درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

خونه خاله هانیه

1392/9/17 17:40
نویسنده : مامان آرزو
1,152 بازدید
اشتراک گذاری

خانوم خوشگله سلام...385119_rainbowed.gif

خیلی وقت بود که میخواستیم بریم خونه خاله هانیه و از اونجایی که خاله بیشتر روزهای هفته را دانشگاه هستش فرصت نمیشد بریم دیدنش تا اینکه بالاخره هرچی خاله سعی کرد بپیچونتمون ما با پررویی تمام خودمون را خونشون دعوت کردیم نیشخند(شوخی کردم خاله ای خیلی مهمون دوست داره)

از عید دیگه خونشون نرفته بودیم 81872_ghayem.gif

صبح ساعت 11 بیدار شدی و لباسهات را عوض کردم و وسایلت را جمع کردم و زنگ زدیم آژانس و رفتیم خونه خاله ای..

به به چه دخمل خوشتیپی دارم منماچ

شما اول که خاله بغلت کرد زیاد تحویلش نگرفتی527919_bujcdvf48m9w69wp.gif 

اما یخت سریع آب شد و رفتی دنبال خرابکاری ،رفتی تو اتاق خاله و هرچی وسایل داشت می خواستی برداری خاله دو تا لاک بهت داد تا باهاش بازی کنی و من فکر نمی کردم تو پرتش کنی و بشکنه وگرنه مخالفت می کردم ولی شما تا از اتاق اومدی بیرون پرتش کردی تو آشپزخونه و افتاد روی سرامیک ها و شکست و یکم از لاک ریخت روی فرش آشپزخونه خاله ای

 و ما را شرمنده خاله کردیI'm Sorry

بعدشم مجبور شدیم در اتاق خواب را ببندیم تا شما فضولی نکنی...

سرلاک خوردی و یکم از آشی که خاله درست کرده بود بهت دادم که خوشت اومده بود...connie_feedbaby.gif

بعدشم خوابیدی و من و خاله ناهار خوردیم و رفتیم پای کامپیوتر ....

عصر عمو مهدی اومد و شما بیدار شدی و سریع اومدی بغل مامان ...

و طولی نکشید که باز یخت آب شد و رفتی دنبال شیطونی کردن و عمو هم نگاهت می کرد ....

وقتی عمو خوابید می رفتی جلوش می شستی و سرت را می بردی نزدیک صورتش و انگاری هنوز ازش خجالت می کشیدی آخه خیلی نزدیک نرفتی و بیدارش نکردی....19482_eva.gif

عمو که از خواب بیدار شد باهات بازی کرد و ماهم رفتیم تو اتاق و با خاله ای مشغول بودیمخجالت

عصر بابایی اومد دنبالمون و رفتیم خونه مامانی 

خاله زهرا و نوه هاش و محمد رضا اومده بودن و شما برعکس کوچولویی هات که از محمد رضا می ترسیدی و تا می خواست بغلت کنه گریه می کردی همه اش می رفتی پیشش و میخواستی بغلت کنه و دایی صداش می کردی 16069_give_heart.gif

اونم که عاشق دختر بچه هاست همه اش باهات بازی می کرد و تو ذوق کرده بودی هی می رفتی طرفش و می گفت بگیرمت و تو سریع فرار می کردی و همه اش می دویدی  

از مهدی هم خوشت اومده بود می رفتی تو صورتش نگاه می کردی و بهش می گفتی نِ نِ.527919_bujcdvf48m9w69wp.gif

خیلی خیلی مهربون و خوش قلبی و همه اش به اطرافیان محبت می کنی ....636019_1237379fdqxrvb3f.gif

اگه از کسی زیاد خوشت بیاد میری و بوس محکم می کنی ازش ....

