درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

فندق ِ شیطون

1392/6/6 12:46
نویسنده : مامان آرزو
612 بازدید
اشتراک گذاری

نانازی شیطونم سلام...بغل

الان که دارم از تو و شیطونی هات می نویسم شما پیشم نیستی...ناراحت

دخمل نازم شما رفتی خونه عمه تا من بتونم یکم به کارهام برسم..از خود راضی

وقتی نبودی ظرفهارا شستم و شام درست کردم برای شما هم سوپ پختم...خجالت

زنگ زدم عمه که بیام دنبالت و بیشتر از این بهشون زحمت ندیم که گفت شما تو آشپزخونه مشغول بازی کردنی و بهانه هم نمی گیری منم گفتم تا دخمل نازم با عمه جونش بازی می کنه یکم از شیطونی هاش بگم...قلب

فندق کوچولوی مامان شیطونی های شما تمومی نداره همه اش مشغول بالا رفتن از مبل هستی و اگه وسایلت را جمع کنم سریع همه را می ریزی روی زمین...تعجب

چند وقته که حسابی قرطی شدی و همه اش میخوای نانای کنی ...تشویق

تا آهنگ میذاریم مشغول هر کاری که باشی ، هر حالتی که نشسته باشی شروع می کنی به نانای کردن قلب

بابایی میگه هروقت آهنگ را play می کنیم انگار درسا را پلی کردیمقهقهه

منم دقت که کردم دیدم راست میگه تا آهنگ میذاریم شما شروع می کنی به نانای کردن...

نانای درحالت نشسته: خودت را به سمت جلو و عقب تکون میدیقلب

نانای درحالت چهار دست و پا: با دست و پا به سمت جلو و عقب میری قلب

نانای درحالت ایستاده: دستت را میذاری روی میز و یکم می شینی و باز پا میشی و بیشتر با زانوهات میرقصی که این مدل نانای کردنت را من خیلی دوست دارمقلب

نانای کردن درحالت نشسته روی زانو: می پری بالا و پایین و دستات را هم میاری بالا و تکونشون میدیقلب

و از اونجایی که درهرحالتی نانای می کنی باید بگم و ......نیشخند

چند روزه که دوربین به دست مشغول ثبت شیطنت هاتم بریم باهمدیگه ببینمیشون..

اولین عکس مربوط به خرابکاری دو روز پیشته که دستت را دراز کردی و رومیزی را کشیدی و هرچی روی میز بود ریخت،فقط تونستم شما را نجات بدم تا چیزیت نشهاوه

این گلدون را خیلی دوست داشتم تمام گلهایی که از زمان خواستگاری و دوران عقد و دسته گل عروسیم بابایی برام خریده بود را جمع کرده بودم و تو این گذاشته بودم نگران

فندقی تازه از خواب بیدار شده

سریع شیطونی را شروع می کنه انگار نه انگار خواب بودهاز خود راضی

اینم یه افکت با حلقه هوش خانومینیشخند

فدای خنده ات بشم من ناناااااااااااااااااااااااازماچ

تا اومدم ازت عکس بگیرم سرت را بردی پایین اما موهاتم خیلی نااااز شده دخترکمقلب

خوشتل خودمبغل

فدای نشستنت بشه مامانقلب

عاشقتمقلب

جوووووووووونِ منیقلب

هروقت میخوای کسی بغلت کنه دستات را میاری بالا و با این کارت کلی دلبری می کنی...

دیشبم که از خونه مامانی اومدیم دستات را آوردی بالا تا مامان ملک بغلت کنه اونم کلی ذوق کرد که تو میخواستی بری بغلشاز خود راضی عمه را هم که دیدی دستات را این شکلی کردی...

حالا جالبی این موضوع اینه که همون جا می شینی و فقط با دستات می گی که من را بغل کنید،دخمل نانازم یه وقت خسته نشی شماقهقهه

من همه اش از توی این نگاهت می کنم تو هم از دستم گرفتی و داری همین کار رو انجام میدیماچ

قام قام بیب بیببغل

همه اش با ماشینت تو خونه راه میری مامان فدای پاهای کوچولوت بشه که انقدر قشنگ قدم برمیداریماچ

خوش می گذره خانومی؟قلب

درسا: مامان عکس نگیر میخوام برم بازی کنمخجالت

این دندونی مال دایی امیرحسین هستش که آوردیم برای شما تا چیزای دیگه نخوریمتفکر

فسقلی مشغول خرابکاری

مجبور شدم بالشت جلوی میز کامپیوتر را بردارم آخه شما همه اش یه چیزی را می انداختی اون پشت و بعد سعی می کردی برش داری که اگه حواسم بهت نبود ممکن بود با سر بیفتی ونگران

میخوای باز کیبورد را برداریتعجب

امروز هرچی وسایلت را جمع می کردم باز تو همه را می ریختی روی زمین انگار لج می کردیمتفکر

درسا:مامان همه اش عکس می گیری که نگران

انگار مامان حواسش نیست بذار یکم فرمون ماشینم را بخورمنیشخند

فدای اون نشستنت بشم من فندق کوچولوبغل

اونجا چیکار می کنی نانااااااااااااااازتعجب

دنبال چی می گردی موش کوچولوقهقهه

از همه جا اینطوری میای بیرون نگراناز مبل هم اینطوری میای پایین همه اش استرس دارماوه

و حسن ختام این پست با اینکه تار شده اما من عاشقشماز خود راضی

تقدیم با عشققلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
6 شهریور 92 13:03
عالی بود. ممنونم مامانی که با درسا گلی مهمون وبم شدین. تقدیم با عشقشم که حرف نداشت. زیبا یارم،تقدیم به تو
آفتاب
6 شهریور 92 15:32
سلاااااااااام به درسا ی خاله امیدوارم اینبار من اول باشم که نظر میدمبا لباسای خونه خیلی بیشتر ناز تر میشی.وای خاله جون بغله منم میای؟
نیلوفر/مامانه روژینا
7 شهریور 92 2:37
فندق شیطونم سلام. وای چقدر لباست نازه خاله جون. خیلی بامزه شدی. مامانی اون شعر سنجد رو یادت میاد که سنجد کجاست خبر دارین رو پشت بوم تو انباری.................... حالا باید برای درسا بخونیم. درسا کجاست خبر دارین. تو کشوها. زیر میزا.......................... فدا شیطونیات ونانای کردنات. مامانی دلمون تنگ شده واسه فندقمون. خوشحال میشم بازهم تشریف بیارید پیشمون.
الزامی نیست
7 شهریور 92 13:03
سلام

روز به روز شیرین تر میشه ماشالاش باشه خدا حفظش کنه


مرسی عزیزم شیرینی از خودتونه
خاله هانیه
7 شهریور 92 13:34
قربونت بشم من فندق خاله که انقدر جیگر شدی


خدا نکنه خاله ای
fati_k21
9 شهریور 92 9:16
ای جانم شیطون کوچولوی خودمی عزیز دلم
fati_k21
9 شهریور 92 10:53
اپم[بوسه]
مریم
10 شهریور 92 14:23
شیطونک سلام روز به روز داری موشجیل تر میشی ها یه چیزی برای مامانی دارم که اگه خواست می تونه بره تو این وبلاگ و برات هرچی دوست داشت بخره من خودم نمی دونم چه جور وبلاگی ولی اسباب بازی های بچه می فروشه اگه خواستی مامانی برو ببین وب قشنگی http://nininamadi.blogfa.com/ این ماچا برا درسا خانمه ها اشتباه نگیرید لطفا