12 ماهگی
دختر نانازم سلام..
خوشگل مامان روز تولدت یعنی جمعه یکم آذر با بابا رفتیم قنادی و برات کیک گرفتیم...
هرچی هم گفتن براش تولد گرفتی دیگه کیک نمیخواد من گوش نکردم
وقتی برگشتیم شما لالا کردی و بیدار که شدی مامانی و دایی جونا اومدن خونمون...
دایی عاشق تولده و کلی باهمدیگه بازی کردین و شما ذوق کرده بودی
12 ماهگیت هم تموم شد و وارد ماه 13ام زندگیت شدی عزیز دلم....
ایشالا که 1200امین ماهگرد تولدت را جشن بگیریم ...
تا شما بهم گیر ندادی تا از پای کامپیوتر بلندم کنی بریم سراغ عکسها:
دختر نازم روز یکم آذر لباس پوشیده بریم کیک بخریم...
آره خودش را بوس می کنه
فدات بشم که انقدر کلاه بهت میاد نانازی
چند تا قنادی رفتیم همه کیک هاشون ساده بود این یکی ماهی داشت و یکم بهتر از بقیه بود
به کجا خیره شدی نانازی
مامان عاشق این لباسته هم رنگش خیلی نازه هم مدلش مامانی هم زحمت کشید یکم بلند ترش کرد دیگه عالی شده
دایی کلی ذوق کرده بود و هی اصرار می کرد شمع را روشن کنیم
عشقای کوچولوی من
درساجونم تعجب کرده
از اولشم میخواستم شمع 12 بذارم بابایی می گفت نه یکسالش میشه!!!
نمی دونم چرا دوتایی تون لباهاتون را این شکلی کردین
شیطونکا
تولد 12 ماهگیت مبارک نانازم
تا شمع ها را روشن کردیم گفتی جیز و ترسیدی رفتی بغل بابایی
برام خیلی جالب بود که بدون اینکه بهت بگیم دست نزن خودت متوجه شدی که جیزه!!!!!!!
دخترم با تعجب به شمع ها نگاه می کنه و دایی جونشم همه اش میگه دوباره دوباره
فدات بشم که اینطوری نگاه می کنی عشقم
دخملی در حال شیطونی کردن
دخملکم انقدر خوب بلدی وقتی کسی حواسش به شما نیست جلب توجه کنی
مثلا اینجا که کسی حواسش نیست میگی دست دست و دس دسی می کنی و دلبری می کنی
یه عکس خوشگل با دایی بزرگه.....
درسای متعجب