لباس عید
فندق کوچولوی مامان سلام
شیرین زبونم ،خانومم،خوشگلم عاااااااااااشقتم
گفته بودم که یه روز رفتیم بهار و برات لباس خوشتل گرفتیم یه روز لباسهات را تنت کردم تا چند تاعکس برای تقویمت بگیرم ،اولش می خواستم لباسهات را بذارم تا عید بعدش گفتم چه فرقی داره عکسها مال این ماهته حتما برای عید کلی عکس داریم پس بریم سراغ دخملی با لباسهای عیدش
این پیرهنت
اینم کفشات که عاشقشونم
اینم تو تن دخملکم
چقدرم بهت میاد نانازی
دوربین که به اندازه کافی اذیتمون می کرد توام یه جا واینمیستادی ازت عکس بگیرم
آخرشم یه عکس مناسب تقویم ننداختم ازت
کفشاتم عمه اشرف برای جشن دندونیت گرفته بودکه الان اندازت شده
فداااااااااااااتم
ماهی شدی عشق مامان؟
خوشگل نانازی
هروقت میخوام موهات راببندم گلسرهات را میدم بازی کنی تا بی خیال مقاومت کردن بشی
خوب عکس با این لباست بسه
کفش صورتی هات را خیلی دوست داری و نمیخواستی بپوشیشون و میخواستی باهاشون بازی کنی و اینجا هم داری گریه می کنی که چرا پات کردم
الهی فدات بشم که انقدر نازک نارنجی شدی عشقم
این گوی خوشگل را که آهنگ میزد دادم بهت تا بلکه همکاری کنی عکس بندازم ازت
خوب به دوربین نگاه کن دیگه
چشمت به گوی هستش
بذارمش روی میز
نه جاش خوب نبود
بذار یکم برنامه کودک ببینم
چه عجب دوربین را هم نگاه کردی
دست دست
دیگه جذابیتی نداره
و بعد از این عکس پرتش کردی زمین و شکست و هرچی آب توش بود ریخت روی فرش و شیشه هاشم همه جای خونه پخش شدن ،سریع بغلت کردم و دادمت به مامان ملک که تو حیاط بود و مشغول تمیز کردن خونه شدم،اینم عاقبت عکس گرفتن ما
از اونجایی که دوربینمون تو خونه خوب عکس نمی گیره و نویز داره شایدم به خاطر نور خونمونه!!! از بابایی خواهش کردیم ببرتمون پارک تا چند تا عکس خوشتل بگیریم و جمعه من و شما و بابا رفتیم بوستان آزادگان و شما کلی ذوق داشتی تا گذاشتیمت روی زمین شروع کردی دویدن و هرکاری کردیم دست من و بابا را نمی گرفتی و همه اش می خندیدی و این طرف و اون طرف می دویدی حتی پشت سرت را نگاه نمی کردی ببینی من و بابا میایم یا نه!!!!!!! از هیچ کس خجالت نمی کشیدی باهمه بای بای می کردی و می رفتی پیششون یا میخواستی بری تو چادر مردم
اینجا میخواستی بری تو چادر
من میرفتم جلوی شما و عقب عقبی می رفتم و تند تند عکس می گرفتم
یکم بشین عکس بگیرم
انقدر دویدی که مجبورشدم بذارمت روی صندلی آخه از بلندی می ترسی و نمی پری پایین
همین یه عکس برای تقویم مناسب بود
نــــــــــــــه ترس از بلندی هم بی تاثیربود وایستاده بودی و میگفتی دوو تههه
یعنی تهدید می کردی اگه نگیریمت می پری پایین
هروقت میریم تو حیاط بازی کنیم شما شلنگ را برمیداری و به گلها آب میدی اینجا میخواستی این شلنگ بزرگ را برداری
خودت را به همه جا می مالیدی و چند بارم خوردی زمین و لباسهات پراز خاک شد
ببینید چقدر ذووووووووق کرده
اینجا هم بازمن عقبی میرم و تند تند عکس میگیرم
فدای سایه کوچولوت
اینجا هم داری حرکات یه پسر با دوچرخه را نگاه می کنی
اینجا هم نی نی ها را نگاه می کنی
چه عجب یه جا وایستادی و دوربین را نگاه کردی
بعدشم به زور بغلت کردم که کلی زدی تو صورتم و گریه کردی تا رفتیم تو ماشین خونه هم که رسیدیم کفشات را میدادی بهم و می گفتی دَ دَ و من انقدر خسته و عصبانی بودم از دستت که محلت نمیدادم تا اینکه باز کم آوردی و گیردادی نونو بخوری و خوشبختانه خوابت برد اما نیم ساعت نکشید که بیدارشدی و شروع کردی بهانه گرفتن و تا ساعت هفت شب مدام قرمیزدی منم حالم اصلا خوب نبود و خوابیده بودم و شماهم هی موهامو می کشیدی ،می پریدی روی کمرم تا اینکه ساعت هشت بی خیال مقاومت شدی و اومدی پیشم نونو خوردی و خوابیدی منم کنارشما خوابم برد و حسابی استراحت کردیم.
دخترم ،شیطونی هات تو پارک ناراحتم نکرد که خوشحالم بودم انقدر از پارک خوشت اومده اما به شدت از اینکه تو کارهرکسی فضولی می کنی و به وسایل دیگران دست میزنی ناراحت شدم ازت،تو میری پیش مردم و میخوای کنجکاویت را ارضا کنی و مردم هم مثل من نیستن که با دیدن بچه باهاش حرف بزنن هرچی باهاشون حرف میزنی و دست تکون میدی انگار تورو نمی بینن و حتی یه لبخند کوچولو هم تحویلت نمیدن و من احساس می کنم مزاحمشون میشی و هرکاری می کنم نری پیششون باز میری ،به شدت از دستت عصبانی شدم و فعلا که هنوز عید نیومده بی خیال 13 به در شدیم.