مسافرت کوتاه
دختر ناز خوشگلم سلام
عسلم خیلی وقت بود که دلم میخواست دوستان دوران دبیرستانم رو ببینم و فرصت نمیشد ،اکثرا هم وقتی میرفتم قم خونه اقوام بودیم و خیلی زود برمی گشتیم تا اینکه بابایی بهم گفت اگه بخوای یه روز می برمت قم و دو ،سه ساعتی اونجا باش برمی گردیم منم حسااااااااااااااابی ذوق کردم و با دوستام قرار گذاشتیم که جمعه یازدهم اردیبهشت ماه بعد از یازده سال همدیگه رو ببینیم و دیدار ها رو تازه کنیم
از شب قبل یکسری کارها رو انجام دادم و فردا صبح که بیدار شدیم خونه رو مرتب کردم و یکسری کارهامون رو انجام دادم خداروشکر شما خیلی باهام همکاری کردی و خیلی راحت لباسهات رو پوشوندم و موهات رو خوشگل کردم و ساعت سه از تهران حرکت کردیم
قرارمون ساعت 5 بعدازظهر بوستان نرگس بود که دقیقا یازده سال پیش از طرف مدرسه رفتیم اونجا و کلی خوش گذروندیم
ما زودتر از بقیه رسیدیم و من داشتم کفشات و پات می کردم و مرتب می کردم لباست رو که یکی از دوستام با بچه های نانازش از راه رسید و روبوسی کردیم و برای اولین بار پارسا و پریسا رو از نزدیک دیدیم و شما حسابی با پارسا دوست شده بودی و اونم خیلی مراقبت بود و یه بارم بردت و برات آبمیوه خرید و همه اش دستت رو محکم می گرفت و اگه دور میشدی صدات میزد اسکوترش رو هم با دست و دلبازی در اختیار شما گذاشته بود و خداروشکر اونجا هم اصلا درگیر شما نبودم و برای خودت بازی می کردی و کاری هم به من نداشتی
یک بار هم شما رو به دوستام سپردم تا برم دستشویی و وقتی برگشتم سمیرا یکی از دوستام که مانتو آبی تنش بود با شما بازی کرده بود که بهانه نگیری و وقتی میخواستی برای بابا تعریف کنی میگفتی خاله آبیه بامن بازی کرد تا مامان بیاد غصه نخورم
البته اون روز کارهای غیر بهداشتی خیلی انجام دادی و به قول لیلا دوستم همه اش مشغول خاکبرداری بودی
با خاله فریبا رفتیم تو پارک نشستیم تا بقیه دوستان بیان
دخترک خوشحال من
اینم آقا پارسای گل که هفت سالشه و حساااابی مراقب دخترم بود مرسی عزیزم
دخملی درحال بازی با اسکوتر پارسا
دخملی نمیخاد ازش عکس بگیرم
اینجا هنوز نرفتی توی چاله خاکبرداری انجام بدی
دختر نازم بابایی تمام مدتی که ما تو پارک بودیم تنها تو ماشین نشسته بود و حتی وقتی بهش گفتم یکم دیگه میام بهم گفت که سختش نیست و میتونم بیشتر بمونم و من هم با خیال راحت سه ساعتی رو با دوستام گذروندم و واقعا بهم خوش گذشت ممنونم همسر عزیزم که به خاطر خوشحالی من این سختی رو تحمل کردی و علاوه بر سه ساعت انتظار چهارساعت هم رانندگی کردی امیدوارم بتونم این لطف بزرگت رو جبران کنم
موقع برگشت حسابی خسته شده بودی و بهانه می گرفتی متاسفانه فرصت نشد ببرمت سرسره سوار بشی و توهم ناراحت بودی عشقم زود رفتیم پیش بابایی و خیلی زود هم شما خوابت برد عشقم و بعد از اینکه بیدار شدی سرحال بودی و می خندیدی ساعت ده رسیدیم خونه و سریع شام رو حاضر کردم خوردیم و بابایی خوابید و من و شماهم باهمدیگه حرف می زدیم و مراقب بودم سراغ بابایی نری که واقعا خسته بود