لبت را غنچه می کنی و میذاری روی لب یا لپش و اوووم مَه و بوسش می کنی...636019_1237379fdqxrvb3f.gif

من که عاشق این مدل بوس کردنتم 538419_flirtysmile3.gif

همه اش تو خونه دستام را باز می کنم و به سمتت می گیرم و تو هرجا باشی می پری توی بغلم و کلی بوس محکم می کنیم و هی میگی اوم مَه و من پر میشم از انرژی و ذوق و خواستن و حسابی  می چلونمت 

به چند روش میشه تو رو خوابوند:تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

1.انقدر شیطونی می کنی که می بریمت بیرون و تو ماشین خوابت می کنیم و برمی گردیماوه

2. می می میخوری و مثل خانوووووووم می خوابیconnie_32.gif

3.روی شکمت می خوابی و من یا بابا کمرت را ماساژمیدیم تا خوابت ببرهقلب

4.میذارمت روی پام و تکونت میدم و برات لالایی می خونم تا خوابت می بره

5.میذارمت روی شونه ام و راه می برمت و  آروم به پشتت میزنم تا لالا می کنیآخ

6.روی شکمت می خوابی و من برات لالایی می خونم و آروم میزنم پشتت تا خوابت ببره

آخری را از همه اش بیشتر دوست دارم آخه هروقت برات لالایی می خونم تو صورتت را میاری سمت صورتم و من بوست می کنم گاهی هم خودت میگی اوووووومممممممممه و مامان را بوس می کنی و انقدر بامحبتی که همون موقع میخوام گازگازت کنم فقط جلوی خودم را می گیرم که خواب از سرت نپره و این کار را چندین بار انجام میدی و من کیف می کنم از بوسه های محکمت

عشق مامان دو تا کار بد یاد گرفتی که مامان قلبا ناراحت میشه از انجام دادنشون دل شکسته

1.پرت کردن هرچیزی که جلوی دستت باشه 2. کتک زدن

وقتی چیزی را که نباید برداری ازت می گیریم به شدت عصبانی میشی و بعدش هرچیزی که بهت بدیم تا حواست پرت بشه را پرت می کنی!!!!

گاهی هم که خیلی ناراحتی از اینکه ازت گرفتیمش دستت را بلند می کنی و تند تند من یا هرکسی که اون را ازت گرفته می زنی!!!!

وقتی ام که خونه خاله هانیه بودیم و من دعوات کردم رفتی زدی تو گوش خاله هانیهسبزI'm Sorry

کلا مدل شما اینطوریه که هرجایی بریم یا هر غریبه ای را که ببینی نباید همون موقع بغلت کنن یا بخوان باهات ارتباط برقرار کنن باید یکم صبر کنن تا یخت آب بشه و پاشی یکم تو خونه بچرخی و بازی کنی بعد یواش یواش میری پیششون و خودت را لوس می کنی ....

چند روز پیش رفتیم خونه مامان ملک،زن عمو و دختر عموی بابایی اونجا بودن تا رسیدیم عمه از من گرفتت و گذاشتت تو بغل زن عمو و شما دستت را به طرف عمه دراز کردی بعدش دادت بغل مامانی و من دیدم دخترم داره غصه میخوره و بغض کرده ،خیلی وقت بود دیگه اینطوری غریبی نکرده بودی دخملکم....

سریع از مامان ملک گرفتمت و بغلت کردم شما هم محکم چسبیدی به مامان و لبات را که جمع کرده بودی از اون حالت آوردی بیرون و آروم نشستی و اطراف را نگاه می کردی،بعدش دستت را گرفتم و دوتایی تو خونه قدم زدیم و کم کم ازم جدا شدی و رفتی دنبال بازیت و وقتی مهمونا میخواستن برن رفتی بغل دختر عموی بابا و میخواستی باهاش بری دَدَ!!!!!

یه وقتایی هم که کسی خونه مامان ملک نیست و میریم اونجا چون دلشون تنگ شده برات می گیرنت تا بوست کنن و تو اصلا از این کار خوشت نمیاد و جیغ می کشی و می زنیشونسبز

چند روزیه که هروقت میخوای چیزی را پرت کنی من دستم را می گیرم جلوت و میگم آفرین دخترم ،بدش به مامان و شما با اینکه اون را بردی بالای سرت و آماده پرتابی خیلی خانومانه میذاریش تو دستم اما اگه کسی دستش را یه جوری بگیره که متوجه بشی می ترسه تو صورتش بخوره حتما پرتش می کنی

بعضی وقتا هم که عصبانی میشی و میخوای مامان را بزنی دستم را میارم بالا و میگم بزن قدش و تو محکم می کوبی به دستم و میخندی و اینقدر اینکار را انجام میدم تا فراموش کنی میخواستی مامان را کتک بزنی81872_ghayem.gif

