبات را هم یه شکل قشنگی می کنی و مشغول بازی میشی اون موقع انقدر تو حال خودتی که وقتی ازت عکس می گیرم متوجه نمیشی و هرچی صدات می کنم تا به دوربین نگاه کنی شما توحال خودتی636019_1237379fdqxrvb3f.gif

همیشه وقت بازی لبات این شکلیهقلب

سی دی های این کشو همیشه وسط خونه ریختهمتفکر

من فدات بشم که غرق بازی شدیماچ

اینجا هم که به دوربین نگاه کردی انقدر غرق بازی بودی که یه کوچولو هم نخندیدیاز خود راضی

 کجا فرار می کنی فندقم...

با نگاه کردن به میزآینه شمعدون یاد یه خاطره بد افتادم...

دختر نازم چند روز پیش وقتی من دراز کشیده بودم و بابایی هم رو مبل نشسته بود و شما هم داشتی بازی می کردی رفتی سمت این میز و برای اولین بار بهش آویزون شدی و پات را گذاشتی روی صندوق تا خودت را برسونی اون بالا وبابا داد کشید و گفت افتاد و من برگشتم به سمتت تا بگیرمت اما هیچ کدوم نتونستیم به موقع برسیم و میز افتاد روی شما

خیلی گریه کردی و من و بابا هم ترسیده بودیم از اونجایی که خدا همیشه مراقبته شانس آوردیم و چیزیت نشد فقط یکم زیر گردنت و دهنت قرمز شده بود که خداراشکر اونم زیاد مهم نبودconnie_wimperingbaby.gif

کوچولوی دوست داشتنی ِ مامان این روزا اتفاقات بد خیلی برات می افته هرچی ام صدقه میگذارم و اسپند دود می کنم و مراقبتم بازم بلا سرت میاد،یه بارم داشتی مثل همیشه رو مبل بازی می کردی منم کنارت نشسته بودم تا نیفتی که نمیدونم چی شد نشستی و انگار دهنت خورد روی پشتی مبل و صدای بدی داد برگشتم ببینم چی شد که دیدم نفست بالا نمیاد و سیاه شدی بابا می گفت حواسش بهت بوده جاییت نخورد اما من می دونستم وقتی اینطوری گریه می کنی به شدت دردت اومده connie_wimperingbaby.gif

یکم بعد نگاه کردم دیدم انگار تو دهنت قرمزه و دست که کردم دیدم بله انگار خونه

دهن شما پر از خون بود اما من خیلی آروم بردمت سمت دستشویی و دهنت را پر آب کردم و شما خون ها را تف کردی بعدشم چون خیلی گریه می کردی می می دادم بهت اما بابایی خیلی ترسیده بود و هی می گفت:نترس چیزی نشده،هل نکنی هیچی نیست و من خنده ام گرفته بود دیگه گفتم عزیزم من خوبم هول نکردم میدونم چیزی نیست فقط امیدوارم دندوناش چیزی نشده باشه 

دیشب هم سومین اتفاق بد افتاد ،وقتی شما داشتی با اسباب بازیهات بازی می کردی رفتم برات شیر درست کنم که دیدم باز شدید گریه کردی اومدم پیشت ببینم چی شده که دیدم انگار زبونت بریده و داره خون میاد،خدای من چرا دختر کوچولوی من انقدر بلا سرش میاد 

هرچی تو کمدت بود ریختی بیرون و داری میری تا اونایی که دستت نمیرسه را بیاریمتفکر

همه اش اسباب بازیهات را می اندازی اون پشت و مثل موش میری تو سوراخ تا بیاریشقهقهه

اینم از یه زاویه دیگه نیشخند

چند شب پیش بابا احمد اومد خونمون و برات یه فرفره خوشگل خریده بود که وقتی می چرخید هم آهنگ میزد هم رقص نور داشت شما تازه از خواب بیدار شده بودی و با تعجب نگاهش می کردی

اینجا میخواستی بگیریش

این حرکت جدیدی هستش که یاد گرفتی که گاهی با کشیدن موهات هم همراههنگران

الانم جز یکی از اسباب بازیهای محبوبتهمژه

وقتایی که خرابکاری می کنی من بهت میگم اوه و توهم یاد گرفتی وقتی اومدی فرفره را بگیری و اون افتاد داری می گی اوه و لبات را یه شکل خوشگلی می کنی که میخوام بخوررررررمتقلب

