درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

پارک با مامان و باباحمید

1393/9/22 14:48
نویسنده : مامان آرزو
569 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه ساعت شش بود که از خواب بیدار شدی و از بابایی خواستم تا ببرتمون پارک به علت سرد بودن و آلودگی هوا و خراب شدن پارک نزدیک خونمون مدتها بود نبرده بودمت پارک و بابایی هم قبول کرد و لباسهات و پوشوندم و رفتیم تا یه پارک خلوت و خوب و امن پیدا کنیم و شانس نزدیک خونه مامانی یه پارک پیدا کردیم که وسایلش را تازه عوض کرده بودن و خیلی سرسره های باحالی داشت و خلوتم بود و سریع ماشین و پارک کردیم و شما با ذوق رفتی سمت سرسره ها ،ایشالا بعد از پیدا کردن این پارک هروقت بریم خونه مامانی یه سر اینجا هم بزنیم

چون از خواب بیدار شدی و میدونستم گرسنه هستی برات غذا برداشتم و تو پارک وقتی دنبال پیشی ها می کردی و از دستگاه هایی که مال بزرگترا بود بالا پایین میرفتی بهت غذا دادم و بعدشم حسابی بازی کرده بودی و برای برگشت گریه نکردی عشقم و به خیر گذشت

شبم که بابا برات پیتزا خرید و شما با اشتها پیتزا خوردی و بعدشم نونو خوردی و لالا کردی ناناز من ولی انقدر تکون خوردی و تو خواب راه رفتی که پاشدم برات شیردرست کردم نکنه گرسنه ات باشه یکم بهتر شدی تا نزدیکای صبح که دوباره هی رفتی پیش بابایی هی اومدی پیش من و هرجفتمون و بیخواب کردی ولی به جاش تا یازده یه تیکه خوابیدی و جبران کردی یه جورایی هرچند هیچی خواب شب نمیشه 

داری به میز تنیس نگاه می کنی که چند تا آقا داشتن باهمدیگه بازی می کردن

فدات بشم که از ذوق اونایی که بازی می کردن شماهم داری می خندی

درسا خانوم که به تنهایی از پله میاد بالا 

اینم تجربه سرسره بزرگ سقف دار که به زور رفتی اما بعدش فقط ازین میومدی و چون خیلی شیبش زیاد بود همش بابایی پایین تونل منتظر بود تا شما را بغل کنه و حسابی کیف کرده بودی 

بازم بالا اومدن از پله ها ماشالا حرفه ای شدی دیگه دو تا نی نی هم یکم بعد اومدن که خواهر بودن و بزرگه به شما میگفت اول باید آبجی من بره چون کوچیکتره و شما میگفتی نه من کوچولواَم اول من برم 

کارهای بد

شیطونی های ناز گلم

درسا نانازی که داره بابا حمیدش را مجبور می کنه بره بالا و سُر بخوره

اینجا هم منتظر باباحمیده که بیاد پایین

حسابی به دخملی خوش گذشت ایشالا باز هم میریم این پارکه تا دخملی حسااااابی خوش بگذرونه 

پسندها (1)

نظرات (1)

کوثر
10 دی 93 17:57
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥ سلام وب شماعالیه من وقتی عکس کودک شمارو میبینم فکر میکنم اجی وبرادر خودمه راستی به وب منم بیایید واگه موافق بودیید تبادل لینک هم بکنیم مرسی