درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

تولد سه سالگی امیرحسین

1393/10/14 18:37
نویسنده : مامان آرزو
1,862 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

وای که چقدر مطلب داریم که بذاریم وبلاگ و چقدر من کار داشتم این چند روزه 

یه مشتری تم دندونی داشتم که تو این مدت تا درسا خانوم بیدار بود مشغول رسیدگی به اوامرشون بودم و وقتی هم که خوابیده بود مشغول کار بودم خداروشکر تموم شد و خیلی خیلی هم خوشگل شده بود 

حالا هم وقتشه که تند تند چند تا پست مناسبتی دی ماه رو بذاریم 

6اُم دی ماه تولد امیرحسین فسقلی بودش که چون روز قبلش تولد شما بود با یک هفته تاخیر تولدش را جشن گرفتیم و برای اینکه همه اش ازم می پرسید تولد من هم ازینا میخری برام تولدش با تم انگری بردز گرفته شد که خیلی مختصر بود فقط خودشون بودن و ما و یکی از دختر خاله هام

ظهر پنجشنبه وقتی شما خوابیده بودی من مشغول درست کردن ژله تزریقی شدم و تا ساعت هفت همچنان مشغول بودم که شما بیدار شدی و تند تند لباسهات را عوض کردم و بابااحمد اومد دنبالمون و رفتیم خونه مامانی ،هدیه ما به امیرحسین یه کامیون مثل مال شما بود که برای پیشگیری از دعوا اونم با خودمون بردیم و همین طور دوتا بازی فکری که برات خریده بودم بردیم و همراه کادوهای امیرحسین کادوشون کردیم که وقت باز کردن هدیه ها شما قاطی نکنی  و شما هم هدیه های خودت و هم هدیه های امیرحسین را برمیداشتی و باهاشون بازی می کردی تا اینکه چند تا رو پاره کردی وازت گرفتمشون که با گریه و جیغ همراه بود امیرحسین هم همه اش کامیون شما را برمیداشت و اذیتت می کرد تا اینکه بهش گفتم اگه درسا رو اذیت کنی من نمیتونم بادکنکات را تزیین کنم و تولد بگیریم برات و اونم بی خیال شد و یک ساعتی همه چیز بر وفق مراد شما بودو تا دلت خواست به امیرحسین بیچاره زور گفتی

بادکنک آرایی انگری بردز و ریسه هپی برزدی 

کلاه امیرحسین و درسا که مال درسا انگری بردز خانوم زدیم

پرده انگری بردز

لیبل میوه انگری بردز

یه بار دیگه ریسه انگری بردز و بادکنکا که عاشقشونم 

اینم کیک انگری بردز که خیلی انگریه و شمعهای انگری بردز 

و اینم فسقی های شیطون من 

یه عکس با کلاه های انگری بردزیشون

اصلا صاف نمیشستن تا ازشون عکس بگیرم

 

 

 

 

 

هدیه هاشون که مثل هم بود را دادیم تا زودتر باز کنن و از دست دعواهاشون خلاص بشیم

اینم باز کردن هدیه خیلی جالب بود کلی خندیدیم از دستشون

کلی هم با همدیگه دعوا کردن

هدیه دخترخالم زنجیر و دستبند نقره 

درسا به امیرحسین یه لوازم دکتری داد 

وفت فوت کردن شمع رسید

امیرحسین برای فوت کردن همه شمعها دور کیک می چرخید و سعی میکرد نذاره درسا فوت کنه 

درسا خانوم که طبق معمول از ترس سوختن موهاشون دست به سر شمعها را فوت می کنن

 

شمع ها به دفعات زیاد روشن شد و فوت شد ولی هربار امیرحسین نمیذاشت درسا فوت کنه 

 

بازهم فوت کردن شمع دوتایی

13اُم دی ماه تولد 21 سالگی دایی محمد هم بودش که شمعهای روی کیک را کنار هم گذاشته و مثلا بست و یک ساله شدنش را نشون داده

داداش عزیزم تولدت مبارک ایشالا هزار سال زنده باشی و هرروز موفق تر از دیروز 

درسا خانوم سوار دوچرخه امیرحسین که هدیه تولدش از طرف مامان و بابا بودش 

وقت بریدن کیک ،امیرحسین عزیزم تولدت مبارک عشق آبجی 

درسا خانوم هم کیک را برید 

کیک هم به دفعات بریده شد 

این حال و روز کیک بعد از برش

سفره شام با لیبل های انگری بردز

 

 

 

ژله های تزریقیم که خیلی خوشگل شده بودن و دلم نمیومد بخورمشون 

بشقاب و لیوانهای انگری بردز که یادمون رفت ازشون استفاده کنیم خخخخ

لیبل های کیک 

و حسن ختام این پست هم بادکنکهای انگری بردزی ناناسیمون باشه 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)