500 روزگی درسای نازم
سلام به دخمل نانازم
دخترک 500 روزه من همین الآن لالا کرد و مامانشم داره از فرصت استفاده می کنه تا یکم از شیرین کاریها و شیرین زبونیهای دخملش را ثبت کنه
شیرین عسلم امروز اولین روز کاری بابایی بعد از نوروز بودش و جای خالیش به شدت تو خونه احساس میشه،من که دیشب کلی گریه کردم و الانم دلم براش خیلی خیلی تنگ شده
صبح بابایی کلی بوت کرد و بعدش بوست کرد و رفت سرکار و من مطمئنم دلش برات تنگ میشه
شما هم تا بیدار شدی به جای خالی بابایی و پتوش اشاره کردی و گفتی نیست،نیستش و هی تکرار می کردی گفتم بابایی رفته سر کار زودی میاد پیشمون باشه؟ و شما سرت را به نشانه تایید تکون دادی
بعداز اینکه صبحونه ات را خوردی باهمدیگه بازی کردیم وتو رفتی تو اتاق و چشمت به عکس بابایی افتاد و هی بابا ،بابا می کردیالهی مامان فدای دل کوچولوت بشه که دلتنگ باباییت میشی
عزیز دلم تو به همه اطرافیانت علاقه داری و دختر خونگرمی هستی اما من و بابا حمید و بابااحمد و دایی محمد را خیلی بیشتر از بقیه دوست داری و همه اش بهمون می چسبی و خودت را لوس می کنی
خونه مامانی که میریم می پری تو بغل دایی و کلی وقت آروووم تو بغلش می شینی
دیشب با مامان ملک و باباعزیز رفتیم خونه مامانی عیدی،امیرحسین سرفه کرد و دایی گفت جون ،چی شد قربونت برم و شما حسودی کردی و سرفه کردی و دایی به شما هم همون جملات را گفت و با خنده و ذوق شروع کردی به بازی کردندایی بیچاره وسط شما دوتا فسقلی شیطون حسود گیر کرده و باید به هردوتاتون یه اندازه توجه کنه وگرنه ناراحت میشین
تازه گاهی اوقات چون امیرحسین به دایی میگه داداش شما هم به تقلید از اون دایی را داداش صدا می زنی که دایی هیچ شکایتی که نداره ،راضی هم هست
از همه اینا که بگذریم دخترک نازم امروز 500 روزه شده
500 روز از روزهای قشنگ با شما بودن می گذره و من هرروز بیشتر از قبل عاشقت میشم و بیشتر یاد می گیرم باهات مهربون تر باشم
عزیز دلم مامانی شما یه آدم عصبیه که وقتی شما غذات را کامل نمیخوری عصبی ترم میشه و گاهی سرشما داد میزنه و حالا که داری بزرگتر و خانومتر میشی از ترس اینکه این رفتارش رو شما تاثیر بد نذاره تمام سعیش را می کنه که به راحتی عصبانی نشه و تا می تونه با دخترش خوب رفتار کنهامیدوارم که شما هم کمتر مامانی را اذیت کنی و خدا در برابر شیطونی های بی اندازه شما بهم صبر بیشتری بده که هروقت شما را دعوا می کنم شب از عذاب وجدان خوابم نمی بره و هزار بار خودم را لعنت می کنم و به خدا میگم خدایا کمکم کن درسا جون منه دلم نمیخواد هیچ ضرری بهش برسونمدرسای نازم خیلی خیلی دوست دارم و هرروز کمتر از روز قبل دعوات می کنم شما هم این روزها بیشتر میای پیشم و بوسم می کنی حتی بعضی وقتا که ناراحتم و گریه می کنم دستای کوچولوت را میذاری روی لپام و سرم را میاری بالاو لبهام را می بوسی و بعدش دستات را می اندازی دور گردنم و می بوسیم
و من بیشتر ترغیب میشم که تلاش کنم تاباهات مهربون تر از قبل باشم و موفق هم میشم
عروسک 500 روزه من نمیدونی وقتی با چشمهای زیبات خیره به چشمام نگاه می کنی و با لذت نونو می خوری چه عشقی را به من منتقل می کنی و من تو چشمای قشنگت نگاه می کنم و لبخند میزنم و قربون صدقت میرم و تو همون طور به چشمهای من نگاه می کنی و میخندی و من و سرشار از عشق خودت می کنی