فدای لبات خوشتلهماچ

فدای دختر کوچولوی شیطونم بشم منماچ

درحال تماشای تلویزیونقلب

فسقلی چیکار می خوای بکنی؟

بالشت های مبل را اینطوری می گذارم تا تو نتونی بری بالای مبل اما شما دست از سعی و تلاش برنمیداریاز خود راضی

با بالشت افتادی پاییننگران

بالشت ها هم که دیگه هیچ کاربردی ندارنتعجب

عبور از دیوار چیننگرانتعجبقلب

همه اش اسباب بازیهات را می اندازی پایین و سعی می کنی بر شون داریماچ

گاهی هم میخوای اینطوری برشون داریتعجبنگران

چقدر تاب بهت میاد فندققلب

فندق کوچولو اونجا چیکار می کنیمتفکر

تازگیها یاد گرفتی میری اونجا و با پریز بازی می کنی و سیم را می کشینگران

این روزا زیاد گاز می گیری اینم جای دندونای خوشگلت روی دست ماماننگران

کاش فقط دست مامان را گاز بگیری به می می هم رحم نمی کنی و همه اش زخمهگریه

تو این ماه هیچ کلمه جدیدی یاد نگرفتی و بیشتر پیشرفت های بدنی داشتیقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

نیلوفر/مامانه روژینا
31 مرداد 92 15:34
9 ماهگیت مبارررررررررررررررررررررررررک.
آفتاب
1 شهریور 92 23:18
وای من نبودم چه خبر بود رفتم عقد دختر عموم.ایشالا عقد من
آفتاب
1 شهریور 92 23:20
مامانی توروخدا مواظبش باش
آفتاب
1 شهریور 92 23:20
هر دختری که یکم شبیه درسا تو خیابون میبینم میخوام بغلش کنم
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
2 شهریور 92 16:26
خیلی شیک شده قالبش. کاش منم نی نی داشتم و ازتون میخواستم برام طراحی کنین. زیبا یارم تقدیم به تو
آفتاب
2 شهریور 92 17:18
مرسی عزیزم بوووس.ایشالا.منم دلم کیک خواست
خاله هانیه
3 شهریور 92 22:16
9 ماهگیت جیگر خاله . کی گفته درسا خانوم بد اخلاقه ؟ خوش اخلاق ترین از این دختر نیست . الهی من فدات شم شیطون شدی ابجی جون داره بزرگ میشه دیگه این اتفاقا براش میافته تا نیافته بزرگ نمیشه خدا پشت پناه نی نی ها هست . چقدر دلم براتون تنگ شده تازه از مسافرت اومدم سریع اومدم اینجا
مامان پاتمه
4 شهریور 92 7:56
سلام وای من فکر میکردم آپ نکردیم نگرانت شدم گفتم بیام ببینم چی شده که دیدم اوو آپ کردین که!! 9 ماهگی دخمل خوشگله مبارک دوتا انتقاد به قالب خوشجلتون بکنم؟؟ یکی اینکه چون اون صفحه ورودی رو گذاشتین وبلاگستان نمیتونه آپ های جدیدتون رو خبر بده و ما فکر میکنیم آپ نکردین ویکی دیگه اینکه عکس ها رو اینجوری جینگیلی و ناز کردین خیلی خیلی طول میکشه تا باز بشن
مامان گلی
6 شهریور 92 6:24
به به درساجونی دیگه وایمیسته.کل بالشت های خونه از آنه دخملی شده که.ببین چجوری بازی میکنه.فداش بشم 9 ماهگیت مبارکه عزیزم. چه چشمهای نازی داره.ماشالاه
سحر مامان النا
14 شهریور 92 13:56
سلام خانومی ما نبودیم شما هم کم پیدا شدی اصلا نمیای پیش ما النا از دوماهگیش شیر منو نمیخوره شیر خشک میخوره دکترش گفت بزار فقط مک بزنه شیرت خشک نشه اگه بزرگتر بشه تمایل پیدا میکنه که بخوره نمی دونم چیکار کنم درسا بعدا شیرتو خورد