درسا جاندرسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

دُرسا دُردونه مامان و بابا

تولد محمدسام

1394/5/15 15:47
نویسنده : مامان آرزو
1,545 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر قشنگ خودمبوس

نانازی این روزها هرجا که میرم و عکست و برای هرکسی که می فرستم میگه چقدر شما خانوم شدی ،چقدر بزرگ شدی و کلی تغییر کردی محبت

خودم هم متوجه تغییراتت شدم قدت بلندتر شده و رفتارهات بزرگونه تر شده و بعضی وقتا خانومانه هم رفتار می کنی خندونکگفتم بعضی وقتا چون هنوز هم بهانه گیری های الکی و عصبانی شدن و داد کشیدن و پرت کردن وسایل توی رفتارت زیاد هستخطا ایشالا که به زودی اینها هم تموم میشه مدتی بود که مامان حال و روزش اصلا خوب نبود و شما هم بدتر شدی اما الان چند روزیه که اصلا دعوات نکردم و هروقت که کاراشتباهی می کنی فقط میگم کارت بد بود و مشغول کارم میشم و یکم بعد شما معذرت خواهی می کنی و بوسم می کنی و کارت رو انجام نمیدی و خلاصه رفتار شما خیلی به نوع رفتار و حال من وابسته است و امیدوارم هرروز بهتر بتونم با شما دختر خوبم کنار بیام تا رفتارت به خوبی شکل بگیره و خاطرات خوبی از این روزها تو ذهنت نقش ببندهبغلقوی

پنجشنبه هشتم مرداد ماه عمه برای محمد جشن تولد گرفت،البته با چند روز تاخیر چون تولد محمد اول مرداد هستش که شما تو تلگرام بهش تبریک گفتی و اونم ازت تشکر کرد عزیز دلممحبت

عمه عصمت یه لباس خوشگل که مدلش رو خودم دادم برات دوخت و قبلش موهات رو اتو کشیدم و لباس پوشیدی و رفتیم خونه عمه و اونجا کلی بازی و شیطونی کردی و وقتی تولد محمد شد خیلی خوشحال شدی عشقم ،روز قبل برات یه اتوبوس کوچیک خریدم که باطری می خورد و کادوش کردم و همراه خودم آوردم که اگه گریه کردی بهت بدم و غصه نخوری یه وقتخجالتکه خداروشکر شما خیلی راحت قبول کردی که اون هدیه ها مال محمد هستش و بهانه ای هم نگرفتی عشقم محمد هم یه ماشین کوچولو و یه جوجه که روی کیک بودش را بهت داد و شما مشغول بازی باهاش شدی و بهانه نگرفتی فقط قبل از اومدن محمد یکم عصبی شده بود و سر به سر شما می گذاشت و وقتی اومدم تو اتاق که راضیت کنم بریم خونمون یهو دیدم شما تو بغل عمه اشرف نشستی و محمد هم حجوم آورد سمتت و بازوت رو فشار داد که خیلی ناراحت شدم و گفتم نکن دردش میاد محمد شاکی و بعدش بهت گفتم بیا بریم خونه برای اینکه دختر خوبی بودی برات جایزه خریدم و شما وقتی کادو رو دیدی گفتی توش اوبوبوسهقه قهه(آخه داشتم کادو می کردم شما دیدی و حتی وقتی هدیه محمد باز شد و گفتیم از طرف درسا هستش گفتی پس اون که روش کیتی داشت کوشخندونک) و زودی رفتی بغل بابایی و برگشتیم خونه و من تو ماشین هدیه ات رو دادم و شما هم بازش کردی خونه که رسیدیم برات روشنش کردم و کلی بازی کردی باهاش و البته یه کاری هم دستمون دادی دخترکم ترسو

ماشین و گذاشتی روی سرت و موهات پیچید دور چرخش و خداروشکر بابایی خونه بود وگرنه حتما موهات و قیچی می کردم ولی بابایی اول چرخ ماشین رو از ماشین جدا کرد بعد هم دونه دونه موهات رو دراورد و گره هایی که به موهات بود روهم باز کرد که یکساعتی زمان برد و این مدت همه اش مشغول سرگرم کردنت بودم که بذاری بابایی کارش رو انجام بدهخسته

اینم موهای دختری البته بعد از نیم ساعت تو این حالته و اینجا ازم خواست ازش عکس بگیرم که ببینه وگرنه تو اون حال و هوا کی جرات می کرد از بابایی بخواد عکس یادگاری بگیرهخندونک

اینجا دخمل طلا منتظره تا بابایی آماده بشه و بریم خونه عمه راضی

دخترررررر خوشگلمبغللباست مبارک باشه عروسک بوس

عاااااااشق این عکس شدماااااامحبت

دختر خوشگلم که آروم نشسته و به حرفهای مامانش گوش میدهمحبت

اولش دوست نداشتی که محمد بغلت کنه اما بعد راضی شدی راضی

اینجا چراغها خاموشه من با فتوشاپ روشن کردم صورت ماهت پیدا باشهبغل

عشق مامان داره دست می زنه و تبلدت مبارک مُمَد سام می خونهمحبت

من فدای دستای کوچولوت و هیجانت بشم عشقمبوس

دخترم اینجا ازت خواستم اجازه بدی اول محمد سام شمع رو فوت کنه و شما هم قبول کردیبغل

اینجا هم نوبت درسا هست که شمع رو فوت کنه الهههی فدات بشم بغل

عزیزم یه مدته پوووت می کنی و نمی تونی شمع رو خاموش کنی و بابا داره کمکت می کنه راضی

خخخخ شمع قصد خاموش شدن ندارهقه قهه

اینجا هم به یاد روزهایی که محمد کوچیک بود و نمیذاشت مهشید تو تولدش شمع رو خودش فوت کنه مهشید اومده تا شمع رو فوت کنه و از ترس اینکه شما ها فوت کنید سریع فوتش کرد و خودش خنده اش گرفتهخندونک

عزیییییییییییییییز دلم فدای دست زدنت بشم بغلبوسمحبت

درسا خانوم با دختر عمه هاش که خیلی دوسش دارن و درسا هم خیلی دوسشون داره راضی

مامانی و باباعزیز درسا خانوم ،پوریا و محمد سام هم که معرف حضور هستنزیبا

اینم آخر شب و هدیه درسای نازم به خاطر اینکه دختر خوبی بود و با رفتار خوبش باعث افتخار مامان شدمحبتممنونم دختر نازم که به حرفهای من گوش دادی وخاطرات خوبی برای هردومون به وجود آوردی ممنووووونمبغلبوس

محمد سام عزیزم تولد هشت سالگیت مبارک عزیزمبوس

پسندها (1)

نظرات (1)

زهرا
1 شهریور 94 14:15
ناناز خاله همیشه شاد باشی