دیروز از بابایی خواستم برام شمع 500 بگیره و صبح هم برات کیک درست کردم ،پف کیک زیاد شد و با چاقو برشش دادم که قشنگ تر بشه و دوتایی تیکه برش خورده را خوردیم که شما خیلی خوشت اومده بود و باچنگال برمیداشتی و میاوردی سمت من و میگفتی آ آ ،و من دهنم را باز می کردم و شما کیک را میذاشتی تو دهن من و با خوشحالی سرت را تکون میدادی
دختر نازم در 500 روزگی 82سانت قدشه و 11کیلو و 120 گرم هم وزنشهماشالا
کارهای قشنگی که این روزها یاد گرفته :
دستش را می بره تو پیرهنش و می می هاش را می کنه و میذاره دهن خودش و شروع می کنه ملچ و ملوچ کردن انگار که واقعا چیزی تو دهنشهگاهی وقتا به من و بابایی هم میده و ماهم ادای جویدن را درمیاریم و هی میگیم به به و اون کلی وقت مشغول دادن نونو به من و باباشه
وقتی فیلمهای آموزشیش را نشون میده و توش میگه open،shot them clap clap clap دختر نازم انگشهای کوچولوش را باز و بسته می کنه و بعدش دست میزنهحتی وقتی من براش میخونم هم همین کار را می کنه
یکی از فیلمها آموزش ساعته که حیوونا از روی ساعت رد میشن و هرحیوونی میاد یه ساعت را اعلام می کنه که وقتی میگه cat شما میگی پی پی و وقتی فیل میاد چون بزرگه مثل شعر تو ویدئو میگی آخ آخ و لبات را به نشونه تعجب جمع می کنی و وقتی فیله روی ساعت وایمیسته میگی اوه اوه و وقتی ساعت میشکنه میگی آخ ششست
یکی از ویدئو ها هم میگه آها آها آ آ و سرش را تکون میده و شما تا اهنگش را میذاریم و هنوز شروع نکرده سرت را تکون میدی و میگی آ آ
صدای سه تا حیوون را بلدی: ببعی که میگی بَ بَ ،خروس که میگه : کاکل دودل دو و شما میگی دو بعضی اوقاتم میگم بگو قوقولی قوقو و شما میگی قو، گاو که میگه مو مو و شما میگی ممم
هروقت من و بابا ایستادیم شما از بین پاهامون رد میشی و اینکار را خیلی دوست داری گاهی وقتا من پاهام را بازتر می کنم و شما ایستاده میخوای رد بشی و من یکی از پاهام را میارم بالا و از بالای سرت می برم یه سمت دیگه و شما کلی ذوق می کنی و باهمدیگه بازی می کنیم
یا بعضی وقتا که میخوری زمین برای اینکه گریه نکنی میام سمتت و تو راه خودم را می اندازم زمین و شما شروع می کنی وسط گریه خندیدن و هی بلند میشی و آروم ادای زمین خوردن را درمیاری و باز من خودم را پرت می کنم زمین و شما می خندیفدای خنده هات بشم من که خندوندنت انقدر آسونه
وقتی کسی دستش را به سمتت دراز کنه باهاش دست میدی
به عروسکات نونو و به به میدی و باهاشون بازی می کنی
پات را میذاری روی کشوهای تختت و میری بالا و جیغ میزنی تا بیام بغلت کنم و بذارم تو تختت اونجا هم که میری سرت را میذاری رو بالشت و کلی بازی می کنی تا وقتی خسته بشی و باز دستات را دراز کنی که مامان بیاد بغلت کنه وقتی ام بغلت می کنم دستات را حلقه می کنی دور گردنم و محکم می چسبی به من ،منم محکم بغلت می کنم و هی میزنم پشتت و بوست میکنم عشقم
حیوونایی که میشناسی : پیشی،میمون،فیل و ماهی و مارو ببعی هستش
هروقت ببینی و بخوای نشونم بدی میگی : پی پی یه، می مونه، بیل بیل، مایی یه، مار مار،بَبَیی یه
