کلبه کوچک...
سلام فسقلی ...
از بس شما شیطون شدی به شدت کمرنگ شدیم و کلی عکس مونده روی دستمون
شایدم این ماه پیشرفت های زیاد و کارهای جالبی داشتی و من زیاد عکس گرفتم
قبلا وقتی می خوابیدی میومدم و از شیطونی هات می نوشتم اما این روزا وقتی می خوابی هم شیرمی خوری و دیگه در بست در اختیارتم
نتمونم که شارژش بسیار اندکه و یه مدته نمیشه از شکلک های خوشگل استفاده کرد و مجبوریم تا یک هفته دیگه به همین صورت بگذرونیم تا دوباره بابایی شارژش کنه
وقتی می رفتیم خونه مامانی شما برای خونه دایی ذوق می کردی منم گفتم برای خودت را باز کنم تا بازی کنی شما هم ذوق کردی و مشغول بازی شدی منم مشغول عکاسی
بفرمایید تو منزل خودتونه
فدات بشم من که انقدر ذوق کردی از پنجره باهات دالی بازی می کردم
خوش می گذره عشقم
فدای خنده هات همیشه بخند عشقم..
نمی دونی این هفته که مریض بودی و همه اش غر میزدی چه حالی داشتم
چقدر خونه ات را کثیف کردی
درسا: مامان بیا بریم خونه من
سرت را چسبوندی به سر خروست و داری ابراز احساسات می کنی
وقتی احساساتی میشی و میخوای به طرف مقابلت نشون بدی که دوسش داری سرت را می چسبونی به سرش و خودت را لوس می کنی من عااااااااشق این کارتم نانازی
اینجا هم خروست را گاز می گیری از خیلی وقت پیش عاشق خروست بودی الانم خیلی دوسش داری
دارم بهت میگم: درسا جان خونه ات را تمیز کردم باز نریزی هااااا
داشتیم دالی بازی می کردیم
دالی موش کوچولو
وقتی دالی بازی می کنیم شما هم سرت را کج می کنی و میگی دا
دالی خوشگله ..... فدای خنده هات
تنهایی ایستادن دخملی البته چند قدمی هم راه میره نانازم
و دخمل نانازم جلوی در خونه اش ماشینشم پارک کرده فداش بشه مامانی
بابایی همه اش می گفت خوب یکم برو خونه ات دیگه چقدر میای مهمونی
می گفت مهمون مثل نفسه باید بیاد و بره
یک هفته کلبه کوچک شما مهمون خونه مون بود و بعدش مجبور شدیم جمعش کنیم آخه شما هر وقت میرفتی توش فکر می کردی پارچه های کنار دیواره ودستت را می گرفتی تا وایستی و میخوردی زمین گاهی هم میشستی اون جلو و دستت را می گرفتی به پلاستیکی که پارچه را روش کشیدیم و بلند می کردی مثل هرکول ماهم دیدیم خطرناکه و بی خیالش شدیم و جمعش کردیم تا روزی که بزرگتر بشی و بفهمی درسته اسمش خونه است اما دیوار که نداره نانازم