دیگه تردد روی مبلها برات آزاد شده و آزادنه میری بالای مبل ،میای پایین ،روی مبلها راه میری و می پری بالا و پایین فقط وقتی کار خطرناکی می کنی میگم دخترم مراقب باش نیفتی و انگار متوجه منظورم میشی دیگه اونکار را انجام نمیدی آفرین دختر گلمماچ

اما تا بابا میاد خونه میری روی مبلها و بدون اینکه پشتت را بکنی می پری پایین!!!!تعجب

نمیدونم از حس نگرانی بابایی و از اینکه سریع میاد سمتت خوشت میاد و یا میخوای اینطوری جلب توجه کنی متفکر

بابا همه اش با ترس میگه آرزو نیفتهنگران

و من میگم تو خیالت راحت باشه من حواسم بهش هستابرو

تا یادم نرفته از مدل سینه زدنت بگم که هروقت عزاداری می بینی یا حسین حسین می گیم و سینه می زنیم تو هم دو تا دستای کوچولوت را می بری بالا و میزنی به شکمتقهقهه

نانای کردنت کلی پیشرفت کرده هردوتا دستات را خیلی خیلی نااااااااز تکون میدی و قر میدی همه عاشق نانای کردنت شدن و همه اش درخواست می کنن ازت....

عاشق تبلیغ مولفیکس هستی و سریع میری سمت تلویزیون و نانای می کنی...

چند تا موزیک ویدیو هست که وقتی پخش میشه میری جلوی تلویزیون می ایستی و از تلویزیون چشم برنمیداری تعجب

بیشترشون را برات ضبط کردم و وقتایی که بهانه می گیری میذارمشون و خیلی کمک می کنن اوه

دو تا آهنگ خارجی را هم دوست داری حالا از آهنگش خوشت میاد یا از ویدیوش نمی دونممتفکر

وقتی بابایی می خنده شماهم همون طوری می خندی ،خیلی جالبه

دیشب وقت شام گیرداده بودی بری بغل بابا و هرکاری می کردم بیای پیش من نیومدی منم با خیال راحت غذام را خوردم و بعدش شما را از بابا گرفتم و باهمدیگه بازی کردیم...

خیلی خوبه دخملکم همیشه بابایی باشقهقهه

 

داری به کتابخونه خاله ای که پراز وسایل برای کنجکاوی کردنه نگاه می کنی

فدای موهات بشم که خرگوشی می بندی نااااازتر میشیماچ

دندوناشوبغل

خوشتل منیماچ

شال مامان را از سرش کشیدیآخ

زحمت درست کردن سوپت هم افتاد گردن خاله ای خجالت

آبجی جون ببخشید حسابی زحمت دادیم بهتماچ

کلی وسایل هم جلوت گذاشتیم تا باهاشون بازی کنی شاید یکم سوپ بخوریاوه

آخرشم چند تا قاشق بیشتر نخوردی و فرار کردی

فضول خانومسبز

اولش می ترسیدی بهش دست بزنی

بعدم همه اش پرتش می کردی و می رفتی میاوردیش

یکی دیگه از بره ناقلا ها را بهت دادیم و تو داری به دوتای دیگه که بالای کمد هستش نگاه می کنی

خاله داره نماز می خونه و شما داری اذیتش می کنینیشخند

فدای نگاه کردنت بشم نانازیماچ

خاله به زور میخواست عمو مهدی رابیدار کنی و چون خجالت می کشیدی داری فرار می کنینیشخند

بله عمو مهدی بیدار شد و شما داری باهاش بازی می کنی

شیرین کاری های دخملی

دخملک درحال هویج خوردن..

وایستادی تا بهت آش بدمماچ

در حال آواز خوندن

فدات بشم موش کوچولوقلب

با تشکر از زحمات خاله هانیه عزیز که کلی تو زحمت انداختیمش ایشالاجبران کنیمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