دختر نازم این روزا هرچی ما برات تعریف می کنیم تو برای بقیه به زبون خودت تعریف می کنی که توی صحبت هات هیچ کلمه واضحی را نمیگی و به قول بابایی چینی صحبت می کنی اما من و بابا می فهمیم منظورت چیه و برای بقیه تعریف می کنیم
دیشبم روِژینا ومامان و باباش اومدن خونمون عیدی و شما عروسک فیلت را میدادی به نیلوفر جون و میگفتی بیل بیل بیل
وقتی تیتراژ باب اسفنجی پخش میشه هربار که میگه باب اسفنجی شما هم میگی باب اِسَن
وقتی میخوای چیزی بخوری میگی بُخو نَم مثل آب بخونم، به به بخونم
اما هنوزم وقتی میخوای نو نو بخوری میگی نونو اوخورم
بعضی وقتا که مطمئنم سیر هستی و فقط بهانه نونو را میگیری برای اینکه بیشتر بهش وابسته نشی تا میگی نونو با تعجب میگم نونو؟ و شما می خندی بعدش به بابایی نگاه می کنم و میگم بابا حمید نونو و اونم میگه نونو؟؟؟؟ و شما میخندی و حواست پرت میشه و دخملک شیطونم تازگیها بهش مثل بازی نگاه می کنی و گاهی وقتا برای بازی این را میگی و منم هربار که بگی نونو همین طوری جوابت را میدم و اگه دستت را ببری سمت یقه لباسم می فهمم که واقعیه و سریع بهت نونو میدم
یاد گرفتی اسم مریم و مهدی را صدا بزنی و وقتی میگم بگو مریم شما میگی : مَ مَ م ،وقتی میگم بگو مهدی شما میگی: مَه
وقتی چیزی را میخوای بهش اشاره می کنی و میگی ایدیش
وقتی میای بغلمون و میخوای بلند شیم میگی باتو
وقتی دستات کثیف میشه و میخوای برات بشورم کف دستات را نشونم میدی که ببینم کثیفه و میگی دَس شو یعنی که دستم و بشور
توپ که می بینی برمیداری و میگی توپ توپ توپ همیشه هم سه بار تکرار می کنی
رو دسته مبل وایمیستی و وقتی بابایی روی صندلی کامپیوتر نشسته میگی یک دو ته و می پری تو بغلش
میگی نَم نَم نَم نَم ... نمیدونم منظورت چیهانگار که داری آواز می خونی
به کفشات اشاره می کنی دَ دور یعنی که درشون بیارم
و بعد از اینکه کفشات را درمیارم باید جورابهات را دربیارم و بعدش پیرهنت روهمه اش میخوای که لخت باشی و اگه به دلت راه نیام خودت را به در و دیوار می کوبی
بعضی وقتا که میخوای بخندی اَ هَ ء اَ ء اَ اَ اَءءء هَهههههه و ماهم هی می خندیم و میگیم این چه طرز خندیدنه آخه و اَدای شما را درمیاریم و شما انقدر ادامه میدی تا از ترس اینکه گلوت درد بگیره مجبور بشیم حواست را پرت کنیم
وقتی میخوری به وسیله ای یا از جایی می افتی و دردت میاد میگی زَد و من باید بزنم همون جایی که تو بهش خوردی و دعواش کنم تا شما ساکت بشی
دیشبم که روژینا نانازی اینجا بود من و نیلوفر جون یه لحظه رفتیم سمت کامپیوتر تا یه چیزی را نشونش بدم و روژینا اومد شما را بغل کرد و شما هم خواستی بوسش کنی که هروقت میخوای اینکار را بکنی یکم خودت را می بری سمت طرف مقابل و هلش میدی البته ناخواستهو اونم عقب عقب اومد و از پشت افتاد و سرش خورد به ماشینت و شما هم باهاش افتادی و دستت زیر روژینا موند و دستبندت تو دستت فرو رفت و دردت گرفت و فکر کنم خیلی دردت اومد چون نفست بالا نمیومد و سیاه شده بودی همیشه وقتی خیلی دردت می گیره اینطوری گریه می کنی من بغلت کردم ولی نفهمیدم چرا گریه می کنی اما میدونستم یه جاییت درد گرفته آخه تو اصلا بچه ای نیستی که با زمین خوردن کوچولو و درد کم گریه کنی ماشالا خیلی قوی هستی وقتی میخواستم دستبندت را دربیارم جای فرو رفتنش را دیدم و کلی ناراحت شدمروژینا هم خیلی دردش گرفته بود اما وقتی دید شما داری گریه می کنی زود گریه اش بند اومد و شما را تماشا می کرد خداراشکر که به خیر گذشت و هیچ کدومتون صدمه جدی ندیدیدبعدش شما را بردم سمت ماشینت و چند تا زدم به ماشینت و شما ساکت شدی
بعضی وقتا هم که باباحمید هرکاری که میخوای انجام نمیدی گریه می کنی و دور خودت می چرخی و خودت را پرت می کنی زمین و من میام بغلت می کنم و باباحمید را دعوا می کنم و بعدش بهت نونو میدم شما هم ساکت میشی و یکم نونو میخوری و میری دنبال بازیتالبته این کار را اصلا دوست ندارم اما اگه انجامش ندم تو هی گریه می کنی و خودت را پرت می کنی و به اینطرف و اون طرف میخوری
خوابت بهتر شده و خداراشکر با کوچکترین صدایی بیدار نمیشی البته فقط یک ساعت اول
پی پی که می کنی دستت را میذاری به پوشکت و بینیت را می گیری یعنی اینکه پی پی کرده اَه اَه بو میده (همیشه وقتی پی پی می کنی و میخوام عوضت کنم همین را میگم و شما هم یاد گرفتی)
دوروز پیش رفتیم افسریه خونه پسرخاله های بابام که من خیلی دوسشون دارم و دایی صداشون می کنم،اول رفتیم خونه دایی عباس و شما می رفتی سمتش و باهاش حرف میزدی و اما بغلش نرفتی ولی وقتی رفتیم خونه دایی محمود رفتی بغلش و اونم عاشق بچه ها ماچت کرد و قربون صدقه ات رفت و بعدش به مبل اشاره می کردی و میگفتی ایشین ولی بعدش خودت رفتی نشستیو اون که رفت کنار بابا حمید نشست رفتی بغلش نشستی و سرت را گذاشتی تو سینت و خودت را براش لوس کردی
اونجا هم که بودیم هی پریدی بالا و پایین روی مبل و پات لیز خورد و سرت خورد لبه چوبی مبل و کلی گریه کردی
یه صندلی هم داشتن ازینا که مثل گهواره می مونه و تکون میخوره و شما را نشوندم روی اون و هی تکونت میدادم که خیلی خوشت اومده بود و هی میخوندی تاب تاب تاب تاب
تو نانای کردن کلی پیشرفت کردی و انقدر ناز و حرفه ای می رقصی که کیف می کنم البته جلوی هیچکس قر نمیدی و فقط برای من و بابایی و خانوادم نانای می کنی قرمیدی و شونه هات را تکون میدی، دستات و سرت را هم تکون میدی ولی از همه اینا بیشتر عااااااشق تکون شونه هاتم
یه چیزی که اصلا دوست ندارم اینه که وقتی میخوای کاری را برات انجام بدیم و ما متوجه نمیشیم سریع ناراحت میشی و خودت را به در و دیوار می کوبی و پرت می کنی زمین و گریه می کنی
با توسترت بازی می کنی و یاد گرفتی نون هاش را بذاری توش و کلیدش را بزنی تا بپره بیرون
درهای قابلمه را می چینی کنار هم و برای خودت دست میزنی و به ما نگاه می کنی تا برات دست بزنیمو کلا هرچیزی را که کنار همدیگه بچینی برای خودت دست میزنی
بیشتر از قبل با اسباب بازیهات بازی می کنی و بیشتر یاد گرفتی چطور باید با قابلمه هات و گاز و پیک نیک بازی کنی و غذا درست کنی و به نی نی هات بدی
یه روژ لب پلاستیکی داری که میاریش سمت من و دهنت را باز می کنی که منم همین کار را بکنم و بعدش برام روژ میزنی فدات بشم دخملک قرطی مامان
برات لاک زدم و انگشتای کوچولوت را جمع کردی و همه اش را مالیدی به دستت و لباست و مجبور شدم پاکشون کنم
آهنگ های خارجی را بیشتر از آهنگهای ایرانی دوست داری مخصوصا آهنگهای ریحانا رو