خاله هانیه
17 آذر 92 21:19
قربونت بشم قند عسل خاله بگو به مامانت خونه خالمه دوست دارم شیطونی کنم اونجا نکنم کجا کنم ؟ . اجی جونم چه زحمتی شما رحمتید و کلی ما رو خوشحال کردید زود زود بیاید اجی جونم
آفتاب
17 آذر 92 22:11
سلام قبل اینکه نظرامو بنویسم اینو بپرسم واقعا خاله ی واقعیه درسایه، هانیه خانوم؟
مامان آرزو
پاسخ
نه عزیزم من تک دخترم،بهترین دوستمه و کمتر از خواهر نیست برام خیلی دوسش دارم.
آفتاب
17 آذر 92 22:11
اسمت آرزویه؟
مامان آرزو
پاسخ
بله عزیزم
پرنسس
18 آذر 92 0:49
سلام درسا جونی خوبی عزیزم؟ کلی دلم برات تنگ شده بودااااا ماشاله خیلی خانوم شدی چقد اون عکست که داری توش شیرین کاری میکنی با مزست راستی مامانی مگه اسمت آرزو ا؟
مامان آرزو
پاسخ
سلام عزیزم بله اسمم آرزو هستش چقدر خوب شد از اول اسمم را نگفتم چقدر برای همه جذاب شده
مامان لي لي
18 آذر 92 5:30
يه نصيحت دوستانه: نگاهي رو باور كن كه وقتي ازش دور شدي منتظرت بمونه درست مثل نگاه خودت كه منتظر من و اوايي موند........ دوستت دارم💓
مامان آرزو
پاسخ
مرسی که سرزدی خداراشکر که آوایی صحیح و سالم به آغوش گرم مامانش برگشت
آفتاب
18 آذر 92 9:00
خداکنه 1روز خونه ی ما هم بیاین.چرا از خوذتون عکس نگرفتین
آفتاب
18 آذر 92 9:27
وای خیلی برام سخته پای کامپیوتر بشینم عکسای درسا رو ببینم.واقعا دلم میخواد بغلش کنم.ببوسمش.وقتی با اون لباس خوابیده بود دلم میخواست بخورمش.وقتی خیره به جایی نگاه میکنه تعجب میکنه خیلی شیرین میشه.خوشبحالت مامانی نی نی داری.واقعا منم دلم میخواد.دلم میخواد نینی منم عین درسا شیرینو بامزه باشه
جیران بخشنده
18 آذر 92 16:24
قربون بشم من عزییییزمی تو خانوم خوشگله
خانمی(زیبا یارم تقدیم به تو)
18 آذر 92 22:12
کاش روزی بشه که درسا و روژینا مهمون خونه ی من بشن. قشنگ میشه،نه؟ زیبا یارم،تقدیم به تو
مامان آروین (مریم)
19 آذر 92 11:33
سلام عزیزم تو سایت بلاگفا برات نظر گذاشتم اما این آدرست رو لینک کردم و از این به بعد همین جا میام
مامان آروین (مریم)
19 آذر 92 11:54
عزیزم تو بلاگفا برات نظر گذاشتم اما من این آدرس رو لینک کردم اگه دوست داشتی دوستم باشی بهم خبر بده که رمز رو برات بفرستم
مامان آروین (مریم)
20 آذر 92 6:45
عزیزم رمز رو برات خصوصی فرستادم . ای کاش زودتر باهاتون آشنا شده بودم تازگی ها قالبم رو عوض کردم و شما قالب های خوشگلی برا دخملتون درست کردین
مامان آروین (مریم)
20 آذر 92 6:46
راستی تم زنبور خودتون رو با من مقایسه نکنین . اخه شما ماشاالله هنرمند و باسلیقه هستیم اما من چیییییییییییی؟ بی هنر ، چند رو قبل از تولد هم کمر درد شدید گرفتم و 5 روز استعلاجی بودم .
مامان لي لي
21 آذر 92 6:26
ممنون گلم كه جوياي حال اوايي بودي انشالله دخمليت هميشه تندرست باشه و بازم خاله اش و به زحمت بندازه شانس اورديم لاكِ قرمز نبودااا
مامان و هلیا
21 آذر 92 15:57
الهیییی موهاشو دو گوشی بسته درسا طلا فقط مادر یه بچه کچل میفهمه که الان که مو دراوردی مامانت چه آرزوهایی براش داره
آرشیدا
26 آذر 92 2:07
خاله یعنی به معنای واقعی خالتو ترکوندیااااااااااااواقعا ماشاله بهت بهله اینم نتیجه تو دیوار دادن خاله که درسا جان ارادتشونو به خالشون ثابت کردنخاله دیگه بلایی مونده بود تو سر این زن و شوهر ندی ممنون واقعا
نسیم بهار
26 آذر 92 17:27
قربون دخمل خوشگلم برم ... چقدر ناز و بزرگ شده