آهنگ ِ مورد علاقه ات،آهنگ دختر بندر TM هستش که تا پخش میشه می پری پای تلویزیون و میگی اِ و مشغول نانای کردن میشی یا وقتی تو ماشین هستیم و پخش میشه با تعجب میگی اِ و چیه و شروع می کنی به قر دادن
وقتی یه چیزی می بینی و نمیدونی چیه بهش اشاره می کنی و میگی : این شیه ؟
از دسته مبل میری روی مبل می شینی و از دسته مبل میری اون طرف مبل و به وسایلی که مثلا پشت مبل قایم کردم تا شما بهشون دست نزنی را برمیداری
بهت میگم درسا برات خیار پوست بکنم بخوری؟ شما میگی : من من بخونم
میاریم جلوی کامپیوتر و میگی بیلم بسا و منظورت اینه که فیلمهایی که از خودت گرفتم بذارم
لباس خوشگل تنت کردم و موهات را بستم و کیکی که درست کرده بودم را با شمع 500 آوردم گذاشتم روی میز و شما شروع کردی دست زدنالهی مامان فدات بشه که می فهمی کیک که میارن تولده و باید دست بزنیبعدشم از دور فوت می کردی شمع ها را اما می ترسیدی نزدیکش بشی
من یا بابا جای شما شمع را فوت می کردیم و شما با اشاره می گفتی که باز روشن کنیم و من می گفتم برو روی مبل بشین تا روشنش کنم و شما دخملک باهوشم میرفتی روی مبل می نشستی و منم شمع ها را برات روشن می کردم و شما سریع میومدی پایین و از دور فوت می کردی
بهت گفتم درسا شمعه؟ و شما تکرار کردی :بَمه
بعدشم چاقوی جشن تولدت را آوردم و از بابایی خواست یادت بده کیک را ببری که شما زودی یاد گرفتی و کیک تولد 500 روزگیت را بریدی
و وقتی برات میخوندم تولد تولد تولدت مبارک قر میدادی و برام نانای می کردی و به شمع ها رو فوت کن که می رسیدیم فوت می کردی و دست میزدی
عزیز دلم ایشالا که 500 ساله بشی و همه ثانیه های 500 سالت پر از شادی و خنده باشه و شاد زندگی کنی و از زندگیت راضی باشی و هیچ وقت غم تو دلت نشینه و اشک تو چشمات جمع نشه
500 روزگیت مبارک عشق کوچولوی مامان
پشت سرت اسباب بازیهای خاله بازیمونه
نخور اَخـــــــــــــــــه
این استیکر ها را دادم بهت تا حواست پرت بشه و بتونم موهات را خوشگل کنم
شما هم می چسبونی به پاهای خودت و پاهای مامان
اینم کیک 500 روزگی درسای نازم
روی کیک را با خامه کاکائویی پوشوندم که ظاهرش را بهتر کرد
اینم دخملک 500 روزه من
خیلی وقت بود برات کیک نگرفته بودم و عکس العملت را نمی دونستم
به بابا گفتم دست بزنه و تولدت مبارک بخونه شما هم داری نگاش می کنی
فدای دستای کوچولوت
فدای نشستنت بشم من خوشگلم
اینجا اومده بودی پایین و من گفتم برو روی مبل تا شمع ها رو روشن کنم
باز شمع ها روشن شد و شما داری میای پایین تا از دور فوت کنی
اینجا از بابا خواستم تو فوت کردن شمع ها بهت کمک کنه
به لبهای دخملکم توجه کنید داره فوت می کنه
سایه شمع ها افتاده بود روی کیک خیلی خوشم میومد
تو تلویزیون نی نی دیدی و ذوق کردی
هی شمع ها را فوت می کردیم و شما میخواستی تا روشنش کنیم
عخخش منی
از بابا خواستم بهت یاد بده کیک تولدت را ببری
و بعدش شما خیلی قشنگ کیکت را بریدی که ترجیح دادم ازت فیلم بگیرم
بله اینجا هم مشغول کندن عکست از روی چاقو بودی که ازت گرفتمش و شما گریه کردی و منم سریع بشقاب آوردم تا کیک بخوریم و شما هی با چنگالت کیک برمیداشتی و میذاشتی دهن بابایی
دختر نازم شما در تاریخ 1393/01/16 ،500 روزه شدی که چون شیطونی کردی و ساعت از دوازده شب گذشت نی نی وبلاگ تاریخ را 17اُم نشون میده